داور در کنار بزرگان سیاست

علی‌اکبر داور از جمله مردانی در حوزه سیاست و مطبوعات کشور است که توانست به همت عالی خویش به مقامات بالایی دست یابد. او در ابتدا و زمانی که به عنوان کاندیدای ورامین برای مجلس شورای ملی اعلام آمادگی کرد، تلاش خویش را به کار بست که با اختیار همسری متمول مخارج انتخاباتی خود را تامین کند. در دومین بخش از گزیده کتاب «بازیگران عصر طلایی» نوشته ابراهیم خواجه‌نوری که توسط نشر«سازمان انتشارات جاویدان منتشر شده است» حکایت تلاش‌های انتخاباتی داور پیش از ورود به مجلس شورای ملی و اقدامات او به عنوان نماینده مردم ورامین را مرور می‌کنیم.

کسانی که مرهون محبت‌های داور هستند و به همین جهت او را چشمه عاطفه می‌دانند (و حق هم دارند) حتما به من ایراد گرفته و باور نخواهند نمود که یک چنین مرد پاکدامن و درستکاری تصمیم و نقشه‌اش گرفتن زن متمول بوده باشد. همچنین تمام اشخاصی که داور را مدت‌ها مشغول بازی کردن با میلیون‌ها دیده‌اند و نظر بلندی او در خاطرشان نقش بسته خیلی بعید می‌بینند که یک چنین مهاراجه بی‌اعتنا به پولی، برای خاطر دارایی، زنی را به ازدواج بطلبد. به نظر من برای قضاوت صادقانه در این خصوص باید اول نقش داوری که وزیر دارایی و دیکتاتور تمام شرکت‌های اقتصادی و فرمانفرمای تجارت ایران بود را از کله بیرون کرد و بعد به جای آن، داور تازه از فرنگ رسیده‌ای را به خاطر آورد که با دستی تهی و دلی پر از آرزو و دماغی مملو از جاه‌طلبی به این طرف و آن طرف می‌دود و مثل معمار ماهری می‌خواهد سنگ و آجر و تمام مصالح کاخ آرزوهای خود را یکی‌یکی جمع کرده و با تدبیر هندسی آن را بنا نماید. از اینها گذشته لابد داور و دو رفیق دیگرش پیش خود فکر می‌کردند که هزارها سال است همیشه زن‌ها در پی مرد پولدار می‌روند چه عیبی دارد اگر گاهی مردانی هم که علت نرسیدن به آرزوهای خود را تهی‌دستی می‌بینند، تا وقتی که زمانه این‌طور است، به نصیحت عقل گوش کرده و در پی زن متمول بگردند؟ مگر در اروپا عادت و دستور بر این جاری نبود که حتما افسران ارتش زن متمول بگیرند تا به این وسیله بتوانند احترام رتبه خود را با پول زنشان در اجتماع حفظ کنند و نقصی که کمی حقوق ارتش داشت مرتفع سازند؟ هیچ کس هم هرگز به این رسم ایرادی نکرده و موضوع عادی به نظر می‌آید، زیرا همه می‌دانند که در ارتش بعد از دیسیپلین چیزی که بسیار اهمیت دارد شئون و احترامات و به قول خودشان «پرستیژ» است و بدیهی است اگر مثلا سرهنگی در موقع صلح به واسطه بی‌چیزی، کفش و لباس پاره بپوشد یا آذوقه خانه را به دوش کشیده ببرد، از وزن و شأن رتبه خود خیلی می‌کاهد و این کاملا برخلاف مصالح ارتش است. این است که این اشکال را عادت اجتماعی اروپا به این طرز حل نمود که زن‌های متمول از روی حس میهن‌پرستی ازدواج با افسران بی‌چیز را استقبال می‌نمودند. در کشور ما در دوره گذشته این اشکال به طریق ساده‌تری حل شد و آن این بود که بعضی از افسران بی‌چیز برای حفظ شئون خود جبران کمی حقوق را با کیسه ارباب رجوع یا با صندوق خود ارتش پر می‌کردند!!!. خلاصه داور زن متمول گرفتن را عیب نمی‌دانست و می‌خواست حتما جوانی و زیبایی و آزادی شخصی خود را ارزان از دست ندهد. ولی در آن تاریخ این مقصود به آسانی برایش ممکن نبود، زیرا به واسطه نبودن معاشرت با خانم‌ها آن هوش سرشار و آن جاذبه عجیب داور در پشت دیوار خانه عروس‌ها به سنگ می‌خورد و به آنها نمی‌رسید و پدر و مادرها هم هنوز داور را جز یک مرد خیلی جاه‌طلب پرشور و شرر ولی کم سرمایه‌ای نمی‌دیدند. این بود که داور حل این اشکال را به وقت مناسب‌تری گذاشته و خرج انتخابات را از جای دیگری پیدا کرد. به این معنی که خانه پدرش را فروخت و مختصر سرمایه فامیلی را صرف خریدن رای نمود.پشتکار و جدیت و تدبیری که داور در کار وکالتش به خرج داد به طوری ماهرانه بود که اگر مرد روان‌شناس مجربی در احوال او دقت می‌کرد به خوبی می‌توانست آتیه‌اش را تقریبا همان طوری که بعدا پیش آمد، پیشگویی کند. ولی متاسفانه ما آدم‌های ایران به چیزی که کمتر اهمیت می‌دهیم همان «آدم‌های ایران» است. بنابراین جز دو سه نفر، کس دیگری خود را علاقه‌مند به شناختن او نشان نمی‌داد و غالب رجال ایران سرشان به توبره خودشان (یا به توبره) دیگری بند بود.در تهران و در خود ورامین مالک ورامینی نبود که چند جلسه با داور «دل نداده و کلیه نگرفته باشد». طرز نگاه کردن و تبسم‌های دوستانه و دوستی‌آور داور و منطق و استدلال بسیار قوی او، قامت راست و خدنگش را برجسته‌تر و محبوب‌تر نشان می‌داد و خلاصه با این عوامل و عوامل دیگر توانست به آسانی دل موکلین ورامینی‌‌اش را ربوده و بالاخره وکیل شود.

آقای نماینده محترم ورامین به مجلس که وارد شد مثل ماهی که در آب بیفتد محیط بسیار مناسبی برای زندگانی خود پیدا کرد و همین که «آب دید» به شناوری پرداخت. اول کاری که کرد اسم و نشانی تمام نمایندگان را در صورتی یادداشت نمود و خوشمزه اینجا است که چنین صورتی تا آن وقت در دفتر مجلس وجود نداشت و گویا مبتکر این رسم خود داور است. بعد با یکی‌یکی آنها در خارج ملاقات نمود، چند و چونی اخلاق و روش هر یک را با دقت یادداشت کرد و به خاطرش سپرد که هر کدام از آنها در موقع لازم چه دردی را می‌تواند دوا کند.

مطالعه دقیق و دائم داور برای شناختن وزن و ارزش هر یک از نمایندگان، پس از چند هفته برایش آشکار ساخت که رتبه و شخصیت هر یک از همقطارانش چیست. در نتیجه مشیر‌الدوله و موتمن‌الملک و نصرت‌الدوله و سردار معظم خراسانی و مدرس پیش چشم‌داور در رتبه اول قرار گرفتند. باید با این سرداران کشوری دوست شد و آنها را جلب نمود. ولی داور می‌دانست که دوستی‌هایی که برای کار است وقتی محکم و قابل‌اعتماد می‌شود که منافع و مقصود مشترکی در بین باشد؛ والا به این جنس دو پا اطمینان زیادی نمی‌شود کرد. پس باید دید در بین پنج نفر سر کرده‌ای که نامبرده شد کدام یک ممکن است منافع مشترکی با داور داشته باشند. اول در مشیر‌الدوله و موتمن‌الملک دقت کرد؛ ولی به زودی منصرف شد؛ زیرا دید گرچه این دو نفر خیلی برجسته هستند و دور اسمشان را هاله‌ای از محبوبیت احاطه کرده، اما معذلک درد او را دوا نخواهند کرد و هرگز با مرد «موفقیت‌طلبی» مثل داور هم‌دندان و همسفر نخواهند شد. برای اینکه این دو مرد بزرگ خودشان دارای نام خوب و شهرت زیاد و فضل کامل و ثروت کافی بودند، یعنی «موفقیتی» را که داور در پی آن می‌گشت آنها داشتند و البته کسی که «موفقیت» را دارا است «موفقیت‌طلب» نمی‌شود و با موفقیت‌ها یار نمی‌گردد.بعد متوجه مدرس شد؛ مرد پاک و با شهامتی مثل مدرس خیلی به درد می‌خورد مخصوصا اگر فکر وسیعی هم داشته باشد. اما متاسفانه فکر مدرس خیلی وسیع بود. پس برویم به سر وقت نصرت‌الدوله و سردار معظم که به تازگی به نام تیمورتاش معروف شده بود. این دو مرد سیاسی، هم بسیار جاه‌طلب بودند هم بسیار زندگی‌ دوست و مخصوصا جنبه‌ای که آنها را برای دوستی داور آماده می‌ساخت جنبه «موفقیت‌طلبی» آنها بود. به این معنی که گرچه هدف جاه‌طلبی آنها با داور یکی نبود، ولی طریقه و رویه رسیدن به مقصودشان از این حیث شبیه بود که هر سه معتقد بودند «برای رسیدن به مقصود تمام وسایل جایز است.»

چنانکه می‌دانید این یکی از خطرناک‌ترین مسلک‌ها است، این یک سم بسیار مهلکی است که فقط حکمای بسیار مجرب و بسیار پاکدل می‌توانند یک قطره آن را با یک خروار آب مخلوط کرده و ذره‌ذره به ندرت استعمال کنند؛ ولی بدبختی در این است که غالبا مردان باهوش خود را همان حکیم مجرب پاکدل می‌پندارند و اگر جزئی اقبالی به کمکشان برسد در اطراف خود همه را مسموم کرده و دنیا را آتش می‌زنند. خلاصه داور با نصرت‌الدوله و تیمورتاش طرح دوستی ریخت و به زودی زبان همدیگر را خوب فهمیدند.