تاوان‌های سنگین طمع در بورس

گروه بورس- در ادامه سلسله مطالب روانشناسی بازار سهام از قول یک سهامدار فعال در بازار وال استریت می‌خوانیم: فکر می‌کنم بعد از غرور، بدترین دشمن فرد برای قضاوت درست در بازار بورس، همان حرص و طمع است که باید از آن حذر کنیم. اگر توانسته بودم هر سهمی را که تاکنون داشتم به قیمتی که هنگام خرید آن پیش‌بینی می‌کردم بفروشم، اکنون وضع بهتری داشتم. بارها اتفاق افتاده که تصمیم گرفته‌ام سهمی را در همان روز که خریده‌ام، بفروشم و بعد وقتی که قیمت تقریبا به حد دلخواهم رسیده، از فروش منصرف شده‌ام زیرا فکر کردم چند صد دلار سود کافی نیست و بدون استثنا هر بار که به علت طمع سود بیشتر، از فروش منصرف شدم، بعدها قیمت سهام افت کرد و من مجبور شدم سهام خود را به نرخی پایین‌تر از آنچه در ابتدا قصد فروشش را داشتم، بفروشم.

جملات مایوس کننده‌ای مثل «اگر در آن زمان فروخته بودم...» را بارها شنیده‌ایم ‌اما همه ما این جملات را به کار می‌بریم. از آنجا که طمع در نهاد همه انسان‌ها ریشه دارد به طور معمول برای ما تصمیم برای فروش سخت‌تر است تا تصمیم برای خرید. هر کارگزاری می‌داند که از هر ده مشتری حتی یک نفر نه تنها به هشدار او برای خارج شدن از بازار مخاطره‌آمیز توجه نخواهد کرد. بلکه به توصیه افرادی عمل می‌کند که به آنها ایمان دارد همان طور که به توصیه همان افراد اقدام به خرید خواهد کرد.

توضیح این مطلب به این شکل است که هنگام خرید سهام، شانسی برای پول سازی می‌بیند ‌اما هنگام فروش،‌امید خود به سود بیشتر را از دست می‌دهید.هیچ کس دوست ندارد خود را در چنین موقعیتی قرار دهد. این طور نیست؟ بنابراین به نظر می‌رسد که تاثیر حرص و طمع از خطر بیشتر است افراد طبیعتا به قدری خوش‌بین هستند که به سادگی هراس نمی‌افتند حداقل به آن سادگی که به نفع خود عمل کنند. خوش‌بینی همان قدر که خوب است، می‌تواند نتیجه نامطلوب نیز در برداشته باشد. هر فرد خوش‌بینی زود باور نیست، ‌اما اغلب آدم‌های زودباور خوش‌بین، به نظر می‌رسند. فرد خوش بین همیشه فکر می‌کند بازار رو به ترقی است او نمی‌تواند روند رو به کاهش قیمت‌ها در یک دوره طولانی را تصور کند، اما وقتی ترس بر ما چیره شود سریع‌تر از اشتیاق عمل می‌کند.در نتیجه در بازار سهام، بیشتر شاهد روند رو به کاهش قیمت‌ها هستیم و البته بازار کساد هرگز به‌اندازه بازار پر رونق دوام ندارد.

شاید یکی از دلایلی که موجب می‌شود کارگزاران بورس بیشتر به سمت خرید متمایل باشند تا فروش، صرفا خوش بین بودن طبیعی کارگزاران و اغلب اشتباه آنها نباشد، بلکه خواست خود مشتریان باشد. طمع آنها موجب می‌شود از کارگزاران بخواهند که به آنها خرید را توصیه کنند.

فرض کنید اگر یک کارگزار بازار سهام، وضعیت رو به رونقی را پیش‌بینی کند که اتفاق نیفتد، عموم او را می‌بخشند، اما اگر خیلی زود نسبت به وضعیت بازار بدبین شده و کاهش قیمتی را که هنوز اتفاق نیفتاده اعلام کند، شهرت خود را از دست می‌دهد. آن عده افرادی که بنا به توصیه او سهام خود را قبل از اینکه به اوج قیمت برسد فروخته‌اند، هرگز فراموش نخواهند کرد که چه مبلغی را ممکن بود به دست آورند.

پولی که از دست رفت

چند وقت پیش، خانم جوانی از من سوال کرد که چگونه ۱۰۰۰ دلار خود را سرمایه گذاری کند. به او گفتم: «این وجه را صرف یک مسافرت به اروپا کنید تا هیچ‌کس نتواند آن را از چنگتان در بیاورد، اما اگر فکر می‌کنید بهتر است با این پول در بورس سرمایه‌گذاری کرده و وقتی قیمت‌ها به اوج خود رسیدند، سهام بخرید، باید بدانید که تمام پول خود را از دست خواهید داد.» و او دقیقا این پول را از دست داد. ابتدا تصمیم گرفت به اروپا سفر کند، ‌اما طمع او موجب شد هر دو را از دست بدهم هم اصل پول و هم موقعیت سفر به اروپا را.

در این جا یک گفت‌وگوی تلفنی را به یاد می‌آورم که در دفتر یک کارگزار شنیدم. یک سرمایه گذار با فردی که دوست و راهنمایش در معاملات بورس بود، صحبت می‌کرد.

می‌گفت: «اما اگر این سهام فقط به‌اندازه ۹واحد سود داشته باشد، شاید ترجیح بدهم سهام دیگری بخرم. می‌دانید، من باید ۲۵ واحد سود کنم تا بتوانم پولی را که می‌خواهم به دست آورده و از بازار خارج شوم.»

تعداد خیلی کمی هستند که می‌توانند عقب بنشینند و منتظر قیمت‌های خوب باشند. طمع یکی از دشمنان صبر و شکیبایی است.

یک بار که در دفتر کارگزاری بودم، در حالی که جمعیتی حدود یکصد مشتری در دفترش بودند، از او پرسیدم: «چند نفر از این افراد با کسب سود از بورس خارج خواهند شد؟»

او به سادگی پاسخ داد: «از هر ۱۰نفر ۹نفر زیان می‌کنند زیرا اولین افت شدید قیمت در بورس هر چند موقتی آنها را از میدان به در خواهد کرد،هر قدر هم که در ابتدا محافظه کارانه باشند و مبالغ پس‌انداز خود را در بانک نگاه دارند حرص و طمع موجب می‌شود تا تمام پولی را که دارند به جریان بیندازند و دیگر نمی‌توانند حتی یک افت زودگذر را تحمل کنند.

بدترین زیان‌ها در بازار بورس طبیعتا هنگامی صورت می‌گیرند که افراد اقدام به خرید سهام با قیمت‌های خیلی بالا می‌کنند و حقیقت تعجب برانگیز این است که افراد کاملا با علم به بالا بودن نرخ‌ها این نوع سهام را می‌خرند. ‌اما انتظار دارند آنها را به قیمتی حتی بالاتر به فردی دیگر بفروشند،درست مثل همان جریان فلوریدا که اتفاق افتاد. کسانی که ۱۰۰۰۰ دلار پول بابت زمینی باتلاقی دادند تا آن را به عده‌ای قربانی که از خود آنها ساده لوح‌ترند، بفروشند.

راه رفتن روی یخ...

یکی از دوستانم، ویلارد کیپلینگر، که به مغز متفکر واشنگتن معروف است، در خصوص اینکه چطور ارزش‌های کاذب سهام که به واسطه حرص و طمع ایجاد شده محکوم به سقوط هستند، توضیح ساده‌ای داد. من، او و یکی از دوستان مشغول صرف شام بودیم که کیپلینگر اشاره کرد: «فکر می‌کنم بتوان بازار سهام را این طور توصیف کرد: من یکی ظرف بستنی دارم که ۱۰ سنت خریده‌ام. رابرت، پیشخدمت می‌آید و به من می‌گوید که همه بستنی‌ها تمام شده و دیگر برای ‌امشب بستنی نداریم. ناگهان به نظر می‌رسد که بستنی من برای شما ارزش زیادی پیدا کرده و می‌گویید که حاضرید آن را ۱۲ سنت از من بخرید، بعد بیل که می‌خواست بستنی سفارش بدهد، به شما پیشنهاد ۱۳ سنت می‌دهد. شما هم که اسکاتلندی (پول دوست) هستید نمی‌توانید در برابر کسب سود مقاومت کنید. بیل آن قدر درباره بستنی بزرگ‌نمایی می‌کند و لاف می‌زند که من فکر می‌کنم چقدر ساده لوح هستم که می‌خواهم بستنی‌ام را از دست بدهم و به همین علت، آن را به مبلغ ۱۴ سنت از آنها می‌خرم.‌اما در این زمان است که در کمال نا‌امیدی متوجه می‌شوم که بستنی آب شده است.»

منبع: www.bourse۲۴.ir