نرخ ذاتی ارز، نرخ‌های موجود نیست

عکس: علی شایگان

گروه بازار پول- رضا راعی در تحلیلی از دلایل شکاف ارزی ایجاد شده در بازار به ارائه راهکارهای خود در خصوص مواجهه با آن پرداخته است. او در خصوص قیمت واقعی ارز نیز به اظهار نظر پرداخته است. راعی در دوران طهماسب مظاهری به عنوان معاون ارزی در بانک مرکزی مشغول و پس از روی کار آمدن بهمنی از این سمت کنار رفت. او می‌گوید: وقتی محدودیت را در بازار ارز زیاد می‌کنیم، شکاف قیمتی بیشتر می‌شود. شما روزگاری معاون ارزی بانک مرکزی بودید، می‌خواهم بدانم تحلیل‌تان از چرایی این اوضاع آشفته چیست؟

برای پاسخ به این پرسش بهتر است از معلول شروع کنیم و به علت برسیم. فرض کنید مردم برای خرید جنسی به بازار مراجعه می‌کنند و بازاریان می‌گویند ما به شما این جنس را می‌دهیم و به دیگری نمی‌دهیم، این پیامی جز کمبود و محدودیت ندارد. در مورد ارز هم همین طور، وقتی بانک مرکزی ناگهان اعلام می‌کند مثلا ارز دانشجویی نمی‌دهیم یا ارز مسافرتی را محدود می‌کنیم، یعنی به بازار پیغام کمبود ارز می‌دهیم.مشکل ما و بسیاری دیگر از کشورها نحوه عرضه و منابع تامین ارز است. در کشوری پیشرفته مثل آلمان منابع تامین ارز، تولیدکننده‌ها مثل بنز، بی‌ام‌و، زیراکس، زیمنس و... هستند، به نحوی که ارز حاصل از صادرات را وارد کشور می‌کنند و این به آن معنا است که بانک مرکزی منبع اصلی و بزرگ تامین ارز به حساب نمی‌آید. این در حالی است که در ایران و برخی کشورهای دیگر تامین ارز تقریبا تک سورس (منبع) بوده و بانک مرکزی اصلی‌ترین و شاید تنها تامین‌کننده محسوب می‌شود. اگر صادرات غیر نفتی و مواد پتروشیمی را که حدود ۲۰ درصد ارز کشور از آنها تامین می‌شود از صادرات کل کشور جدا کنیم، ۸۰ درصد ارز توسط بانک مرکزی تامین می‌شود. حالا برویم سراغ تقاضا؛ همواره بخش عمده‌ای از تقاضای ارز «واقعی» است، به هر حال یک عده‌ای برای واردات کالا ارز می‌خواهد، عده‌ای دیگر برای مسافرت، برای مداوا و عده‌ای هم ارز دانشجویی نیاز دارند، حال آنکه تقاضاهای دیگری هم برای «سفته‌بازی» و برای «حفظ ارزش پول» داریم و من اسم آنها را تقاضای غیر واقعی می‌گذارم.

تقاضای «حفظ ارزش پول» همواره در زمان تورم اوج می‌گیرد مثل شرایطی که هم‌اکنون کشور با آن روبه‌رو است و برخی به دنبال کالاهایی هستند تا به وسیله آنها ارزش پول خود را حفظ کنند البته این موضوع یک امر طبیعی است. حالا اینها را داشته باشید و بگذارید کنار اینکه بانک مرکزی ناگهان علائمی مبنی بر کمبود ارز به بازار می‌دهد. یادمان باشد بازار خیلی هوشیار است به خصوص همان دو بخشی که گفتم، به دنبال «سفته‌بازی» و «حفظ ارزش پول» هستند؛ وقتی بانک مرکزی با اعلام اینکه به فلان کس ارز می‌دهم و به فلان کس نمی‌دهم، به نوعی اعلام می‌کند دستش خیلی پر نیست، سفته‌بازان و آنها که دنبال حفظ ارزش پول هستند وارد ماجرا می‌شوند و شکاف نرخ مرجع و بازار ارز زیاد و زیادتر می‌شود. این را هم در نظر بگیرید که کل تقاضا برای ارز به دو شکل است، یکی تقاضا برای اسکناس و دیگری به صورت حواله و نقل و انتقال بانکی؛ با پیام‌هایی که بانک مرکزی به بازار داد، بازار فهمید منبع تامین ارز در هر دو بخش اسکناس و حواله به مشکل خورده و در واقع فعالان بازار دست بانک مرکزی را خواندند. اینجا بود که خیلی‌ها سرمایه‌شان را از جاهای دیگر وارد بازار ارز کردند و با به هم ریختن بیشتر و بیشتر تعادل در عرضه و تقاضا، پی‌درپی به شکاف نرخ مرجع و آزاد ارز اضافه شد. به نظرم از سال ۸۹ به بعد که ارز به سمت دو نرخی شدن رفت، متولیان باید کاری می‌کردند که ارز تک نرخی حفظ می‌شد، اما این اتفاق نیفتاد. معتقدم تک نرخی بودن ارز از قیمت واقعی وذاتی ارز مهم‌تر است.

هر چیزی قیمت واقعی خود را دارد و آن هم بیش از یک قیمت ذاتی نیست، ارز هم از این قاعده مستثنا نیست. اینکه ما می‌توانیم یا نمی‌توانیم این قیمت را تعیین کنیم بحث دیگری است، اما باید این اصل را بپذیریم که به هر حال هر چیزی از جمله ارز یک قیمت ذاتی دارد، یعنی نمی‌تواند دوقیمت، سه قیمت داشته باشد.

به نظر می‌رسد شما بانک مرکزی را مقصر اصلی به هم ریختن بازار ارز می‌دانید، نه؟

حرف من این است که وقتی محدودیت را در بازار ارز زیاد می‌کنیم، شکاف قیمتی بیشتر می‌شود. سیاست‌گذار ارزی کشور باید برنامه‌ریزی کند تبعات آن را حتی اگر افزایش قیمت باشد، بپذیرد، یعنی ارزیابی کند و بگوید من توان تامین ارز تا این قیمت را دارم و با این حساب قیمت ارز a تومان می‌شود یا b تومان؛

یعنی ارز را تک نرخی کند و...

بله، اما اعلام کند این ارز با یک قیمت به همه می‌دهد، به این معنا بقال و وارد‌کننده و مسافر و دلال و دانشجو و... همگی ارز را با یک نرخ دریافت کنند. در این شرایط بازار هم تکلیف خود را می‌داند. ما باید بپذیریم بانک مرکزی منبع اصلی تامین ارز کشور است، پس باید این بانک با ارزیابی‌هایی که می‌کند یک نرخ را برای ارز تعیین و پای آن بایستد.

اما مشکل اینجا است که ظاهرا بانک مرکزی استقلال چندانی نداشته و همه تصمیمات را خودش نمی‌گیرد.

خب اینجا دو بحث پیش می‌آید، یا بانک مرکزی استقلال دارد، یا دیگران برایش تصمیم می‌گیرند. اگر مستقل است، پس باید کارشناسان خود را جمع کند و بگوید ما در شرایط تحریم قرار داریم و...، پس با این شرایط می‌توانیم فلان مقدار ارز را عرضه کنیم. سپس با ارزیابی از میزان تقاضا، یک قیمت برای ارز در نظر بگیرد و آن را به همه بدهد. با این روش دیگر رانتی نیز وجود نخواهد داشت چون همه با یک قیمت ارز دریافت می‌کنند. البته همان طور که گفتم باید تبعات آن را نیز مانند افزایش نرخ ارز بپذیریم. با این روش، تولید ملی و صادرات هم تقویت می‌شود و دلالی از بین می‌رود. ما هم‌اکنون در شرایط اقتصادی خاصی به سر می‌بریم و باید به دو پارامتر مهم؛ یعنی سود بانکی و نرخ ارز اجازه بدهیم کار خودشان را بکنند و دولت بودجه‌اش را بر اساس این دو ببندد. در تنظیم بودجه نیز مهم‌ترین فاکتور «مخارج» و «نحوه هزینه کردن» است. اگر این اتفاق‌ها رخ بدهد، اقتصاد کار خود را بلد است و می‌داند چه بکند. منتها وقتی بانک مرکزی استقلال نداشته باشد، دیگر نظر کارشناسی هم اهمیتی ندارد و نرخ هم کارشناسی نخواهد بود.در این شرایط هرکس رابطه قوی‌تر و نزدیک‌تری داشته باشد، دسترسی‌اش به نرخ مرجع ارز نیز بیشتر خواهد بود و این معنایی جز رانت ندارد. حتی گاهی برخی به اسم تولید، ارز می‌گیرند، اما بررسی می‌کند که اگر یک طوری از زیر تولید فرار کند و ارز دریافتی را در بازار سرمایه‌گذاری کند، سود بیشتر و راحت تری بدون ریسک خواهد برد. در واقع رانت می‌گیرند و سر تولید بی‌کلاه می‌ماند.

شما می‌گویید یکی از تبعات تک نرخی شدن ارز، افزایش قیمت آن است. خب اگر ارز را تک نرخی کنیم، آن وقت تکلیف تولید داخل چه می‌شود؟ فکر نمی‌کنید هزینه‌های تولید کار را برای واحدهای تولیدی سخت خواهد کرد؟

به نظر من اگر دولت ارز را تک نرخی کند و در عوض ما‌به‌التفاوت افزایش نرخ را به صورت نقدی در اختیار تولیدکنندگان بگذارد، بهتر است تا اینکه ارز چند نرخی باشد و رانت افزایش یابد. اصلا یک کار دیگر انجام بدهیم، بیاییم به جای بازی با نرخ ارز، از ابزار تعرفه استفاده کنیم. الان دولت می‌گوید من به تولیدکننده ارز مرجع می‌دهم چون می‌خواهم از آن حمایت کنم، اما به بقیه ارز آزاد خواهم داد، خب این روش که جواب نداده است، پس باید راه دیگری را انتخاب کنیم، یعنی ارز را تک نرخی کرده و علاوه بر دادن یارانه به تولیدکننده، تعرفه کالاهای لوکس را بالا ببریم. مثلا اعلام کنیم تعرفه لوازم آرایش ۲۰۰ درصد است و تعرفه مواد اولیه موردنیاز تولید را پایین بیاوریم. با این شرایط هم بازار تنظیم می‌شود و هم تولید تکلیف خود را می‌داند و با شرایط بهتر پیش می‌رود. حالا ممکن است بگویید با بالا رفتن نرخ ارز تکلیف کالاهای اساسی و افزایش قیمت آنها چه می‌شود که این راه حل دارد. می‌توان ما‌به‌التفاوت قیمت ارز را وقتی واردکننده کالایش را وارد کرد به او بدهیم، این همان ارز با نرخ مرجع می‌شود. الان می‌گوییم با تک نرخی شدن ارز قیمت دارو و گوشت و... بالا می‌رود، درست، اما در عوض وقتی نظام تعرفه را اصلاح کنیم، ما‌به‌التفاوت قیمت ارز را به واردکنندگان کالاهای اساسی می‌دهیم و طبعا با تعرفه بالا واردات کالاهای غیر اساسی افت خواهد کرد.

بانک مرکزی اگر ارز را تک نرخی کند و استثنایی قائل نشود، بازار نیز به تدریج به سیاست‌های آن اعتماد کرده و می‌پذیرد که این بانک توانایی تامین ارز موردنیاز را دارد.

با این روش می‌توان امیدوار بود که تولیدکننده ایرانی نیز روزی به منبع بزرگ تامین ارز در کشور تبدیل شود؟

طبعا وقتی تولیدکننده توان صادراتی خود را بالا ببرد، می‌تواند ارز بیشتری برای مملکت تامین کند.

با این حال قبول دارید شرایط کشور سخت است و مسائلی مثل تورم و تحریم و اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها اجازه نمی‌دهد سیاست‌های ارزی در حالتی ایده آل اعمال شود؟

بله، ما الان در شرایط سختی به سر می‌بریم و نمی‌توانیم هر سیاستی را به خصوص در نظر گرفتن نرخ بالا برای ارز، پیاده کنیم، اما می‌توان با اجرای روش‌هایی به تدریج سیاست‌های موردنظر را پیاده کنیم. یکی از بهترین و اصولی‌ترین روش‌ها ppp (پی پی پی) است؛ یعنی بر اساس آن باید نرخ ارز را طوری تعیین کرد که قدرت خرید یک شهروند ایرانی با قدرت خرید یک اروپایی برابر باشد. البته این روش خیلی محاسبه دارد و ما می‌توانیم از روش ضرب کردن ما‌به‌التفاوت نرخ تورم داخلی منهای نرخ تورم بین‌المللی در نرخ ارز استفاده کنیم. ما یک تورم داخلی داریم و یک تورم خارجی، حالا اگر تورم داخلی بیشتر بود نرخ ارز نیز باید به همان نسبت افزایش پیدا کند. البته با فرض اینکه قیمت امسال نرخ ارز درست بوده باشد، با روش موردنظر قیمت سال بعد نیز درست تعیین خواهد شد. البته روش شناور کردن نرخ ارز هم وجود دارد، اما الان نمی‌توانیم این روش را در کشور ایجاد کنیم. هر زمان اقتصادمان را غیر نفتی کردیم، آنگاه امکان شناور کردن نرخ ارز نیز وجود خواهد داشت. اگر به اینجا برسیم، باید ارز حاصل از ارزش افزوده را باید روانه بازار کنیم. من درآمد حاصل از نفت را به دو دسته اکتشاف، استخراج، پالایش و پخش و همچنین انفال و ثروت ملی تقسیم می‌کنم و اگر زمانی کار به شناور کردن ارز رسید، باید بخش دوم را کنار گذاشته و ارز حاصل از بخش اول را عرضه کنیم و این می‌شود ارزش افزوده اقتصادی.

آنگاه دیگر بازار تعیین‌کننده نرخ ارز خواهد بود، اما باز هم تاکید می‌کنم الان وقت این کار نیست.

می‌خواهم باز هم به بحث استقلال بانک مرکزی برگردم. گاهی اتفاقاتی رخ می‌دهد که بیشتر مستقل نبودن این بانک را در تعیین سیاست‌های ارزی نشان می‌دهد، مثلا پلیسی کردن بازار؛ به نظر شما این گونه اقدامات چه تاثیری بر بازار ارز و افزایش شکاف قیمت رسمی و آزاد آن می‌گذرد؟

یک نکته را هیچ وقت فراموش نکنید که زیرزمینی کردن هر بخشی از اقتصاد، درصد آسیب رسانی به آن را بیشتر خواهد کرد. از طرفی، هر کالایی را زیرزمینی کنیم، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد، بلکه سبب تشدید آن خواهد شد. فرض کنید بگویند از فردا هر کس بیشتر از پنج کیلو قند داشته باشد، با او برخورد می‌کنیم، در این شرایط دو اتفاق رخ می‌دهد. اول اینکه قند قاچاق خواهد شد و در نتیجه عده‌ای پیدا می‌شوند که این قاچاق را تامین می‌کنند و قطعا با قیمتی بالاتر این قاچاق را تامین خواهند کرد، چون قاچاقچی ریسک کرده و به دنبال سود است، پس قیمت بالاتر می‌رود و شکاف بیشتر می‌شود. اتفاق دومی نیز که می‌افتد رواج قند تقلبی در بازار است و نقل و انتقال آنقدر سریع می‌شود که دیگر کسی فرصت بررسی تقلبی بودن یا نبودن قند را نخواهد داشت. در ارز هم همین اتفاق رخ می‌دهد، به نحوی که طرف ارز را با قیمتی بیشتر از نرخ آزاد بازار می‌فروشد و سبب عمیق‌تر شدن شکاف قیمتی می‌شود. ارز تقلبی نیز در کنار این اتفاق رواج پیدا خواهد کرد.

ظاهرا این دو اتفاق همین حالا هم افتاده است.

بله، من هم همین را عرض می‌کنم. ارز کالایی است که قیمت بسیاری دیگر از کالاها به آن وابسته است و وقتی بازار آن را پلیسی می‌کنیم در واقع نشانه دیگری از کمبودش را به بازار می‌دهیم و عملا سبب عمیق‌تر شدن شکاف قیمتی‌اش می‌شویم.

به نظر می‌رسد چنین تصمیماتی فراتر از بانک مرکزی گرفته می‌شود، وگرنه بالاخره این بانک آنقدر کارشناس دارد که نسبت به تبعات چنین کارهایی مطلع باشند.

آن زمان که در بانک مرکزی بودید، تصمیمات فراتر از این بانک گرفته می‌شد، یا استقلال داشتید؟

می‌توانم ادعا کنم در سیاست‌های ارزی استقلال داشتیم. تصمیمات را خودمان می‌گرفتیم و تبعات آن را نیز می‌پذیرفتیم.

یکی دیگر از اقدامات بانک مرکزی برای کنترل بازار ارز، سهمیه‌بندی آن است که هم‌اکنون نیز در حال اجراست. این سیاست را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

وقتی کالایی را جیره‌بندی می‌کنیم، مهم‌ترین پیام آن کمبود آن کالا است، ارز هم همین گونه است. چون مردم می‌گویند اگر ارز هست پس چرا جیره‌بندی شده است؟ از طرفی سهمیه‌بندی ارز سبب می‌شود هر کسی سعی کند هر طور شده کالای خود را در اولویت‌های اول و دوم دریافت ارز جا بدهد و فرقی نمی‌کند طرف واردکننده کالای لوکس باشد یا کالای اساسی یا حتی دلال.

اتفاقا چند بار اولویت‌بندی جا به جا شد و...

بله، چون همه فشار می‌آورند تا خود را در اولویت‌های اول و دوم جا بدهند. اینجاست که باز هم می‌گویم باید ارز را تک نرخی کنیم.

-منظورتان از تک نرخی کردن، تعیین قیمت ذاتی برای ارز است؟

خیر چون فعلا امکان آن نیست. بانک مرکزی باید با ارزیابی همه موارد، ارز را تک نرخی و قیمتی واحد برای آن در نظر بگیرد.

-اگر از شما نظر بخواهند که نرخ ارز چقدر باشد، چه رقمی را پیشنهاد می‌دهید؟

اگر منظورتان قیمت ذاتی است که...

-نه نه منظورم همان قیمت متناسب با شرایط فعلی است.

بانک مرکزی به صورت بالفعل توانایی تعیین قیمتی متناسب برای ارز را دارد، حالا اینکه بالقوه چقدر است، نمی‌دانم.

-ظاهرا بحث روی ۱۶۰۰ تومان است.

اگر از یکسری ابزارها استفاده کنند، بالقوه توانایی تامین ارز با این نرخ را خواهند داشت. اما یکسری حرکت‌هایی که انجام داده‌اند، نشان می‌دهد بالفعل توانایی تامین ارز با این قیمت را نیز ندارند البته بحث درباره دلایل آن از جمله تحریم و...موضوع دیگری است. اگر یادتان باشد زمانی که ارز تک نرخی و حدود ۱۰۰۰ تومان بود، مشکلی وجود نداشت؛ اما بعدا تا ۱۴۰۰ در بازار رسید، قیمت نرخ مرجع را ۱۲۲۶ تومان در نظر گرفتند و گفتند از این ارز به همه خواهیم داد؛ در حالی که نتوانستند تامین کنند. دلیلش این بود که بازار به این نرخ اعتماد نداشت و فکر می‌کرد نرخی بالاتر از اینها وجود دارد.

-خب حالا باید چکار کنیم؟

اعتماد را به بازار برگردانیم.

-چطور؟

هر حرفی که می‌زنیم پای آن بایستیم. اگر می‌گوییم ارز را با فلان قیمت می‌دهیم، پایش بایستیم که البته برای این کار باید محاسبات دقیقی داشته و مسائلی چون تحریم را نیز لحاظ کنیم. الان قیمت ارز را ۱۲۲۶ تومان در نظر گرفته اند و مردم از خود می‌پرسند این رقم از کجا آمده؟!

-مخصوصا آن شش تومانش!

دقیقا؛ ابتدا که این نرخ اعلام شد، بازار فکر کرد که این عدد خیلی دقیق است، اما بعد دید این طور نیست و قیمت‌های بالاتر نیز وجود دارد. این در حالی است که اگر نرخ درستی با توجه به شرایط کشور برای ارز در نظر بگیریم، دانشجو و دلال و واردکننده و مسافر و... تکلیف خود را می‌دانند. حتی فردی که بیمار می‌شود و نرخ ارز به او فشار می‌آورد نیز تکلیف خود را خواهد دانست و آنجا دیگر مثلا وظیفه کمیته امداد است که ما‌به‌التفاوت نرخ ارز را به صورت یارانه در اختیار بیماران

(بی‌بضاعت) قرار دهد.

در واقع در این شرایط متولیان تامین ارز مشخص و حامیان تولید و... نیز مشخص خواهند شد و تکلیف‌شان روشن خواهد بود. من باز هم تاکید می‌کنم که تک نرخی شدن ارز از واقعی شدن قیمت آن مهم‌تر است و قدم اول در راستای اصلاح سیستم اقتصادی کشور خواهد بود. در این شرایط بخش واقعی اقتصاد که همان تولیدکننده‌ها هستند، به نفع دلال‌ها کنار نمی‌روند.

در صحبت‌هایتان چند بار به نرخ ذاتی ارز اشاره کردید، این نرخ در حال حاضر چقدر است؟

اگر این سوال را سه سال واندی پیش (زمانی که در بانک مرکزی بودم) می‌پرسیدید، قیمت تقریبی را می‌گفتم.

-چشم‌اندازتان از آینده نرخ ارز و شکاف آن تا پایان سال چقدر است؟

اگر بازار به سیاست‌های بانک مرکزی اعتماد داشت، می‌شد به تثبیت قیمت ارز امیدوار بود؛ اما چون اعتمادی در کار نیست، نرخ ارز باز هم تلاطم خواهد داشت. البته در کنار اینها باید فشارهای بین‌المللی را هم در نظر گرفت. نمی‌توان گفت: این فشارها اثر ندارد؛ اما حسن مدیریت سبب کم اثر شدن شان می‌شود و سوءمدیریت تاثیر منفی آنها را تشدید خواهد کرد.

-حالا بانک مرکزی حسن مدیریت داشته یا سوءمدیریت؟

بگذارید این را کارشناسان دیگر بگویند.

-اگر بخواهید در این شرایط به رییس کل بانک مرکزی توصیه و پیشنهادی بکنید، چه خواهید گفت؟

بگذارید توصیه نکنم.

-در حد یک جمله فقط...

پایبندی به تصمیمات کارشناسی. یادمان باشد هر کس توان علمی داشت، لزوما مدیر اجرایی خوبی نخواهد بود؛ چون بخشی از مدیریت به کاریزما و شخصیت طرف برمی‌گردد. البته عمر دانش مالی (از جمله پولی -بانکی)هم در کشور ما زیاد نیست و گاهی مدیران انتخاب شده کاریزما دارند؛ اما از بنیه علمی لازم برخوردار نیستند. گاهی هم که کلا نه بنیه علمی وجود دارد و نه شخصیت مدیریتی که دیگر واویلاست.

-حالا در مورد بانک مرکزی ما کدام یک از اینها صادق است؟

باید بررسی کرد.