رفتارشناسی بازار سهام (۷)
ریسک و بازده
شروین شهریاری**
رفتارشناسی مالی (Behavioral Finance) شاخه ای از علم فاینانس است که به بررسی رفتار بازارهای مالی با رویکرد روان شناسانه میپردازد.
شروین شهریاری**
رفتارشناسی مالی (Behavioral Finance) شاخه ای از علم فاینانس است که به بررسی رفتار بازارهای مالی با رویکرد روان شناسانه میپردازد.
در این سلسله نوشتار ۹ قسمتی با بررسی الگوهای رفتاری سرمایهگذاران و ارائه نمونههای عینی، تصویر روشن تری از نحوه تصمیم گیری سرمایهگذاران در شرایط متفاوت و به تبع آن رفتارشناسی بازارهای مالی خدمت خوانندگان محترم ارائه میشود. در این مطلب، موضوع «ریسک و بازده» مورد بحث قرار میگیرد.
شاید بتوان گفت مهمترین درسی که به یک دانشجوی مدیریت مالی آموخته میشود رابطه مستقیم بین «ریسک و بازده» است. این اصل بنیادین فاینانس بیان میکند که سودآوری بیشتر تنها در قبال متحمل شدن ریسک بالاتر تحصیل میشود و در نقطه مقابل، کاهش ریسک طبیعتا افت بازده مورد انتظار را به دنبال خواهد داشت. برای روشن تر شدن بحث به یک مثال توجه کنید: به نظر شما از بین دو سهام مخابرات و سرمایهگذاری توکا فولاد کدامیک پتانسیل بازدهی بیشتری دارند؟ علاوه براین کدامیک را سهام پرریسکتری ارزیابی میکنید؟ اغلب سرمایهگذاران سهام مخابرات را پربازدهتر و همینطور ریسک آن را کمتر از شرکت توکا فولاد میدانند. این در حالی است که اگر مطابق اصول علم فاینانس، ضریب ریسک سیستماتیک (بتا) را به عنوان معیار ارزیابی ریسک سهام در نظر بگیریم، مخابرات سهمی با ریسک بالاتر از توکا فولاد خواهد بود. این مثال ساده نشان میدهد که بهرغم آنچه تئوریهای مدیریت مالی در خصوص رابطه مستقیم ریسک و بازده بیان میکنند، بسیاری از سرمایهگذاران (حتی حرفهایها) در عمل رابطه این دو پارامتر را نادیده میگیرند و حتی درک وارونه ای از ارتباط ریسک و بازده دارند.
پژوهشهای مختلف در این حوزه نشان میدهند که به اعتقاد سرمایهگذاران، سهام شرکتهایی با پتانسیل رشد بالاتر، کم ریسک تر از سهام شرکتهای کم بازده هستند. مطالعه انجام شده توسط Shefrin در سال ۲۰۰۱ بیان میکند که سرمایهگذاران، سهام شرکتهایی با ارزش بازار (Market cap)و نسبت قیمت به ارزش دفتری بالا (price to book value)را پر بازده و کم ریسک ارزیابی میکنند. این درک نادرست حتی در میان افرادی که قاعدتا باید بهترین درک از رابطه ریسک و بازده را داشته باشند؛ یعنی مدیران مالی شرکتها (CFO) نیز رایج است. نتایج یک مطالعه میدانی مشهور که توسط Graham & Harvey در سال ۲۰۰۱ در بین تعداد زیادی از مدیران مالی شرکتها انجام شد آشکار ساخت که مدیران صندوقها، سرمایهگذاریهای پر بازده را کم ریسک ارزیابی میکنند و بدین ترتیب درک کاملا وارونهای از این رابطه مهم در تئوری فاینانس دارند. مطالعه جامع دیگری (De Bondt) در سال ۱۹۹۸ روی تعداد زیادی از سرمایهگذاران حقیقی انجام شده است. نتایج این مطالعه در شش بند به شرح زیر قابل تلخیص است:
1- افراد راجع به آینده سهامی که در سبد سرمایهگذاری خود داشتند بسیار خوشبین بودند در حالی که درمورد پیشبینی آینده شاخص بورس (Dow Jones index) ابراز بدبینی میکردند.
۲- در طی ۲۰ هفته بررسی سرمایهگذاران از آنها خواسته شد که یک پیشبینی از آینده قیمت سهام ارائه دهند. نتایج نشان داد که عدم تطابق قیمتها با پیشبینیهای افراد بسیار بالاتر از انتظار اولیه آنها بود. به عبارت دیگر، پیشبینیهای سرمایهگذاران نادرستتر از آن بود که در ابتدا تصور میکردند.
3- پیش بینی سرمایهگذاران از آینده قیمت هر سهم وابستگی زیادی به روند اخیر قیمتها داشت به گونهای که پس از یک دوره رشد، آنها پتانسیل بیشتری برای تداوم روند افزایشی متصور بودند و پس از یک دوره نزول، امکان کاهش بیشتر قیمت را بیشتر میدانستند (این پدیده در اصطلاح gambler's fallacy نامیده میشود).
۴- سرمایهگذاران میزان ریسک سهام خود را بسیار کمتر از واقع ارزیابی کردند. به عبارت دیگر، تخمین آنها از بتای سبد خود کمتر از واقعیت بود و بخش عمده بازدهی سهم را به ویژگیهای خاص شرکت (و نه روند کلی بازار) مرتبط میدانستند.
5- آنها معتقد بودند که تمرکز بر تعداد محدودی از سهام قوی و پر پتانسیل، ابزار به مراتب موثرتری برای انجام مدیریت ریسک نسبت به تنوع بخشی به سبد سهام (Diversification) میباشد.
۶- سرمایهگذاران این مساله را که شاخص بتا میزان ریسک یک سهم را در مقایسه با سهام دیگر نشان میدهد مردود دانسته و اعتقادی به این رابطه بنیادین فاینانس نداشتند.
با توجه به موارد فوق میتوان گفت بر خلاف تئوری فاینانس که رابطه ریسک و بازده را به طور مستقیم ارزیابی میکند، مطالعات رفتارشناسی اثبات مینماید که سرمایهگذاران در عمل اعتقادی بر خلاف اصل مزبور دارا هستند. این عدم درک صحیح از رابطه ریسک و بازده در بین سرمایهگذاران موجب میشود تا افراد تنها «بازدهی» را معیار عملکرد برتر یک سهم یا دارایی بدانند. به عنوان مثال، سرمایهگذاران در هنگام مقایسه عملکرد صندوقهای سرمایهگذاری مشترک با تمرکز بر بازدهی به دست آمده توسط صندوقها، میزان ریسک تحمیل شده در قبال کسب بازده را نادیده میگیرند و به این ترتیب با پیامد ناخوشایند نوسانات غیرمترقبه در بازدهی سرمایهگذاری خود در آینده مواجه میشوند.
علم فاینانس رفتاری به سرمایهگذاران توصیه میکند تا با فائق آمدن بر این درک نادرست در خصوص رابطه ریسک و بازده، رفتارهای خود را با این اصل بنیادین تطابق دهند و با آشنایی و محاسبه پارامترهای ریسک (به ویژه ضریب ریسک سیستماتیک یا بتا) سرمایهگذاریهای خود را در مسیر منطقی، متناسب با بازده مورد انتظار راهبری کنند.
در مطلب بعدی از سلسله مطالب رفتار شناسی مالی، موضوع «کنترل خویشتن» بررسی میشود.
*Ali.ebrahimnejad@turquoisepartners.com
**Shervin.shahriari@turquoisepartners.com
ارسال نظر