دکتر عماد افروغ

اصرار بر تهرانی بودن و انکار شهرستانی بودن ممکن است به عنوان یک واقعیت اجتماعی غیرقابل انکار باشد و البته به لحاظ ارزشی پدیده‌ای مذموم، اما... باید به ریشه‌های این رویکرد توجه شود تا با تاکید بر هویت‌های بومی‌ و یافتن عوامل پیونددهنده بین فرد و هویت بومی، این رشته‌های پیوند را حفظ کرد. معمولا این پدیده در جوامعی که دارای یک فرهنگ غالب هستند رخ نشان می‌دهد؛ جوامعی متاثر از رابطه مرکز - پیرامون که یک متروپل یا مادر شهر بقیه شهر‌ها و البته فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و با انجام یک برنامه‌ریزی اجتماعی از پایین به بالا می‌توان این پدیده را تا حد زیادی - البته نه به‌طور کامل- ازبین برد. البته گاهی اوقات لازمه زندگی در تهران به عنوان پایتخت، همرنگ شدن با فرهنگ خاص این شهر است، مانند صحبت به زبان فارسی که برای سایرین قابل فهم باشد - چون لهجه‌های مختلف اقوام ایرانی بسیار متفاوت و متنوع هستند - اما نه لزوما صحبت به لهجه خاص تهرانی، زیرا در مرحله اول یعنی زبان فارسی هویت قومی ‌شخص در پس هویت ایرانی حفظ می‌شود، اما صحبت به لهجه تهرانی، هویت قومی ‌فرد مهاجر را نفی می‌کند. این اتفاق یعنی همسان‌سازی با محیط به هر حال در عرصه اجتماع اتفاق می‌افتد ولی می‌توان با انجام برنامه‌ریزی‌های درست از تاثیر منفی آن بر افراد کشور کاست؛ مثلا برنامه سازان طنز صدا و سیما باید یاد بگیرند که خنداندن مردم از طریق مسخره کردن یک لهجه خاص یک فرهنگ، اساسا درست نیست چون اعتماد به نفس و انگیزه افراد آن قوم را برای استفاده از زبان خود از میان می‌برد و در مرحله بعدی به نفی آن فرهنگ می‌انجامد. لحظاتی خنداندن مردم این هزینه گزاف را بر نمی‌تابد. البته بیشتر کسانی که در تهران ممکن است هویت خود را نفی کنند با برگشت به زادگاه و ارتباط با خویشان دوباره وفاداری‌شان را به هویت قومی‌ و بومی ‌خود اثبات می‌کنند و به زبان و لهجه و لباس و آداب و رسوم خود باز می‌گردند، اما اگر این پدیده به از بین رفتن و فراموش شدن خرده فرهنگ‌های ایرانی بینجامد خطرناک است.