سیاستهای «پساپوپولیسم»
دکترعباس آخوندی وزیر راه و شهر سازی دولت یازدهم پس از یک دولت پوپولیست روی کار آمد و در بخشهای مختلف سازمانی دچار آشفتگی شدیدی بود تا جایی که برخی از صاحبنظران اشاره میکردند هیچگاه بدنه دولت را تا این اندازه ضعیف ندیده بودند و از خود میپرسیدند مگر میشود با این بدنه ضعیف مسائل اساسی کشور را حل کرد. سیاستگذاری روی چنین پلتفرمی کار بسیار سختی است و به لحاظ نظری هم سندی وجود نداشت که بر اساس آن سیاستگذاران دولت بدانند که پس از یک دولت پوپولیست چگونه میتوانند از دام آن رهایی پیدا کرده و تصمیمسازیها را روی پلتفرم عقلانیت سوار کنند.
دکترعباس آخوندی وزیر راه و شهر سازی دولت یازدهم پس از یک دولت پوپولیست روی کار آمد و در بخشهای مختلف سازمانی دچار آشفتگی شدیدی بود تا جایی که برخی از صاحبنظران اشاره میکردند هیچگاه بدنه دولت را تا این اندازه ضعیف ندیده بودند و از خود میپرسیدند مگر میشود با این بدنه ضعیف مسائل اساسی کشور را حل کرد. سیاستگذاری روی چنین پلتفرمی کار بسیار سختی است و به لحاظ نظری هم سندی وجود نداشت که بر اساس آن سیاستگذاران دولت بدانند که پس از یک دولت پوپولیست چگونه میتوانند از دام آن رهایی پیدا کرده و تصمیمسازیها را روی پلتفرم عقلانیت سوار کنند. نتیجه ۸ سال مدیریت پوپولیستی کار را به آنجا رسانده که امروز سازمانها و وزارتخانههای مختلفی داریم که از درون متلاشی شدهاند. اگر یکبار دیگر وضعیتی که کشور در خرداد ماه سال ۹۲ با آن مواجه بود را بررسی کنیم، میتوانیم تحلیل دقیقتری از وضعیت امروز و پیشبینی واقعبینانهای از فردا داشته باشیم. دولت یازدهم در شرایطی روی کار آمد که کشور در عرصههای مختلف بینالمللی و داخلی وضعیت مناسبی نداشت. مذاکرات ما با گروه ۱+۵ به بنبست خورده بود رابطه مان با دیگر کشورها در سطح قابل قبولی نبود. به جای تعامل به تقابل رسیده بودیم و بیش از آنکه ادبیاتمان با صلح و صفا همراه باشد بر عصبانیت و بد و بیراه گفتن به دیگران متکی بود. دیپلماسی ما بر اساس اصول شناخته شده پایهگذاری نشده بود و بیشتر بر اساس برداشتهای شخصی یا گروهی از ارزشها پایهگذاری شده بود. تحریمهای ناعادلانه و به دور از شان و شئون روابط بینالملل در قرن ۲۱ کار را به جایی رساند که کشور در شرایط سختی قرار داشت و نفس اقتصاد را گرفت. ایران منزویتر از همیشه میشد اگر این سیاستها تغییر نمییافت و دولت جدید تعامل را برنمیگزید. در چنین شرایطی شخص رئیسجمهور بنا را بر ترمیم روابط با دیگر کشورها استوار کرد و این پیام را به دنیا داد که از ایران نهراسند و از ظرفیتهای آن برای ایجاد ثبات در منطقه استفاده کنند.
واقعیت این است که بدنه کارشناسی دولت از درون متلاشی شده است؛ چرا که بیشتر افراد نخبه یا بازنشست شدهاند، یا ازدنیا رفته اند، یا اینکه به لحاظ حاکم نبودن مدیریت علمی بر کشور طی ۸ سال دولت نهم و دهم اغلب افراد لایق و کارآمد یا خانهنشین شدهاند یا به دیگر کشورها مهاجرت کردهاند. از وزارتخانهها پوستهای باقی مانده و هسته آن از هم شکافته شده است. بسیاری از افراد شریف و نجیب و کار بلد لایههای اول و دوم همگی از دولت رفتهاند. وقتی دانش در مدیریت کشور سرکوب میشود نمیتوان امیدوار بود که بدنه کارشناسی دولت قوی شود، بلکه وضعیت به سمتی میرود که افراد نالایق به کار گرفته میشوند و دولتی ناکارآ پدید میآید که عملا نمیتواند کاری از پیش ببرد. بیانگیزگی در میان افراد با دانش در چنین بدنهای موج میزند؛ چرا که آنها دیدهاند ملاکهای دیگری غیر از مهارت و دانش در پیشرفت شان مد نظر دولت وقت بوده که آنها از آن بیبهره بودهاند. پس میتوان نتیجه گرفت این سیستم و بوروکراسی حاکم بر آن قادر به حل مسائل کشور نیست و سیاستگذار یکی از مهمترین بازوهای اجرایی خود را در دست ندارد.
حل این موضوع به یک اجماع سیاسی نیاز دارد. یعنی در ابتدا نیازمند یک فهم درست از این مساله هستیم و بعد هم پذیرش ریسک سیاسی آن را نیاز داریم. وقتی که میخواهید این موضوع را در مقابل صفآرایی خیلی روشن پوپولیسمی تخریبکننده عنوان کنید، باعث خواهد شد ریشههای هر تصمیم سیاسی را بخشکاند. پوپولیسم با این موضوع مبارزه میکند و وقتی شما میخواهید وارد مبارزه گسترده با فساد شوید باید بدانید که فساد ۷/ ۲ میلیارد دلاری بدون یک پشتیبانی سیاسی و اقتصادی در سطح بالا، غیرممکن است که رخ دهد. این کار آفتابه دزدی نیست که یک نفر بر اساس استیصال مالی دزدی کرده باشد. این اتفاق تصادفی نبوده که بخواهد عوامل آن هم به صورت تصادفی محاکمه شوند. نباید در وزارت اقتصاد یا بانک مرکزی دنبال سرنخ بود. یا این موضوع که بدهکاران بانکی چه کسانی هستند و چگونه میتوان آنان را وادار کرد که بدهیشان را به بانکها بپردازند را نمیتوان با دستور و تحکم عملی کرد بلکه نیاز به یک اجماع سیاسی در همه ارکان حکومت دارد.
بحث اینجا است که ابتدا مسائل اساسی کشور به خوبی کالبد شکافی شوند و آنگاه برای حل آن چارهای بیندیشیم.
در هر صورت برای حل اصلیترین مسائل نیازمند یک اجماع سیاسی هستیم و تا این اجماع به وجود نیاید نمیتوان با فساد موجود در کشور مبارزه کرد. داراییهای سمی بانکها یکی از مهمترین مسائل فعلی کشور هستند و اگر برای سمزدایی آن کاری نکنیم قاعدتا بستر مناسبی برای رشد اقتصادی فراهم نخواهد شد.
باید با ریشههای پوپولیسم جنگید نه عوارض آن. اگر با عوارضش بجنگیم، مجبوریم همان منطق را بپذیریم. در واقع عملا منطق پوپولیسم را میپذیریم و آنگاه میخواهیم با پوپولیسم بجنگیم که در این صورت در زمین پوپولیسم بازی خواهیم کرد.
برگرفته از میزگرد نوروزی سالنامه مجله تجارت فردا
ارسال نظر