داور در مقام وزیر عدلیه

علی‌اکبر داور در کنار سایر رجال سیاسی عصر پهلوی(نفر دوم از چپ)

میرزا على‏اکبرخان داور، بنیانگذار دادگسترى نوین ایران است، او زمانی که وزارت عدلیه را به عهده داشت در ساختار نظام قضایى تحولاتی به وجود آورد. او در کنار تیمورتاش و شخص شاه از متنفذترین مردان سیاست محسوب می‌شد. آنچه می‌خوانید بخش سوم از گزیده کتاب «بازیگران عصر طلایی» نوشته عبدالله خواجه نوری است که توسط انتشارات جاویدان منتشر شده است.

در اینجا می‌شود گفت که با گرفتن روزنامه «مرد آزاد» و نمایندگی مجلس و پیدا کردن دو هم‌زبان، مرحله چهارم برنامه داور عملی گردید؛ اما اینها برای مردی مثل او کافی نبود. داور مرد بود و مرد تمام‌عیاری بود و کسی که تمام‌عیار مرد است دوست دارد که دائم مانع و اشکال جدیدی در جلو خود ببیند تا با آن گلاویز شده و در غلبه بر آن هر روز زورآزمایی نماید؛ والا از زندگی کسل می‌شود. داور هم با کابینه مستوفی گلاویز شد. مخصوصا محبوبیت زیادی که «آقا» یعنی مستوفی داشت این جدال را برای داور خوشمزه‌تر کرده بود. در آن زمان «آقا» را به قدری مردم دوست داشتند که پس از انتشارات «مرد آزاد» علیه مستوفی، چند نفر هواخواه پیش خود تصمیم گرفتند اداره روزنامه مرد آزاد را با بمب متلاشی کنند. اتفاقا شب پیش حیدر نامی که از موزربندهای آن دوره بود و خود را مدیون محبت‌های آقای سرکشیک‌زاده مدیر اتحاد می‌دانست به او خبر داد و پس از اینکه فهمید اداره مرد آزاد دیوار به دیوار اتاق اتحاد است برای خاطر آقای سرکشیک‌زاده به هزار زحمت آن بمب‌اندازهای متعصب را از کار خود منصرف کرد و به این طریق سرنوشت قابل‌توجه داور ادامه یافت...

داور وزیر عدلیه

در این اوان من رفتم به اروپا و پس از هشت سال که برگشتم اوضاع تغییر کرده بود و تمام ستاره‌های درخشنده سابق یکی‌یکی خاموش یا کم‌فروغ گشته بودند و غیر از شاه فقط اسم دو نفر دهان‌ها را پر می‌کرد، یکی آقای وزیر دربار «تیمورتاش» بود و دیگری آقای وزیر عدلیه «داور». هر کس هر دردی داشت باید به یکی از این دو متوسل شود تا شاید حاجتش برآورده گردد. من‌هم که حاجتمند بودم یک‌روز دیپلم‌های خود را برداشته و پس از اجازه قبلی به نزد داور رفتم. اول چیزی که توجه و تمجید مرا جلب کرد این بود که آقای وزیر عدلیه با آن همه قدرت و عظمتش، بدون یک دقیقه معطلی، درست سر موعد مرا در اتاقی که فعلا دفتر وزیر است پذیرفت. یک مرد بلند قامت خوش لباسی با آرامی و خوشرویی از جا برخاست و به من دست گرمی داد. هنوز دو دقیقه ننشسته بودیم که من به کلی رعب داور بزرگ، یعنی دیکتاتور سوم ایران و واژگون‌کننده عدلیه سابق و غیره و غیره از دلم رفت و به نظرم آمد که با دوست و برادر بزرگ‌تری صحبت می‌کنم. چشمانش از پشت عینک درخشندگی و صراحت مخصوصی داشت و با صدای ملایم و گرمش چنان بی‌تکلف و دوستانه صحبت می‌کرد و لبخندهای طبیعی و بجایش طوری جلب اعتماد می‌نمود که بی‌اختیار انسان میل می‌کرد راز دلش را به او بگوید و در مشکلات با او شور کند و از او نصیحت بگیرد...

... داور با بی‌اعتنایی نگاهی به دیپلم‌ها انداخت و گفت من به صحبتی که دو نفر از دوستانم از شما کرده‌اند بیشتر از تمام این دیپلم‌ها اهمیت می‌دهم. چون دید مقصودش را درست نمی‌فهمم اضافه کرد که غرضم این نیست که منکر تحصیلات کلاسیک بشوم، ولی می‌خواهم من هم در تایید ناپلئون بگویم که اخلاق اگر با اندکی هوش توام باشد هزار مرتبه بر تحصیلات زیاد بدون هوش و بدون اخلاق ترجیح دارد و این نکته را من در عمل با خیلی از دکترها و لیسانسیه‌ها که از فرنگ آمده‌اند به خوبی تجربه کرده‌ام. شما همین که به ساحل دریای علم رسیدید و موفق به دریافت این دیپلم‌ها شدید اگر باهوش باشید آن وقت می‌فهمید که فقط الفبای کار را آموخته‌اید و باید خودتان تازه در این کتاب عجیب تمام نشدنی زندگی فرو رفته و جسته جسته مطالب مورد استفاده خودتان را با عمل و جست‌وجو کشف کرده و بیرون بیاورید.آهنگ موزون صدایش بیان ساده و روشنش را در اعماق قلب من جا می‌داد و چیزی که بر محبوبیت و قوت استدلالش می‌افزود رویه صحبتش بود. یعنی طوری نظریه‌اش را بیان می‌کرد که من تصور می‌کردم دوست صدیقی مطلبی را به دوست خود توضیح می‌دهد‌ ابدا اصراری هم ندارد که حق را به طرف خود بداند یا خود را با فهم‌تر و باهوش‌تر نشان بدهد؛ فقط می‌خواهد مطلبی را با منطق حل کند و برای حل آن رفیقی را به کمک و به مباحثه می‌طلبد.

داور کاغذها را لوله کرده به من داد و گفت بسیار خب دستور می‌دهم پروانه وکالت به شما بدهند و چون میل دارم موفق شوید سه مطلب را که خودم تجربه کرده‌ام به شما می‌گویم که اگر پسندیدید به کار بندید. مطلب اول این است که وقتی کاری پیش شما می‌آورند، هر قدر هم کوچک باشد، یا قبول نکنید، یا اگر قبول کردید با همان جدیت دنبالش بروید که دنبال یک کار چند میلیونی خواهید رفت. دوم حتی‌المقدور کاری را که به حقانیت آن معتقد نیستید قبول نکنید و این نکته را از دو نظر می‌گویم:اول- برای اینکه انصافا حیف است جوانی مدت‌ها تحصیل کند، مدت‌ها تجربه بیاموزد، و بعد لیاقت و علم و کمال و فصاحت خود را برای ناحق کردن حق به کاربرده، و اگر کار ناحقی را پیش برد، به آن افتخار نماید. نه، من معتقدم که وکیل عدلیه «مدافع حق است» نه تنها «جانشین موکل» و اینکه وکلا می‌گویند دروغ‌هایی که ما می‌گوییم از زبان موکل است نه از زبان خود، به نظرم صحیح نیست و به دلم نمی‌چسبد.

دوم- برای اینکه اگر واقعا شما مدافع حق شناخته شدید احترامتان در نزد قاضی‌ها و مردم زیاد می‌شود و بنابراین موفقیت‌تان در نزد آنها بیشتر می‌گردد. البته کار شما کمتر از کسی که هر کاری را قبول می‌کند خواهد بود ولی این به نتایج دیگرش می‌ارزد.

نکته سوم این است که حتما تا یک سال اقلا باید با وکیل کارآزموده‌ای کار کنید چون هر قدر هم شما عالم حقوق‌شناس باشید باز در کار وکالت رموزی وجود دارد که جز با تجربه نمی‌شود به آنها پی برد و اگر بخواهید آن رموز را با تجربه شخصی بیاموزید تا مدت‌ها دچار اشتباهاتی می‌شوید که برایتان خیلی گران تمام خواهد شد. بهتر است در این مورد از تجربه ارشدهای خود استفاده کنید.اسم چند نفر وکیل مشهور را بردم، بین آنها آقای احمد مقبل را پسندید و گفت سابقا با خود من هم کار می‌کرد و اگر می‌خواهید توصیه‌ای هم به او بکنم...

این اولین ملاقات من بود با داور و احساساتی که موقع پایین آمدن از پله‌ها در خودم می‌دیدم به طور خلاصه این بود، که از این دقیقه من دارای یک دوست و حامی صدیق و درستکار و نیرومندی شده‌ام. که باید درکارهای مشکل با او شور کنم، در بدبختی با او درددل نمایم، در احتیاجات به او متوسل شوم، و اگر خدمتی به من رجوع کند با جان و دل برایش بدوم. بعدها وقتی در روحیه کسانی که به او نزدیک شده‌اند جست‌وجو کردم دیدم تقریبا همین حالت در غالب آنها پیدا شده و معلوم شد که در سرشت داور طلسم «مرشدی» و «مرادی» محکمی وجود داشته است.

نتیجه بزرگ یک اشتباه کوچک

داور که از پاکدلی و هوش و استعداد خود مطمئن بود و وجود خود را برای کشور ایران و مردمانش مفید می‌دانست به هیچ قیمتی نمی‌خواست دستش از کارهای مهم کوتاه شود، زیرا می‌دانست مراتب اجتماعی برای مرد، عینا شبیه مراتب حساب است برای عدد - رقم ۲ در مرتبه آحاد فقط ارزش «۲» دارد ولی اگر این رقم را در مرتبه عشرات بگذارید، همان عدد «۲» ارزش «۲۰» پیدا می‌کند و آن را در مرتبه مآت ببرید، ارزشش دویست می‌شود. داور هم می‌دانست که اگر مرد با هوش و با استعدادی مثل او در رتبه ثباتی بگذارند، اگر ژنی هم باشد کاری که می‌تواند انجام دهد این است که منتها، پیشرفت فوق‌العاده‌ای در کار دفتر‌نویسی به وجود آورد، ولی اگر وزیر باشد ابتکارات و استعدادش در پیشرفت کارهای تمام کشور موثر واقع خواهد شد.