بحران مالی ۲۰۰۹-۲۰۰۷
با توجه به گذار از حبابها و سقوطهای سالهای ۲۰۰۰ میلادی در آمریکا، فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) نرخ بهره وامها را کاهش داد. به این ترتیب، علاوه بر شرکتهای بزرگ، مردم عادی نیز برای اخذ وام انگیزه بالایی پیدا کردند؛ به طوری که آرزوی دیرینه خانهدار شدن برای همه قابل دسترس شده بود. افراد میتوانستند با اخذ وامهای کمبهره، خانههای مناسبتر در مکانهای بهتری را خریداری کنند. در این شرایط، زمان زیادی لازم نبود تا افزایش تقاضا، روند رشد قیمت مسکن را به شدت صعودی کند. این مهم در حالی بود که کاهش نرخ بهره توسط فدرال رزرو ادامه پیدا کرد و به بیسابقهترین مقدار خود پس از ۴۵ سال (یک درصد) رسید.
با توجه به گذار از حبابها و سقوطهای سالهای 2000 میلادی در آمریکا، فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) نرخ بهره وامها را کاهش داد. به این ترتیب، علاوه بر شرکتهای بزرگ، مردم عادی نیز برای اخذ وام انگیزه بالایی پیدا کردند؛ به طوری که آرزوی دیرینه خانهدار شدن برای همه قابل دسترس شده بود. افراد میتوانستند با اخذ وامهای کمبهره، خانههای مناسبتر در مکانهای بهتری را خریداری کنند.
در این شرایط، زمان زیادی لازم نبود تا افزایش تقاضا، روند رشد قیمت مسکن را به شدت صعودی کند. این مهم در حالی بود که کاهش نرخ بهره توسط فدرال رزرو ادامه پیدا کرد و به بیسابقهترین مقدار خود پس از ۴۵ سال (یک درصد) رسید. بنابراین، افراد بدون در نظر گرفتن افزایش قیمتها و امکان ایجاد حباب، اقدام به اخذ وامهای سنگین کردند و به سوی خرید خانه پیش رفتند. در این میان بود که بسیاری از معاملهگران و سرمایهگذاران به بازار مسکن سوق پیدا کردند؛ آنها وامها را با نرخ بهره کم دریافت کرده و به سرمایهگذاری در بخشهای مختلف اقتصادی -عمدتا در زمینه مسکن که رونق زیادی گرفته بود- پرداختند. ادامه این روند باعث ایجاد حباب در قیمت مسکن شده بود و فدرال رزرو در اقدام عجیب دیگری برای جلوگیری از این مساله، نرخ بهره را افزایش داد. این عمل، باعث کاهش تقاضای مسکن و در نتیجه، افت قیمت مسکن شد؛ در حقیقت، نادرستی باور عمومی مبنی بر عدم کاهش قیمت مسکن به اثبات رسید. به این ترتیب، از طرفی سرمایهگذاران دیگر سود مورد نظر را به دست نمیآوردند و از سوی دیگر افزایش نرخ بهره مزید بر علت شد تا افراد نتوانند قسط وامهای اخذشده را بازگردانند.
بنابراین، بدهیهای معوق بانکی افزایش پیدا کرده و بسیاری از شرکتها و بانکهای بزرگ دچار بحران شدند.
در این شرایط بود که فدرال رزرو برای جلوگیری از ادامه بحران، تخفیفهای کلانی به شرکتهای بزرگ اعطا کرد و نرخهای بهره را بار دیگر کاهش داد؛ اما دیگر برای این اقدامات دیر شده بود و ترس از زیان بیشتر همه جا را فرا گرفته بود. در واقع، ورشکستگی شرکتها و بانکهای بزرگی نظیر Lehman Brothers چنان در اخبار جهانی پیچیده بود که تغییر در سیاستهای اقتصادی نمیتوانست مانع وحشت همگانی شود. اگرچه تلاشهای بانک مرکزی، مانع فروپاشی مالی شد، اما ورشکستگی شرکتها و بانکهای بینالمللی رکود شدیدی را به وجود آورد که آخرین بار هنگام جنگ جهانی دوم روی داده بود. در این شرایط، سهام بیش از ۵۰ درصد افت ارزش پیدا کردند و بازارهای دیگر نیز تنزل چشمگیری را شاهد بودند.
در نهایت، سرمایهگذاران بیثباتترین بازار دوران زندگی خود را تجربه کردند که درسهای بزرگی برایشان به همراه داشت. به طور مثال آنها متوجه شدند، تخصیص ندادن منابع در یک بخش اقتصادی و تحلیلهای مستقل اگرچه مفید هستند، اما آثار احساسی و روانی نیز اثرگذاری شدیدی دارند و در تحلیلها باید مد نظر قرار گیرند. به علاوه باید به یاد داشت همانطور که حریص بودن برای کسب سود فراوان در زمان اندک خطرناک است، ترس بیش از حد نیز میتواند باعث تشدید بحران و رکود اقتصادی شود.
ارسال نظر