مترجم: رضوانه امامی پور

منبع: نیویورکر

حتی در صورت وجود بحران هسته‌ای در ژاپن، از لحاظ اقتصادی، زمین لرزه و سونامی بدترین بحران طبیعی تاریخ ژاپن محسوب می‌شوند که خسارتی معادل دویست میلیارد دلار بر جای گذاشتند. در واکنش به این فاجعه، در اولین روز بعد از سونامی، معاملات سرمایه گذاران نگران با بیست درصد ضرر همراه بود و رشد اقتصادی این شهر بیش از ده درصد کاهش یافته است. با این حال، در حالی که این هراس قابل درک است، ممکن است به واکنشی نامعقول تبدیل شود: تاریخ نشان داده که برخلاف تخریب‌های وحشتناک و تلفات ناگوار انسانی، تاثیر طولانی‌مدت زمین‌لرزه در اقتصاد ژاپن به طرز شگفت انگیزی ناچیز بوده است.

شاید تطبیق دادن مقیاس و دامنه ویرانی مشکل به نظر برسد. اما همان‌طور که ادواردو کاوالو و ایلان نوی اقتصاددان اخیرا اظهار کرده‌اند در کشورهای توسعه یافته حتی بلایای بزرگ هم «در طولانی مدت با کمترین احتمال بر رشد اقتصادی تاثیر می‌گذارند». اقتصادهای مدرن مهارت بسیاری در بازسازی دارند و اغلب به طرز شگفت آوری توانایی ترمیم دارند.

مثال این مدعی خود ژاپن است: در سال ۱۹۹۵، زلزله‌ای در شهر بندری کوبه اتفاق افتاد که در آن زمان این شهر یک قطب تولیدی و ششمین بندر تجاری جهان محسوب می‌شد. زلزله جان ۶۴۰۰ را گرفت و بیش از سیصد هزار بی خانمان بر جای گذاشت و بیش از یک صد میلیارد دلار خسارت (که بیشتر آنها بدون بیمه بودند) در پی داشت. پیش‌بینی می‌شد که ژاپن به چند سال نیاز داشته باشد تا اوضاع را بهبود دهد. اما دوازده ماه بعد از این فاجعه، تجارت عادی به این بندر بازگشت و در عرض پانزده ماه تولید به ۹۸ درصد رسید به گونه‌ای که این رقم قبل از زلزله سابقه نداشت. در سطح ملی نیز تولید صنعتی ژاپن در ماه‌های بعد از زلزله افزایش یافت و دوسال بعد، تولید ناخالص داخلی آن بیش از حد انتظارات رشد یافت. به همین ترتیب، بعد از زلزله نورتریج در سال ۱۹۹۴، رشد اقتصاد کالیفرنیای جنوبی سرعتی بیش از رشد اقتصاد قبل از فاجعه پیدا کرد. در بررسی اخیر، سازمان مدیریت اضطراری فدرال به این نتیجه رسید که بعد از توفان هوگو در سال ۱۹۸۹ که چارلستون را ویران کرد این شهر در هفت دوره از ده دوره سه ماهه سرعت رشد اقتصادی زیادی یافت و زمین لرزه سیچوان در سال ۲۰۰۸ با وجود تلفات عظیم انسانی‌اش در واقع باعث افزایش نرخ رشد اقتصادی این شهر

شد.

این مثال‌ها فجایع تاریخی بودند که دو سال بعد از فاجعه، نرخ رشد داخلی شان نشانی از فاجعه پیش آمده را نداشت. همان‌طور که جورج هورویچ اقتصاددان استدلال می‌کند مهم‌ترین دلیل این موضوع این است که با وجودی که بلایای طبیعی از لحاظ ظاهری سرمایه‌ها را از بین می‌برند، اما موتورهای واقعی رشد اقتصادی یعنی ابتکار انسانی و خلاقیت را نابود نمی‌کنند. با منابع کافی، می‌توان مناطق آسیب‌دیده را با سرعت شگفت‌انگیزی بازسازی کرد. با وجودی که زلزله نورتریج، بزرگراه سانتا‌مونیکا را ویران کرد، اما بعد از گذشت ۶۶ روز این بزرگراه دوباره باز شد. اقتصادهای سالم کاملا سازگار هستند: در مثال کوبه، بندرهای دیگر ژاپن این رکود را جبران کردند تا کوبه به حالت عادی خود بازگردد و از آنجا که معمولا دولت‌ها پول به مناطق فاجعه‌دیده سرازیر می‌کنند هیچ کمبود نقدی برای سرمایه‌گذاری‌های جدید وجود ندارد.

مارک اسکیدمور و هیدکی تویای اقتصاددان در بررسی ۸۹ کشور و بعد از کنترل متغیرهای آنها متوجه شدند که کشورهایی که بیشتر دچار بلایای طبیعی شده‌اند در واقع رشد اقتصادی سریع‌تر و بازدهی بیشتری را نیز داشته‌اند.

این مساله عجیب به نظر می‌رسد: این مساله به «تئوری پنجره شکسته» که توسط اقتصاددان قرن نوزدهم فردریک باستیا ارائه شد شباهت دارد؛ نظریه‌ای که معتقد است پنجره‌های شکسته از لحاظ اقتصادی مفید هستند، چرا که باعث ایجاد کار برای شیشه برها می‌شود. اما اسکیدمور و تویا استدلال می‌کنند که اقتصادهای بحران زده فقط پنجره‌های شکسته را جایگزین نمی‌کنند، بلکه زیرساختارها و تکنولوژی را نیز ارتقا می‌بخشند و سرمایه را از صنعت‌های قدیمی و کم بازده دور می‌کنند. (بعد از زلزله کوبه، کارخانه‌های تولید کفش پلاستیکی هرگز وارد چرخه اقتصادی نشدند). با بی‌رحمی تمام می‌توان گفت که در هورویچ، این فاجعه به عنوان «عامل استهلاک سریع» عمل کرد. چیزی مشابه این موضوع در سطح مصرف‌کننده حقیقی نیز وجود دارد: صاحب‌خانه‌ها بعد از اینکه فرصت ساخت مجدد را می‌یابند خانه شان را با کیفیت بهتری می‌سازند که این پدیده «اثر جکوزی» نامیده می‌شود. در دوران عادی، سکون باعث توقف تکنولوژی می‌شود؛ شاید در صورتی که بخواهید تغییرات بنیادی انجام دهید، باید از ابتدا شروع کنید.

با این حال، تاثیر هر فاجعه به عوامل مختلفی بستگی دارد. اسکیدمور و تویا متوجه شده اند که فجایع زمین شناسی به میزان بلایای طبیعی بر نرخ رشد اقتصادی تاثیر نمی‌گذارند. و نرخ رشد اقتصادی به نظر فقط برای کشورهای نسبتا ثروتمند و با مدیریت خوب که به سادگی پول کسب می‌کنند و بودجه‌های بازسازی را به درستی مدیریت می‌کنند خاصیت بهبودپذیری دارد. در مقابل، در کشورهای فقیر، فجایع تاثیرات مضاعف اسفناکی دارند: معمولا این کشورها در مرحله اول دچار خسارات زیادی می‌شوند چرا که زیرساختارهایشان در شرایط تاسف انگیزی قرار گرفته و به سختی می‌توان این خسارات را جبران کرد. پس از زمین لرزه‌هاییتی، اقتصاد این منطقه بیش از هشت درصد کاهش یافت و بیشتر کشور در زیر آوار باقی ماند.

علاوه بر این، باید به یاد داشته باشیم حتی شهرهایی که با موفقیت مشغول بازسازی هستند باز هم مقادیر زیادی سرمایه را از دست می‌دهند. به عبارت دیگر، مهم‌ترین تاثیر اقتصادی فجایع باعث توزیع مجدد منابع می‌شوند نه باعث تولید آن. فجایع پول را از جیب مالیات پردازان به جیب کارگران ساختمان، از شرکت‌های بیمه‌ای به مالکین خانه، و حتی از جیب آنهایی که زمانی در شهر ویران زندگی می‌کردند به جیب جانشینان آنها توزیع می‌کند. قابل توجه است که این توزیع مجدد در مناطق ویران شده که در عرض چند ماه دوباره شهرهایشان را می‌سازند به سرعت و به نرمی اتفاق می‌افتد. اما این مساله، از تاثیر ویرانی نمی‌کاهد. اقتصادهای مدرن بعد از بحران در بازسازی‌ها خوب عمل می‌کنند، اما فاجعه این است که این کار را باید بسیار تکرار کنند.