انتقال پایتخت «به کجا و چگونه؟»
مهتا میر مقتدایی پژوهشگر شهرسازی تهران به عنوان مرکز اقتصادی و سیاسی کشور، شهری است که از نظر ظرفیت پذیرش جمعیت و فعالیت به حد اشباع رسیده و در وضعیت بحرانی به سر میبرد. در چنین شرایطی، کاهش بار جمعیتی و عملکردی این شهر، اقدامی ضروری برای تداوم بقای آن به شمار میرود. یکی از راهکارهای پیشنهادی برای نجات این شهر، انتقال فعالیتهای اداری و سیاسی آن به سایر شهرها است. آنچه طرح انتقال پایتخت نامیده میشود، قاعدتا با هدف تمرکززدایی از شهر تهران و ایجاد توازن و تعادل در این کلانشهر انجام خواهد شد، اما پرسش اصلی این است: «انتقال پایتخت به کجا و چگونه؟»
بررسی تاریخ تحولات ایران نشان میدهد که طی قرنها، پایتخت کشور مانند توپی بین مناطق مختلف در حرکت بوده و صرفا در ۲۰۰ سال اخیر است که بهرغم تحولات سیاسی و اجتماعی گسترده، مرکزیت سیاسی کشور ثابت مانده است.
مهتا میر مقتدایی پژوهشگر شهرسازی تهران به عنوان مرکز اقتصادی و سیاسی کشور، شهری است که از نظر ظرفیت پذیرش جمعیت و فعالیت به حد اشباع رسیده و در وضعیت بحرانی به سر میبرد. در چنین شرایطی، کاهش بار جمعیتی و عملکردی این شهر، اقدامی ضروری برای تداوم بقای آن به شمار میرود. یکی از راهکارهای پیشنهادی برای نجات این شهر، انتقال فعالیتهای اداری و سیاسی آن به سایر شهرها است. آنچه طرح انتقال پایتخت نامیده میشود، قاعدتا با هدف تمرکززدایی از شهر تهران و ایجاد توازن و تعادل در این کلانشهر انجام خواهد شد، اما پرسش اصلی این است: «انتقال پایتخت به کجا و چگونه؟»
بررسی تاریخ تحولات ایران نشان میدهد که طی قرنها، پایتخت کشور مانند توپی بین مناطق مختلف در حرکت بوده و صرفا در ۲۰۰ سال اخیر است که بهرغم تحولات سیاسی و اجتماعی گسترده، مرکزیت سیاسی کشور ثابت مانده است.
اکنون که این ثبات، خود موجب بحران شده است، آیا میتوان از تجارب تاریخ قدیم ایران و تجارب معاصر سایر کشورها بهره برد؟ بررسی تاریخچه موضوع نشان میدهد که طی ۳۰ سال اخیر، به طور متناوب، طرحهایی با هدف جابهجایی پایتخت تهیه شده و گزینههای متعددی مانند سمنان، اراک و حتی پرند، به عنوان جایگزین، معرفی شدهاند. بدیهی است که برای تهیه این طرحها نیز هزینه قابل توجهی صرف شده و از تجارب متخصصان رشتههای مرتبط نیز بهرهبرداری شده است. با اینحال، هیچ یک از طرحهای تهیه شده، دستاورد اجرایی نداشتهاند و حتی در مواردی، نتایج مطالعه بیانگر غیرعملیاتی بودن هرگونه تصمیمی برای جابهجایی پایتخت بوده است. در واقع مساله اصلی این است که در مورد ضرورت تمرکززدایی از تهران، اتفاق نظر کلی وجود دارد، اما در مورد انتخاب مرکز سیاسی جایگزین، به سختی میتوان به یک نظر مشترک جمعی رسید. یکی از مشکلات اصلی تهران و بسیاری از شهرهای پرجمعیت کشور، عدم تناسب زیرساختهای شهری با عملکرد آن است. اگر تهران نیز مانند کلانشهرهایی همچون لندن یا پاریس، از حدود ۱۰۰ سال پیش دارای شبکه مترو و سایر زیرساختهای رفت و آمد در شهر بود، شاید دلیلی برای جابهجایی آن وجود نداشت. اولین شرط انتخاب یک جایگزین مناسب، دسترسی به شبکه قوی حمل و نقل است که علاوه بر مقیاس شهری و منطقهای، در مقیاس جهانی نیز قابل طرح باشد. از آنجا که ایده اصلی جابهجایی، انتخاب یکی از شهرهای متوسط کشور به عنوان مرکز سیاسی است، میتوان با یقین ادعا کرد که هیچ گزینه مناسبی وجود ندارد و هر شهری که به این منظور انتخاب شود، باید ابتدا به طور کامل تجهیز شود. از سوی دیگر، بررسی نتایج و تبعات اقدامات مقطعی که برای تمرکززدایی انجام گرفته - مانند انتقال بعضی از دستگاههای اجرایی از تهران- نشان میدهد که به دلیل اتخاذ رویکردی سطحی و یک جانبه، عملا حاصلی جز صرف هزینه و از دست رفتن نیروی انسانی متخصص، بدست نیامده است.
نگاهی به تجارب سایر کشورهایی که تجربه انتقال پایتخت را داشتهاند، نشان میدهد که اکثر موارد در نیمه دوم قرن بیستم اتفاق افتاده و در سالهای اخیر، با غلبه رویکردهای شهرسازی محتاطانه که مستلزم ایجاد تحولات تدریجی بوده و تصمیمگیریهای یک شبه و مداخلات گسترده در شهر را زیر سوال میبرد، چنین اتفاقی نیفتاده است. بنابراین به نظر میرسد که زمان شهرسازی رادیکالی به سر آمده و لازم است در عوض صرف هزینه کلان برای انجام طرحهای مطالعاتی تکراری و بیحاصل، از وقت و انرژی نیروی انسانی متخصص برای یافتن راهکارهایی با هدف تجهیز و تکمیل شبکه منطقهای حمل و نقل عمومی، حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی و تقویت امکانات و زیرساختهای شهرهای کوچک و متوسط بهرهبرداری کرد.
اگر هزینهای که قرار است برای جابهجایی پایتخت صرف شود، برای ساماندهی مدیریت شهری و به ویژه حوزههایی که دارای نقص و ضعف است انجام شود، میتوان تهران را در مسیر رشد و توسعه همگام با کاهش معضلات موجود نگاه داشت و از تهران پایتختی هم تراز با پایتختهای برتر دنیا ساخت.
اینکه این طرح تا چه حد کارشناسی شده یا اظهار نظرها چه میزان جامع بوده مشخص نیست اما آنچه پیدا است دو دیدگاه کلی است، عدهای بر این باورند که با انتقال پایتخت برخی از مشکلات ایجاد شده از جمله آلودگی هوا، ترافیک و... در کلانشهر تهران مرتفع خواهد شد و در مقابل عدهای نیز بر این باورند که انتقال پایتخت به معنای پذیرفتن این نکته است که وضعیت فعلی از حالت مدیریت خارج شده و امکان ساماندهی وضعیت فعلی نیست.
هر چند انتقال پایتخت یک پروسه زمانبر و طولانی است و بار مالی فراوانی دارد و البته دارای معایب و محاسن ویژه خود است اما، اینکه انتقال پایتخت در برخی کشورها موفق و در برخی کشورها ناموفق بوده میتواند پارامترهای فراوانی برای استفاده از تجارب آنان داشته باشد، چرا که حتی یک برنامه منسجم، همه جانبه و جامع نیز اگر در مرحله اجرا به درستی پیاده نشود سرانجامی جز شکست در پی نخواهد داشت و اینکه ساختار شهرسازی و اقتصادی و حتی فرهنگی حاکم بر جامعه تا چه حد متاثر از آن است، میتوان گفت طرح جابهجایی پایتخت از جمله طرحهای مهمی است که نیازمند صرف زمان و کار کارشناسی دقیق و با پشتوانه علمی همراه با کار آماری دقیق و برپایه واقعیت و نه حدس و گمان است و آنجا که مطالعات آماری به خاطر نبود ارقام دقیق در کشور ما با مشکل روبهرو است این موضوع بیش از پیش دارای حساسیت است.
حدود سه دهه است که برای انتخاب جایگزینی برای تهران به عنوان پایتخت اداری و سیاسی کشور تلاش میشود، اما هنوز اقدام جدی در این راستا صورت نگرفته؛ اما آنچه مهم است و باید مدنظر مسوولان در طرح فعلی با عنوان:«طرح امکانسنجی انتقال پایتخت سیاسی و اداری کشور و ساماندهی و تمرکززدایی از تهران» باشد این است که انتقال پایتخت باید با نگاه عمیق و با لحاظ تجربه کشورهای موفق بررسی شود تا مبادا این طرح، ناپخته اجرا شود و مشکلات دیگری افزون بر مشکلات فعلی گریبانگیر پایتخت سیاسی اداری جدید شود. با این حال انتقال پایتخت نیازمند یک برنامه کارشناسی دقیق است.
در دوران رشد انفجاری شهر تهران در دهه ۶۰ شاهد رواج سلیقه و شیوه ساخت و ساز شهرستانها در تهران بودیم. اکنون به نظر میرسد که این رویه معکوس شده و شیوه و الگوی بیمارگونه ساخت و ساز در تهران به شهرهای کوچک و متوسط در حال سرایت است؛ پس یکی از اولویتهای شهرسازی امروز باید جلوگیری از سرایت بیماری تهران به سایر شهرها باشد.
ارسال نظر