سه نسل تجربه موفق
دکتر فرشاد فاطمی
هیات علمی دانشگاه شریف
در مورد ورود دانشآموختگان رشتههای غیراقتصاد در مقاطع تحصیلات تکمیلی به اقتصاد، اولین نکتهای که به نظر میرسد، این است که آزادی انتخاب رشته برای هر فردی وجود دارد و فرد میتواند رشته تحصیلی خود را بر اساس سلایق خود انتخاب کند. برای مثال اگر کسی که لیسانس حقوق دارد، تصمیم بگیرد که با آماده کردن خودش، فوق لیسانس بازاریابی بخواند، محدودیتی برایش ایجاد نمیکنند. در واقع در تمام نقاط دنیا، در همه نظامهای آموزشی، افراد میتوانند زمینهای که مطالعه میکردند را تغییر دهند.
دکتر فرشاد فاطمی
هیات علمی دانشگاه شریف
در مورد ورود دانشآموختگان رشتههای غیراقتصاد در مقاطع تحصیلات تکمیلی به اقتصاد، اولین نکتهای که به نظر میرسد، این است که آزادی انتخاب رشته برای هر فردی وجود دارد و فرد میتواند رشته تحصیلی خود را بر اساس سلایق خود انتخاب کند. برای مثال اگر کسی که لیسانس حقوق دارد، تصمیم بگیرد که با آماده کردن خودش، فوق لیسانس بازاریابی بخواند، محدودیتی برایش ایجاد نمیکنند. در واقع در تمام نقاط دنیا، در همه نظامهای آموزشی، افراد میتوانند زمینهای که مطالعه میکردند را تغییر دهند.
اتفاقا در برخی از حوزهها این امر مرسومتر است. به طور مثال افراد در مرحله اول مدرک اولیه مهندسی اخذ میکنند و در مرحله بعد به این دلیل که زمانی میخواهند مدیر شوند، پس از چند سال فعالیت، برای فوقلیسانس مدیریت اقدام میکنند. بسیاری از دانشمندان مطرح علم اقتصاد در دنیا یا حتی برخی از نوبلیستها، مدرک اولیهشان در رشته اقتصاد نبوده و در رشتههای دیگر مانند ریاضی یا فیزیک تحصیلات خود را گذراندهاند. اینکه بگوییم که تحصیل در رشته اقتصاد یا صحبت کردن در حیطه اقتصاد، تنها مختص کسانی است که از دوره کارشناسی مشغول به تحصیل در رشته اقتصاد هستند؛ حرف موجهی به نظر نمیرسد. در سالهای اخیر در ایران روندی مشاهده میشود که جوانانی که در مقطع کارشناسی، مهندسی یا علوم پایه مانند ریاضی و فیزیک مدرک اخذ کردهاند، بهویژه در سطح نخبگان به رشته اقتصاد علاقه نشان میدهند.
همانطورکه از آموزههای علم اقتصاد میدانیم، در یک فضای رقابتی، افراد میتوانند بر اساس شایستگیهای خود توفیق پیدا کنند. در مورد اینکه چرا این افراد به اقتصاد گرایش یافتهاند، یکسری دلایل شخصی ممکن است که افراد برای خودشان داشته باشند. هر شخصی ممکن است در هر مقطعی یک رشته را آغاز کند و تصمیم بگیرد که آن درس را رها کنند یا ادامه ندهند یا درس دیگری بخوانند اما واقعیتی که نمیتوان از آن گذشت، حرکتی بوده که یکسری از استادان با تجربه اقتصاد شروع کردهاند و در توسعه این امر و تشویق دانشجویان سایر رشتهها موثر بودهاند.
حرکتی است که به نوعی میتوان گفت ابتدا از دانشگاه صنعتی اصفهان شروع شد و بعد در موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی ادامه پیدا کرد و بعد در دانشگاه صنعتی شریف دنبال شد و حالا نتیجه این حرکت، چه مثبت و چه منفی، در سایر دانشکدههای اقتصاد هم اثرات خود را نشان داد. در حال حاضر در دورههای تحصیلات تکمیلی اقتصاد دانشگاه تهران نیز، تعدادی دانشجو پذیرفته میشوند که مهندسی یا علوم پایه خواندهاند. در واقع، این حرکت در این سه موسسهای که به آن اشاره شد، متوقف نشد و به سایر موسسات آموزش عالی نیز منتقل شد.
بهعنوان افرادی که با همین مکانیسم جلب این رشته شدهایم و از جزئیات آن اطلاع داریم، استدلال میکنیم که دانشجویان برتر و دانشآموزان نخبه ما در سطح دیپلم، تحتتاثیر ارزشهای اجتماعی و فشارهای خانواده و ترجیحات شخصی خود، بیشتر جلب رشتههایی مانند علوم فنی و مهندسی و پزشکی میشوند و کمتر به سمت رشتههای علوم انسانی و اجتماعی میروند، بنابراین ما نمیتوانیم در آن مقطع به اندازه کافی دانشجویان را به تحصیل در رشتههایی که در کاهش مشکلات کشور ما موثر هستند، تشویق کنیم. مشکل کشور ما این نیست که مهندس خوب نداریم، مشکل این است که ما اقتصاد را خوب نخواندهایم. علوم سیاسی را خوب نخواندهایم، جامعهشناسی را خوب نخواندهایم. روابط بینالملل بلد نیستیم، یعنی این چیزها را بلد نیستیم. ما نتوانستیم فرزندانمان را به این رشتهها جلب کنیم، بنابراین باید در مقطع بالاتر بیاییم و تشویقشان کنیم. این به نوعی آب رفته را به جوی برگرداندن است.
اثرات ورود مهندسان به اقتصاد
از یکجنبه تا زمانی که ما معتقد باشیم که رقابت باعث بهبود محصول میشود، افزایش تقاضا برای یک دوره و یک مدرک، با توجه به اینکه رقابت را زیاد میکند، باید منجر به بهبود کیفیت شود: یعنی اشخاصی که کیفیتهای پایینی دارند در این رقابت عقب میافتند یا اینکه کیفیتشان بالاست و جلو میافتند. در واقع بازار رقابت خود به خود این مساله را تنظیم میکند که این افراد چه میزان در این کار توفیق داشتهاند. از سوی دیگر واقعیت این است که امروزه علم اقتصاد، بر مبنای پایههای ریاضی در حال گسترش است و کسانی که در ریاضیات قویتر باشند، به زبان روز اقتصاد بهتر میتوانند حرف بزنند؛ یعنی اینکه دانشجویانی که در این زمینه بهتر تجهیز شدهاند، در این رشته موفقتر هستند.
در واقع ما برای تدریس علم اقتصاد از ریاضیات بسیار استفاده میکنیم. تلاش ما این است که همواره قبل از اینکه معادله را بیان کنیم، آن معادله را به شهود و فهم پدیدهای که در دنیای خارج اتفاق میافتد، نزدیک کنیم. برای بیان این مفاهیم، ریاضیات به ما کمک شایانی میکند. زمانی که یک پدیده پیچیده اقتصادی در عالم واقع بررسی میشود. پدیده پیچیده را تنها با ابزار پیچیدهای که به اندازه کافی مجهز باشد، میتوان بررسی کرد که ریاضیات این قابلیت را نشان داده است. اما بیشک ریاضیات در علم اقتصاد با رشته ریاضیات محض تفاوت زیادی دارد. در رشته ریاضیات محض مفهومی به عنوان تحلیل معادلات وجود ندارد.
در اصل معیار اول ارزیابی ما این است که رقابت مساله را حل میکند، دومین معیار این است که زبان اقتصاد، زبان ریاضی است و به سمت استفاده از ابزار ریاضی گرایش دارد. سوم هم باید این واقعیت را در نظر بگیریم که اگر بخواهیم علم اقتصاد را به عنوان علم «Economics» که در دنیا شناخته میشود، بررسی کنیم، راه اصلی این است که خروجیهای این سیستم مورد توجه قرار بگیرد. آمار و ارقام و مشاهدات پراکندهای را نشان میدهد، دانشجویانی که در این سیستم وارد شدهاند، از جهت ادامه تحصیل و گرفتن شغل در مجامع علمی بینالمللی اقتصاد موفق بودهاند.
در مجموع باید گفت همه افرادی که اقتصاد را انتخاب کردهاند، فارغ از اینکه در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس چه خواندهاند، هدفشان این بوده که توانایی حل یک مساله اقتصادی کشور را بیابند، بنابراین بسته به اینکه چه کسی میتواند، تبیین بهتری از مشکلات اقتصادی کشور در سطح خرد یا کلان داشته باشد و راه حلهای هوشمندانهای برای حل این مشکلات بدهد، موفقتر و کارآتر عمل کرده است.
تجربه شخصی
واقعیت این است که به هر حال به دلیل همان فرآیندی که در مقطع دبیرستانی ایران وجود داشت، ما خواهناخواه جلب رشتههای مهندسی بودهایم. اما به واسطه همان دغدغههای اجتماعی که افراد در اواخر دهه دوم عمرشان پیدا میکنند، در حول و حوش ۱۸، ۱۹ سالگی و بعد ۲۱ ، ۲۲ سالگی، این سوال برای من پیش آمد با وجود اینکه ما تعداد زیادی، مهندسان خوب داریم که شناخته شده هستند و استادان ما که در دانشگاههای بسیار خوبی درس خوانده بودند و برخی از آنها که هم در خارج از کشور کار میکردند و در حال حاضر نیز در کشور فعالیت میکنند، اما به چه علت مشکل توسعهنیافتگی داریم؟ آیا مشکل این است که ما کمی از روند توسعه عقب افتادهایم، در دنیا مهندسان خوبی نداشتهایم، پزشکان خوبی نداشته ایم، یا مشکل جای دیگری است؟ به تدریج به این نقطه رسیدم که گویا مشکل آنجا نیست. کمی فکر کردم که اگر بخواهم موثر باشم و بخواهم به کشور کمک کنم، ممکن است اخذ مدرک دکترا بهترین مسیر برای کمک کردن نباشد. به همین دلیل تصمیم گرفتم در رشته دیگری ادامه دهم.
به همین خاطر، در بین رشتههایی چون مدیریت، اقتصاد و جامعهشناسی رشته اقتصاد را انتخاب کردم و در موسسه عالی آموزش و پژوهش (نیاوران) پذیرفته شدم. در آن جا با استادان بزرگی آشنا شدم. اما بدون شک حجم زیادی از فهمم از علم اقتصاد را مدیون دکتر طبیبیان هستم. واقعیت این است که در کلاس درس، ایشان علاوه بر اینکه ریاضیات را خیلی خوب استفاده میکرد، بخش عمدهای از کلاسهای درس نیز صرف انتقال مفاهیم میشد. یعنی بخش عمدهای از آن به نوعی حکمت، دانش و فهم و شهود بود، نه ریاضی. کاری که در حال حاضر سعی میکنم در کلاسهایم انجام دهم. آرزویمان این است که زمانی بتوانیم رشته اقتصاد را در سطح لیسانس، طوری برگزار کنیم که بتوانیم یک کلاس ۲۰ نفره، ۳۰ نفره را از بین ۱۰۰ نفر یا ۲۰۰ نفر اول کنکور پر کنیم.
میخواهم بگویم که ما هیچ اصراری نداریم که افراد بروند و مدرک مهندسی بگیرند، بعد اقتصاد بخوانند. باید بتوانیم استعدادهای کشور را در همان مقطع اول جذب اقتصاد کنیم. مسلما کسی که فرصت دارد و چهار سال کارشناسی اقتصاد بخواند و بعد ارشد و دکترا، در مقایسه با زمانی که تنها او را در دوره کارشناسی و دکترا مشغول به خواندن اقتصاد است، فرصت بیشتری برای تعمق در مسائل اقتصادی دارد. به همین دلیل ما در دانشگاه شریف در حال حاضر یک دوره فرعی اقتصاد، برای دانشجویان کارشناسی راهاندازی کردهایم. به این ترتیب دانشجویان، در طول ۷، ۸ ترم خود در دوره کارشناسی مهندسی، دروس اقتصاد خرد و کلان، اقتصاد ایران، بانکداری اسلامی، اقتصاد اسلامی و ... را هم میخوانند.
ارسال نظر