تاریخ شهرها
زاد و رشد شهرها در پویش تاریخ
صنعتی شدن جوامع غربی در قرن نوزدهم میلادی، توسعه شهرها در این کشورها را به دنبال داشت. به این ترتیب رشد شهرها و توسعه تجمل ناشی از آن، فقر نواحی مجاور را به نحو فاحشی نشان میداد. چنین زمینهای بود که قانونگذاران دنیای جدید را بر آن داشت که استانداردهای زندگی به ویژه در نواحی فقیرنشین شهرها را بالا ببرند. آنچه میخوانید بخش اول از مقالهای با عنوان «عصر صنعتی شدن» است که از پایگاه اینترنتی نواندیشان انتخاب شده است. هم در اروپا و هم در ایالات متحده، موج صنعت در میانه و اواخر قرن نوزدهم همراه شده بود با رشد سریع جمعیت، سرمایهگذاری تجاری نامحدود، سودآوریهای بزرگ و شکست دولت در مدیریت عواقب کالبدی ناخواسته توسعه. شهرهای غولآسای گسترده طی این دوره توسعه یافتند، و همراه با این توسعه تجمل ناشی از ثروت و زبونی ناشی از فقر را در مجاورت یکدیگر به طور زنندهای نمایش میدادند. در نهایت فساد و سوءاستفادههای ناشی از این دوره به ظهور جنبش ترقی خواهانه منجر شد، که بر اساس آن برنامهریزی شهری تبدیل به یک بخش شد. محلات حاشیهای و فقیرنشین، ازدحام و تراکم، زشتی و تهدید بیماریها واکنشی را ایجاد کرد و در پی این واکنش اولین تقاضا برای پیشرفتهای بهداشتی شکل گرفت. بهبود چشمگیر سلامت عمومی، ناشی از پیشرفتهای مهندسی در ذخیره آب و فاضلاب بود، که برای رشد بیشتر جمعیت شهری ضروری شمرده میشد. در اواخر این قرن اولین اقدامات اصلاحی مسکن صورت پذیرفت. در قوانین نظارتی اولیه (مانند قانون سلامت عمومی بریتانیای کبیر در سال ۱۸۴۸ و قانون مستغلات ایالت نیویورک در سال ۱۸۷۹) استانداردهای اولیه ای برای ساخت مسکن وضع شد. با این حال، اجرا به کندی صورت گرفت، زیرا دولتها سرمایه را لازم برای نوسازی و ارتقای خانههای موجود فراهم نکردند و توانایی پایین ساکنان محلات فقیرنشین برای پرداخت اجاره بها نیز صاحبان خانه را برای ارتقای خانههایشان تشویق نمیکرد. با این وجود زمانی که ساختمانهای جدید ساخته شدند، پیشرفتهایی در مسکن صورت پذیرفت و قانونگذاری جدید اغلب در واکنش به افشاگریهای محققان و فعالانی چون جاکوب ریس (Jacob Riis) در ایالات متحده و چارلز بوث (Charles Booth) در انگلستان به ارتقای استانداردها ادامه داد.
به همین صورت در طول دوره ترقی گرایانه -که در اوایل قرن بیستم ادامه داشت- تلاش برای بهبود محیط شهری در نتیجه به رسمیت شناختن نیاز انسان به تفریح و سرگرمی صورت پذیرفت. پارکها برای فراهم کردن آرامش بصری و مکانهایی برای بازیهای سالم و استراحت توسعه یافتند. بعدها زمینهای بازی در نواحی متراکم ایجاد شدند و تسهیلات بازی و ورزش نهتنها برای بچهها بلکه برای بزرگسالان -که ساعات کاری روزانه آنها به تدریج کاهش یافت- نیز ایجاد شدند. حامیان جنبش پارک بر این باور بودند که فرصتهای تفریحی خارج از خانه تاثیراتی مدنی بر طبقه کارگر دارد، چرا که در غیر این صورت، آنها در مساکن بسیار پر ازدحام و محلهای کار غیربهداشتی و ناسالم زندگی میکردند. پارک مرکزی نیویورک (سنترال پارک) در دهه ۱۸۵۰ پیشبینی و توسط معمارانی چون کارلورت وکس (Calvert Vaux) و فردریک لاالمستد _(Frederick Law Olmsted) طراحی شد و به عنوان یک مدل به طور گسترده ای مورد الگوبرداری قرار گرفت. از جمله ویژگیهای آن جدایی راه پیاده از راه وسایل نقلیه موتوری و ایجاد چشماندازی رمانتیک در قلب شهر بود، و همچنین این امر را ثابت نمود که ایجاد پارک میتواند در افزایش ارزش مستغلات اطراف خود نقش بسزایی داشته باشد.
دغدغه درباره ظاهر شهر در اروپا از مدتها پیش در سنت امپراتوری ساخت دادگاه و کاخ و همچنین ساخت میادین مرکزی و بناهای عظیم دولتی و کلیسا، نمود یافت. در پاریس در طول دوره امپراتوری دوم (۱۸۵۲-۷۰) ژرژ اوژن بارون هوسمان با حمایت از بلوارهای شریانی مستقیم، مناظر سودمند و تقارن میادین و خیابانهای منشعب تبدیل به بزرگترین برنامهریز در مقیاس کلان شد. فرم شهری حاصل به طور گسترده ای در سایر نقاط قاره اروپا شبیه سازی شد. هرچند اقدامات هوسمان بر اساس زیباسازی بود، ولی این اقدامات ضرورتا موانع تجارت عرضه شده توسط پاریس قرون وسطی را شکسته و توانست با مدرنیزه کردن شهر بستری مناسب برای حملونقل کارآمد کالا و تحرک سریع نیروهای نظامی فراهم آورد. طرحهای وی شامل تخریب خانهها و املاک کهنه و فرسوده و جایگزینی آن توسط خانههای آپارتمانی جدید برای مشتریان متموّلتر، ساخت راههای حملونقل و فضاهای تجاری که محلات را در هم مینوردیدند و جابهجایی فقرا از نواحی مرکزی شهر بود. روش هوسمان قالبی را فراهم نمود که بر اساس آن برنامههای باز توسعه شهری در اروپا و ایالات متحده تا حدود پایان قرن بیستم اجرا میشوند و این برنامهها بعدها نیز تاثیرات خود را در بیشتر جهان سوم گسترش میدهند.
همچنان که شکوه دیدگاههای اروپایی به وسیله جنبش شهر زیبا در ایالات متحده ریشه گرفت، نمونهای ممتاز از آن در نمایشگاه جهانی کلمبیا (World`s Columbian Exposition)-مبتنی بر اصول وضع شده توسط معمار آمریکایی، دانیل برنهایم (Daniel Burnham)- در سال ۱۸۹۳ در شیکاگو برپا شد. سبک معماری این نمایشگاه ایده آلی را ترسیم نمود که بسیاری از شهرها از آن الگوبرداری کردند. بنابراین نمونه اولیه شهر زیبا - که با مراکز بزرگ و بناهای عمومی با معماری یونانی-رومی (Greco-Roman architecture) (۱) که به شیوهای باشکوه مکانگزینی شده بودند، مشخص میشود- در مراکز و بلوارهای شهری سراسر کشور مورد تقلید قرار گرفت و در تقابل با بینظمی و زشتی محیط پیرامون و اعتراض به آنها برآمد. هرچند انتشار این مدل در ایالات متحده توسط قدرت منحصر دولتی (بر خلاف همتای اروپایی خود) و قابلیت پایین مدل شهر زیبا برای افزایش بهرهوری کسبوکار دچار محدودیت گردید.
در حالیکه روش هوسمان به طرز ویژهای بر قاره اروپا و طراحی مراکز شهری آمریکایی تاثیر گذاشت، این ایده آرمانی باغشهر -که اولین بار توسط اصلاحگر اجتماعی ابنزر هوارد (Ebenezer Howard) در کتاب باغشهرهای فردا (Garden Cities of To-Morrow - ۱۹۰۲) معرفی شد- بود که ظاهر نواحی مسکونی ایالات متحده و بریتانیای کبیر را شکل داد. باغشهر هوارد ضرورتا بر اساس شکل حومهای خود، خانههای کم ارتفاع در خیابانهای پیچ درپیچ و کوچههای بن بست را با جدایی محل کسب و کار از نواحی مسکونی و فضاهای باز فراوان و سبز ترکیب کرد. هوارد یک تعاونی مشترکالمنافع را پیشبینی نمود که توسط آن افزایش ارزش املاک میان جامعه تقسیم شود، زمینهای باز به صورت همگانی حفظ شوند و تشکیلات خرده فروشی و تولید در فاصلهای کوتاه از نواحی مسکونی خوشهبندی شوند. جانشینان وی آرمانهای اجتماعی هوارد را رها کردند؛ ولی بر طرح فرمهای مسکونی در دو شهر جدید ساخته شده در زمان حیات هوارد پایبند ماندند (باغشهرهای لچورث و ولوین)، و درنهایت از راههای پیچ در پیچ و فضای سبز فراوان مدل باغشهر در ساخت شهرکهای حومهای مدرن الگوبرداری کردند.
شاید تاثیرگذارترین شاخصه در شکلدهی به کالبد شهر معاصر، فنآوری حملونقل بوده است. تکامل اسلوب حملونقل از پای پیاده و اسب تا وسایل نقلیه مدرن گسترش شگرف قلمروی شهری را تسهیل نموده است. کارگران قادر بودند که دور از محل کار خود زندگی کنند و کالاها میتوانستند به سرعت از محل تولید به بازار منتقل شوند. با این حال اتومبیلها و اتوبوسها به سرعت خیابانها و مناطق قدیمی شهرها را متراکم و پر ازدحام نمودند. با تهدید فشردگی و اختناق حاصل از ترافیک، آنها نیاز به استقرار انواع جدید سیستمها گردشی منظم را مبرمتر از آنچه بود، نشان دادند. شبکههای حملونقل به طور فزایندهای نقطه ثقل فعالیتهای برنامهریزی قرار گرفتند، به ویژه سیستمهای مترو و ترن زیرزمینی که در نیویورک، لندن و پاریس در آغاز قرن بیستم ساخته شدند. برای جای دادن به ترافیک افزایش یافته، شهرداریها در عریض کردن و گسترش جادهها سرمایهگذاریزیادی انجام دادند. بسیاری از حکومتهای شهری در طی یک سوم اول قرن بیستم سازمانهای برنامهریزی تشکیل دادند. سال ۱۹۰۹ به دلیل استقرار برنامهریزی شهری به عنوان یکی از عملکردهای دولتی نقطه عطفی بود.
ارسال نظر