توزیع درآمد در جهان
یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها در علم اقتصاد این است که چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیر هستند؟ یک مقاله توسط جفری ساکس و همکارانش از مفهوم «تراکم تولید ناخالص داخلی» استفاده کرده است تا نشان دهد درآمد در کدام مناطق زمین بیشتر متمرکز است. این شاخص با ضرب تولید ناخالص داخلی سرانه در تعداد افراد ساکن در هر کیلومتر مربع به دست می‌آید. اساسا تراکم تولید ناخالص داخلی ابزار سنجش مقدار کل فعالیت اقتصادی است که در نقاط مختلف کره زمین انجام می‌شود. نقشه‌ای که آنها تهیه کردند بسیار جالب است.

همچنین تعجبی ندارد که این نقشه، بسیار شبیه تصاویر ماهواره‌ای از کره زمین است که در شب گرفته شده است و به وضوح مناطق توسعه‌یافته و توسعه نیافته قابل تشخیص است.
اقتصاددانان اغب سعی می‌کنند تا تفاوت درآمدی کشورهای جهان را با عواملی از قبیل موجودی سرمایه، میزان تحصیلات و نهادهای تعریف‌کننده حقوق مالکیت توضیح دهند، عواملی که با سیاست‌های مناسب دولتی قابل تغییر هستند. اما وقتی به تصویری مثل نقشه فوق نگاه می‌کنیم کاملا شگفت‌زده می‌شویم و به نظر می‌رسد عوامل بسیار مهم دیگری که کاملا فیزیکی و جغرافیایی هستند بر تولید ناخالص داخلی تاثیر می‌گذارند. واضح است که فعالیت اقتصادی در کشورهای نزدیک اقیانوس‌ها یا در داخل کشورهایی که رودهای قابل کشتیرانی دارند بسیار متراکم‌تر است. درجه حرارت هوا با بارش کافی نیز ظاهرا اهمیت جدی دارد که احتمالا به خاطر بهره‌وری کشاورزی و نیز نبود بیماری‌ها است. مثلا هنگامی که به ایالت یوتا در ایالات متحده نگاه می‌کنید هیچکس نمی‌گوید که تراکم اندک فعالیت اقتصادی در این ایالت به خاطر این است که فرماندار آن سیاست‌های مضر برای کسب و کار را اجرا کرده است. بلکه مشکل به صحرای یوتا برمی‌گردد که هر چند یکی از زیباترین نقاط روی زمین است اما برای کشاورزی و نیز حمل و نقل محصولات به داخل و خارج اصلا مناسب نیست. بر همین منوال، با نگاه به ویژگی‌های فیزیکی، قابل پیش‌بینی است اما که افغانستان کشوری محصور در خشکی و کوهستانی، محکوم به فقیر ماندن باشد حال هر سیاستی که در آنجا می‌خواهد پیاده شود.


یکی از زمینه‌های داغ پژوهش اقتصادی تلاش به یافتن شواهد تجربی است که چگونه نهادها می‌توانند باعث تفاوت در فعالیت اقتصادی شوند. البته می‌توان به همبستگی ظاهری بین میزان فعالیت اقتصادی و نوع سیاست‌ها و نهادهای یک کشور نگاه کرد اما پاسخ قانع‌کننده‌ای به دست نمی‌آید. برای مثال احتمال می‌رود که چون ایالات متحده منابع طبیعی غنی دارد، نهادهای مناسب از درون چنین ثروت منابع طبیعی بیرون آمده است به جای اینکه عامل دیگری پشت ثروتمندی ایالات متحده باشد.
دو اقتصاددان کالج دارتموث در یک مقاله جدید و جالب این پرسش را بررسی کردند. آنها به جای اتکا به داده‌های فعلی کاملا تحلیل شده ۲۰۰ کشور اصلی در جهان، مجموعه داده‌ای جدید از ۸۰ جزیره اقیانوسی تهیه کردند. آنها می‌گویند سابقه مستعمره شدن این جزایر، تا حدی یک تصادف تاریخی بوده است و متوجه شدند هر اندازه یک جزیره سال‌های بیشتری مستعمره اروپایی‌ها بوده است تولید ناخالص داخلی آن در زمان کنونی بیشتر است.دایره‌ها در نمودارها نشانه جزایر اقیانوس اطلس، مثلث‌ها جزایر اقیانوس آرام و مربع‌ها جزایر اقیانوس هند هستند. این همبستگی، نویسندگان را هدایت کرد که رابطه‌ای بین نهادها و طول دوره استعمارگری وجود دارد، از قبیل حمایت از حقوق مالکیت و توسعه بازارهای سرمایه، که به جزایر با قدمت استعماری بیشتر، یک مزیت در توسعه اقتصادی می‌دهد. از طرف دیگر، فرضیه طبیعی دیگر این است که جزایری که اول از همه مستعمره شدند دارای بیشترین منابع طبیعی بودند وباز هم برخورداری از منابع طبیعی بیشتر بوده است که به این کشورها کمک کرده است تا امروز هم ثروتمندتر باشند.


برای حل این ابهام اساسی، نویسندگان ادعا کردند قادر به توضیح تاریخ استعمارگری اولیه جزایر با استفاده از شدت بادهای غالب اقیانوسی هستند. استدلال آنها این است که قبل از قرن بیستم، مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده برای اینکه یک کشتی از جزیره‌ای عبور کند یا آن را کشف کند قدرت بادهای شرقی-غربی در آن مکان بوده است. شواهد تجربی می‌گوید هر اندازه باد قوی‌تر باشد احتمال اینکه مدت طولانی آن جزیره مستعمره باشد بیشتر است.
نویسندگان همچنین مشاهده کردند شدت باد باید پس از سال 1900 و استفاده از کشتی‌های بخار، ارتباطی با توسعه اقتصادی جزایر نداشته باشد. آنها بنابر این یک مدل پیش بینی شکل دادند که چه مدت یک جزیره معین فقط بر مبنای سرعت باد غالب به صورت مستعمره به سر برده است و سپس به همبستگی بین این داوری و تولید ناخالص داخلی سرانه فعلی آن جزیره نگاه کردند. آنها با کنار گذاشتن سایر عوامل بی‌ارتباط، توانستند همبستگی مثبتی میان این دو به دست آورند و نتیجه بگیرند که این عوامل به راستی سهم قابل توجهی در تولید ناخالص داخلی کنونی دارند.
مثل همیشه، منتقدان می‌توانند با این بررسی مخالفت کنند به این معنا که همان‌طور که بادهای قوی کمک کرد تا تعیین کنیم چه وقت نخستین کشتی وارد یک سرزمین شد، همچنین بر ورود کشتی دوم و سوم و ... نیز تاثیر گذاشته است به طوری که روی همه نوع جزییات مهم از قبیل توسعه شبکه‌های تجارت و انباشت سرمایه تاثیر داشته است. این پایه سرمایه و تشکیل شبکه‌ها می‌تواند فایده دایمی داشته باشد که مهم‌تر از هر چیزی مثل چارچوب حقوقی یا نهادها در تعیین تولید ناخالص داخلی موثر باشد.
از این لحاظ مساله مشابهی برای همبستگی‌ بین تراکم تولید ناخالص داخلی، بنادر و آّب و هوا مطرح می‌شود. شاید عوامل بعدی از لحاظ تاریخی مهم باشند که باعث انباشته شدن سرمایه فیزیکی و شبکه‌ای در مکان‌های معینی شدند و امروز نیز مرفه بودن آنها به دلیل آن سرمایه‌ها و نه به دلیل بنادر یا آب و هوا است.


دانشمندان علوم فیزیکی برخی اوقات به اقتصاددانان به دیده تحقیر می نگرند چون اکثر استنتاج‌های آنها بر پایه حدسیات و فرضیات است. اما حقیقت این است که همه ما دوست داریم قادر به انجام آزمایش‌های کنترل شده واقعی برای همه نوع مسائل باشیم. متاسفانه ابزار اصلی اقتصاددانان، مشاهده حوادث تاریخی است که در یک موقعیت معین اتفاق افتاده است جایی که همه نوع متغیر در حال تغییر بوده و بر نتیجه تاثیر می‌گذارند. بنابر این بسیاری از پژوهشگران اقتصادی به «آزمایش‌های طبیعی» نگاه می‌کنند که احتمالا تاثیر گذاشته‌اند مثل وقتی که یک جزیره نخستین بار مستعمره شد. اما پاسخ‌ها در حالی که جالب هستند اغلب اوقات نمی‌توانند راه حل قانع‌کننده‌ای برای مباحثات جدی و مهم باشند.