گپی با اسدالله امرایی مترجم پیشکسوت
با شام و ناهار دادن کسی مترجم نمیشود
اسدالله امرایی، ۱۳۳۹ در شهرری تهران در صفائیه، محله معروف به خط آهن به دنیا آمد. در نوجوانی با مطالعه نشریات روز آن موقع به خواندن علاقهمند شد و با تشویقهای معلمی که در همسایگی آنها زندگی میکرد، به ادبیات دل بست و نوشتن را از ۱۳۵۵ آغاز کرد.
امرایی که از جمله روزنامهنگاران و مترجمان پرکار کشورمان به حساب میآید، اولین مطلب قلمی خود را با نام «سیگار خاموش» در پیک نوجوان به چاپ رساند و اولین جایزه ادبیاش را نیز به دست آورد.
آرزو شهبازی
اسدالله امرایی، ۱۳۳۹ در شهرری تهران در صفائیه، محله معروف به خط آهن به دنیا آمد. در نوجوانی با مطالعه نشریات روز آن موقع به خواندن علاقهمند شد و با تشویقهای معلمی که در همسایگی آنها زندگی میکرد، به ادبیات دل بست و نوشتن را از ۱۳۵۵ آغاز کرد.
امرایی که از جمله روزنامهنگاران و مترجمان پرکار کشورمان به حساب میآید، اولین مطلب قلمی خود را با نام «سیگار خاموش» در پیک نوجوان به چاپ رساند و اولین جایزه ادبیاش را نیز به دست آورد.
وی فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات انگلیسی است و نخستین ترجمهاش را تحت عنوان «داستان امتحان رانندگی از آنجلیکا گیبز، نویسنده آفریقایجنوبی، در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند. امرایی بالاخره اولین کتابش را با عنوان «خوشخنده و داستانهای دیگر» در ۱۳۶۸ به چاپ رساند. وی به عنوان روزنامهنگار حدود سه دهه سابقه نوشتن در روزنامهها و نشریاتی چون کیهان، اطلاعات، کیهان فرهنگی، سروش، کتاب هفته، همشهری، گردون، تکاپو، روزگار وصل، کارنامه، گلستانه، شوکران، زمان، پروین، آدینه، آفتاب، جامعه، آینده، ایران، ایران جوان و بسیاری دیگر را دارد: «طی روزهای گذشته دو اقدام ارزشمند در ترویج کتاب و کتابخوانی صورت گرفت. گذر کتابخوانی در کریمخان، جمعهبازار کتاب در باغ هنر تشکیل شد و ناشران و کتابفروشیهای خیابان کریمخان، طرح «گذر فرهنگی تهران» را از ۱۵ شهریور به مدت ۱۰ روز راه انداختند؛ کتاب آیلار، مرکز موسیقی بتهوون، نشر چشمه، موسسه جغرافیا و کارتوگرافی گیتاشناسی، کتاب گویا، انتشارات نسل نواندیش، نشر رود، نشر ثالث، انتشارات ویستار، انتشار یساولی و کتابفروشی زند با همکاری شهرداری منطقه ۶ و خانه هنرمندان ایران باعث و بانی ماجرا شدند... علاقهمندان کتابفروشی لارستان که اکثرا دوران کودکی و نوجوانی خود را با خاطرات آن سرکرده بودند، فراخوانی اینترنتی و مطبوعاتی راه انداختند و نویسندههای جوانی مثل نیلوفر لاریپور، پوریا عالمی، سینا دادخواه، شرمین نادری، نیما دهقانی و بزرگمهر حسینپور، الهام کاغذچی و یاشار صلاحی و خیلیهای دیگر را دعوت کردند که میهمان کتابفروشی لارستان باشند و کتابهای خود را امضا کنند و بفروشند...» این جملات را اسدالله امرایی نوشته است؛ مترجمی که از کار مطبوعاتی غافل نیست و همین سبب شده راه و رسم گفتوگو با اهل رسانه را به خوبی بلد باشد. آنچه در پی میخوانید گپ کوتاهی است با این مترجم پیشکسوت. ضمنا بهانه این گفتوگو اول اردیبهشت بود و تولد پنجاه و دو سالگی این مترجم.
آیا در نمایشگاه امسال کتابی از شما منتشر خواهد شد؟
بله امسال کتاب «خرده خاطرات ساراماگو» را انتشارات مروارید منتشر کرده است که در نمایشگاه کتاب عرضه میشود. خرده خاطرات، کتاب خودنوشتی است از خاطرات روزگار کودکی نویسنده که به خاطرات تاثیرگذار ساراماگو میپردازد. او در این کتاب به شرح روزگار کودکی و کشف چیزی به نام جهان میپردازد، جهانی که او را شگفت زده کرد. ساراماگو در این کتاب به شرح ماجراهایی میپردازد که سبب شد برای اولین بار متوجه شود دنیا از آشپزخانه کوچک مادرش بزرگ تر است. خرده خاطرات در واقع نگاه نویسنده در دوران بزرگسالی به کودکی خود است و در آن میتوان رد پای برخی از رمانها و داستانهای ساراماگو را مشاهده کرد. تا حدودی کلید برخی از رمانهای ساراماگو را در خود دارد. همچنین چاپ چهارم مجموعه داستان «بیست بیست» را هم نشر گل آذین به نمایشگاه میآورد. چاپ دوم لائورا دیاس کارلوس فوئنتس را کتابسرای تندیس و چاپ چهارم دریا نوشته جان بنویل را هم نشر افق در نمایشگاه عرضه میکنند. از دیگر کتابهایی که در نمایشگاه عرضه میشود چاپ چهارم مجموعه داستان «گلوله» نشر مشکی، چاپ دوم مجموعه داستانهای با اجازه نشر قطره و ....
معیارهای شما در انتخاب یک کتاب برای ترجمه چیست؟
کتابهایی که برای ترجمه انتخاب میکنم چند دسته اند. برخی کتاب ها را خود نویسندگان برایم میفرستند؛ حتی پیش از انتشار. برخی را به پیشنهاد ناشر یا دوستی میخوانم و اگر خوشم بیاید و قابل چاپ باشد ترجمه میکنم.
در مورد کتابهایی که قبلا ترجمه شده چطور؟
ترجیح میدهم ترجمه مکرر انجام ندهم. مگر اینکه ترجمه قبلی را نپسندم یا فکر کنم غلط ترجمه شده. البته گاهی ترجمههای موازی صورت میگیرد. چون کتاب که منتشر شده اختصاصی نیست و گاهی برخی مترجمان برای اینکه دست زیاد نشود اعلان نمیکنند چه کاری در دست ترجمه دارند که خب البته طبیعی است. هر مترجمی میتواند کتاب را تهیه کند و آن را ترجمه و منتشر کند. البته من گاهی کتابهای منتشر نشده برخی نویسندگان را پیش از انتشار دریافت میکنم و میخوانم و گاهی تصمیم میگیرم ترجمه کنم. اما به علت اینکه کتاب هنوز منتشر نشده مجاز نیستم پیش از انتشار کتاب به زبان اصلی آن را به فارسی منتشر کنم.
این را هم بگویم که ترجمه خوب و بد را خواننده میشناسد. در روند کار و انتشار و بعد از آن معلوم میشود که مترجم چند مرده حلاج است. قطعا با شام و ناهار دادن کسی مترجم خوب نمیشود. شامت را میخورند و بیرون که بیایند میخندند. با بد و بیراه گفتن به مترجمان نامی و درگذشته و بهانه اینکه کتاب هر سی سال باید یکبار مجددا ترجمه شود هم نمیتوان عذری برای ترجمه تراشید. بله گفتهاند هر سی سال باید تجدید شود، اما چه کسی این صلاحیت را دارد؟
خب فکر میکنید در مورد موضوع ترجمههای مختلف از یک کتاب ما نیازمند چه اصلاحاتی هستیم؟
به نظرم یکی از بهترین راههایی که میتوان برای ترجمه و جلوگیری از هدر رفتن انرژیهای مثبت در ترجمه در پیش گرفت، پیوستن به قانون کپیرایت یا اخذ مجوز از نویسنده و ناشر اصلی و ثبت آن در کتابخانه ملی یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. به عنوان مثال، عرض میکنم که بنده وقتی به کتابخانه ملی مراجعه کنم و بدانم که جناب عبدالله کوثری کتابی را ترجمه کرده یا مهدی غبرایی یا دوستان مترجم دیگر، بیتردید به سراغ ترجمه آن کتاب نمیروم و وقتم را روی کتاب دیگری میگذارم.
ارسال نظر