احسان حاجی مدرس و تحلیلگر بازار سرمایه به‌رغم اینکه بسیاری از فعالان بازار سرمایه رفتار عمومی بورس را غیر‌قابل پیش‌بینی‌ و غیر‌عادی تصور می‌کنند باید گفت که نه تنها مدل حرکت بازار (شاخص کل بازار یا تک‌سهم‌ها) غیر‌عادی یا غیر‌قابل فهم نبوده، بلکه به کرات و در مواقع حساس کاملا قابل درک و پیش‌بینی نیز بوده است. طبیعتا بعد از این سخن بسیاری نگارنده را با عبارت «معما چو حل گشت آسان بود» پاسخ خواهند داد، اما با گذشته نگری به روند حرکت بازار‌ها باید گفت که در اکثر مواقع، امکان ارائه تحلیل و پیش‌بینی با درصد اطمینان قابل قبولی وجود دارد، اما دلیلی که بعضا باعث می‌شود در مواقع خاص دید درستی از شرایط بازار نداشته باشیم، دشواری یا عدم امکان تحلیل و پیش‌بینی وضع آتی بازار نیست. بلکه درگیری منافع شخصی تحلیلگر یا سرمایه‌گذار با روند حرکت بازار است. نکته اساسی همین است، تحلیلگری که خود سهامدار بوده یا به هر دلیلی از افزایش یا کاهش قیمت‌ها نفع و ضرر می‌برد، سخت بتواند تحلیل مستقلی از وضعیت حال حاضر سهم مورد نظر و در ادامه پیش‌بینی وضع آتی آن ارائه دهد، البته وظیفه و هنر واقعی یک تحلیلگر همان است که بتواند با نگاه از بالا به پایین بازار را از دور و بدون جانبداری بررسی کند، اما آیا واقعا امکان‌پذیر است؟

مثال: فرض کنید که شما سهم الف را بررسی کرده و علاوه بر پتانسیل‌های رشدی که در شرکت دیده‌اید روند عمومی حرکت قیمت را هم صعودی تشخیص داده و بر همین اساس اقدام به خرید کرده‌اید. این تحلیل قاعدتا سه نقطه اساسی را به شما نشان خواهد داد؛ نقطه ورود یا خرید، نقطه خروج با سود (تایید تحلیل) و نهایتا نقطه خروج با ضرر (خطا در تحلیل). بعد از مدت زمانی به هر دلیلی مانند اعلام تعدیل منفی شرکت یا تغییر جو عمومی بازار (مانند ۷ ماه گذشته) سهم روند صعودی خود را تغییر داده و شروع به ریزش و افت می‌کند. علامتی که شما دریافت می‌کنید نزول قیمت سهم و عبور از نقطه ضرر شما و در نتیجه خطا در تصمیم‌گیری قبلی مبنی بر خرید بوده و بنابر این همان روش تحلیل به شما هشدار فروش و خروج از سهم را به منظور جلوگیری از زیان بیشتر می‌دهد، اما اتفاقی که در اکثر اوقات می‌افتد مقاومت در برابر این موضوع و تلاش برای یافتن راهی برای نفروختن سهم و عدم پذیرش زیان است. در این حالت تمام شواهد و قرائنی که وجود دارند تا روند (هرچند کوتاه‌مدت) نزولی حاضر را نشان داده و علامت خروج را به ما نشان دهند نادیده می‌گیریم و در حقیقت خود را به ندیدن می‌زنیم تا مبادا اشتباه در تصمیم‌گیری یا تحلیل اشتباه خود را تایید کرده باشیم.

تنها و تنها به این امید که شاید یک اتفاق وضعیت فعلی بازار را تغییر دهد. در این بین حتی اگر یک نفر از ۱۰ نفر اطرافیان اعتقاد به افزایش قیمت در بازار داشته باشد نظر و تحلیل او که همسو با سرمایه‌گذاری ما است را خواهیم پذیرفت، چرا؟ مثالی دیگر: تحلیلگر بنیادی و متخصص امور مالی پس از بررسی صورت‌ها و نسبت‌های مالی یک شرکت، علامت مثبت خاصی را پیدا نمی‌کند.

بررسی وضعیت کلی صنعت هم نشان از اوضاع رو به بهبودی برای آن شرکت و صنعت ندارد، اما روند معاملات چند روز گذشته سهم را که مطالعه می‌کند با شگفتی، افزایش تمایلات خرید و گاها صف خرید آن سهم در بازار را مشاهده می‌کند.

علت چیست؟ چه توجیهی برای این اتفاق می‌تواند وجود داشته باشد؟

با این مقدمه می‌پردازیم به این بحث که اصولا چه تعریف کاربردی را می‌توان از تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال در بازار ارائه داد و اینکه کدام یک از انواع تحلیل ما را به سمت و سوی موفقیت سوق می‌دهد، تکنیکال یا فاندامنتال؟

ادامه دارد..