فرار مغزها در داخل مرزها
مهرداد علیمرادی عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی مدیریت و برنامهریزی فرهیختگان و نیروی کاری خبره، سرمایه انسانی ارزشمندی هستند که از دید ضریب هوشی و پیشینه کاری (رزومه) در سطحی بالاتر از افراد عادی جامعه قرار دارند. الگوی رفتاری این افراد نشان میدهد هنگامی که پتانسیل کار بهتر در جای دیگر و امکان جابهجایی برای آنها باشد، مهاجرت رخ میدهد. مسالهای که در فرارمغزها پدید آمد نیز همین بوده است (گریز ناگزیر مغزها). علت مهاجرت این افراد، اختلاف پتانسیل شدید کاری بین داخل و خارج کشور است. در واقع در کشور ظرفیت یا نداریم که بخواهیم از نیروی کار متخصص خود بهره ببریم یا اگر بوده، پرداختها به اندازه کافی نیست یا شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی فراهم نیست و در نتیجه، مهاجرتها زیاد است.
مهرداد علیمرادی عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی مدیریت و برنامهریزی فرهیختگان و نیروی کاری خبره، سرمایه انسانی ارزشمندی هستند که از دید ضریب هوشی و پیشینه کاری (رزومه) در سطحی بالاتر از افراد عادی جامعه قرار دارند. الگوی رفتاری این افراد نشان میدهد هنگامی که پتانسیل کار بهتر در جای دیگر و امکان جابهجایی برای آنها باشد، مهاجرت رخ میدهد. مسالهای که در فرارمغزها پدید آمد نیز همین بوده است (گریز ناگزیر مغزها). علت مهاجرت این افراد، اختلاف پتانسیل شدید کاری بین داخل و خارج کشور است. در واقع در کشور ظرفیت یا نداریم که بخواهیم از نیروی کار متخصص خود بهره ببریم یا اگر بوده، پرداختها به اندازه کافی نیست یا شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی فراهم نیست و در نتیجه، مهاجرتها زیاد است. از سوی دیگر، این افراد در خارج از کشور، اغلب موفق هستند و کارهای خوبی پیدا میکنند. این مفید بودن حتی باعث خشنودی درونی آنها نیز میشود که در نگاه جهانوطنی توانستهاند بیشتر به بشریت خدمت کنند، گرچه دین خود را به زادگاه خویش ادا نکردهاند.
مساله نگرانکننده این است که چنین الگویی درون مرزهای ایران نیز در حال شکلگیری یا تشدید است و متخصصان برای زندگی و کار به شهرهای دیگر بهویژه پایتخت رو میکنند. یکی از مشکلات همیشگی، تمرکزی است که در اقتصاد ایران وجود دارد و تقریبا بیشتر سازمانهای مهم و راهبردی در پایتخت گرد آمدهاند. تقریبا یکدهم جمعیت ایران در شهر تهران زندگی میکنند (حدود ۸ میلیون نفر)، در حالی که تعداد افراد به هنگام روز به علت سفرهای عمدتا کاری به حدود ۱۳ میلیون نفر هم میرسد، ولی برپایه جدیدترین سرشماری در سال ۱۳۹۰ تعداد کسانی که شب را در شهر تهران سپری میکنند، حدود همان ۸ میلیون نفر است. مشکل اینجا است که ما با یکدهم جمعیت کشور در شهر تهران، در بیشتر بخشهای اداری و اقتصادی، تمرکز بالای ۲۰ درصد در تهران داریم. بخش اداری و سیاسی، کاملا در تهران است و حداکثر میتوان گفت که تا حدی تراکمزدایی شده است. مدیرکلهای دستگاههای استانی، منصوب وزیران هستند که زیرنظر وزیر کار میکنند و اقتدار یا اختیارات چندانی در استانها ندارند و الزاما با استاندار (که حکم رئیسجمهور استان را دارد) نیز هماهنگ نیستند. متاسفانه اقتصاد در کشور ما بین اقتصاد بخشی و اقتصاد منطقهای درمانده است.
در مرکز اقتصادی کشور، ما وزارتخانههای تخصصی (بخشی) داریم که در استانها اداره کل دارند و در استانها استانداری هم داریم که برگزیده وزیر کشور و رئیسجمهوری است و با رای مستقیم مردم استان انتخاب نمیشود. به این ترتیب، مدیرکل دستگاه بخشی الزاما از استاندار فرمان نمیبرد، چون وزیر از مدیران خود مسوولیت میخواهد و این تناقض بزرگی است.
خوزستان به سبب وجود بنادر مهم، صنایع گوناگون مانند نفت، پتروشیمی، فولاد، کشاورزی گسترده و... یکی از استانهای بسیار مستعد و جذاب برای متخصصان است. کارشناسانی که برای کسب درآمد بیشتر و زندگی بهتر به این استان رفتهاند، با پایدار و دائمی شدن ریزگردها و آلایندهها، برای نگهداشت سلامت خود و خانواده، وادار به ترک این مناطق میشوند. در سالهای اخیر متاسفانه بیشتر میبینیم که برخی کارشناسان غیربومی در خوزستان در اثر آلودگی هوا و هزینههای فراوان مادی و روحی را متحمل شدهاند. هنگامی که فرد، سلامتی خود و خانوادهاش را در خطر میبیند، با وجود درآمد بالا ناچار به سبکوسنگین کردن دوباره هزینه- منافع و ترک منطقه میشود. کسانی که به خوزستان رفتهاند و مهارتی را آموزش دیده یا تجربه کردهاند، چون هزینه فرصت برای آنها بالا رفته، ترجیح میدهند به تهران یا شهرهای دیگر بروند تا هرچند حقوق کمتری بگیرند، اما سلامتی خود و خانواده را پاس دارند. این رخداد بدی است که افراد در شرایط سختی به خوزستان رفته و در سایتهای صنعتی و کارخانهها آموزش دیده و حرفهای شدهاند، ولی چون هزینههای جانبی زندگی در این مناطق برای آنها بالا رفته، به ناچار به شهرهای دیگر (بهویژه مرکز) بازمیگردند. هزینه آلودگی در این مناطق آن چنان بالا است که کمکم سودی را هم که از آنها به دست میآید، قابل چشمپوشی میکند.
روشن است که اگر صنایع خوزستان، نیروهای خبره و ماهر خود را کمکم از دست دهند، خطرناک است. این تخصصها به سختی قابل جایگزینی هستند. از سوی دیگر با بازگشت این افراد به تهران و دیگر کلانشهرها اطلاعات و علامت منفی به همسانان منتقل میشود و دیگران هم مایل نخواهند بود که به جای این افراد بروند. من این خطر را جدی میبینم که نیروهای متخصصی که با سختی زیاد مشغول کار و تجربه بودهاند، اکنون به سبب مشکل آلایندهها محل کار خود را ترک و مهاجرت کنند. حتی نمیتوان با نیروهای خارجی جای نیروهای مهاجرتکرده را پر کرد. اگر این صنایع وادار به جذب نیروهای خارجی متخصص شوند، با توجه به آلودگی مستمر منطقه، یا این افراد نمیپذیرند یا اگر بپذیرند، دستمزد خیلی بالایی را درخواست میکنند، چون هزینه جانبی کار و زندگی در این مناطق زیاد است. در حالی که صنایع منطقه هم توان پرداخت این میزان دستمزد را ندارند.
از سوی دیگر گمان میرود که با ادامه این شرایط، نمایندگان خوزستان هم کمکم زیر فشار مردم منطقه، این موضوع را در مجلس، مطرح و درخواست کنند که با توجه به سختی کار در این مناطق، کارکنان با ۲۰ سال سابقه کار و حقوق کامل ۳۰ روزه، بازنشسته شوند و البته دور از ذهن نیست که با آرای مثبت نمایندگان، چنین طرحی تصویب و به شکل قانون ابلاغ شود که برای نمونه، شاغلان فضای باز در استانهای با میزان آلودگی بیش از یک حد مجاز تعیین شده، با ۲۰ سال پیشینه کاری بازنشسته شوند. در واقع، قانون بازنشستگی پیش از موعد برای کار در «مناطق سخت و زیانبار» به «مشاغل سخت و زیانبار» افزوده میشود. روشن است که این تصمیم هم کمهزینه نیست و فشار زیادی را بر سازمانهای تامین اجتماعی و بازنشستگی وارد خواهد کرد.
از سوی دیگر امکان زیادی برای پر کردن جای خالی افرادی که با ۲۰ سال سابقه کار، بازنشست میشوند و پس از بازنشستگی، بلافاصله استان را ترک میکنند، وجود ندارد. با تعریف مشاغل سخت به شکل منطقهای و تعیین ۲۰ سال بهعنوان شرط کافی برای بازنشستگی در این مناطق، احتمال فراگیر شدن این قانون به همه شغلها از جمله آموزگاری، کارگری و... هم هست و فشار اجتماعی جدی به منطقه وارد میکند. پس اگر مشکل آلایندهها حل نشود، پیامدهای ناگواری همراه خواهد داشت و فشار مالی و هزینههای فنی بسیاری بروز میکند. با بازنشستگی نیروهای متخصص با ۲۰ سال سابقه کار، خلأ زیادی در صنایع تولیدی و بخش اداری پدید میآید.
در حوزه کشاورزی هم آلایندهها بر محصولات کشاورزی اثر خواهند گذاشت و قطعا به محصولات آسیب میزنند و ممکن است در صورت پایداری آلودگی، سازمان استاندارد ایران یا کشورهای مقصد صادرات کشاورزی ایران، با بررسی محصولات کشاورزی، مصرف و واردات آن را ممنوع اعلام کنند. با بارش باران، آلایندهها در خاک نفوذ میکنند، البته ریزگردها حتما سمی نیستند، چون بیشتر آنها از خاکهای تثبیت نشده برمیخیزند.
از دیگر مشکلات قابل ذکر ریزگردها افزایش مصرف روزانه آب به سبب مصارف بهداشتی است و این میتواند مشکل کمآبی را هم به خوزستان بیفزاید؛ در حالی که سرچشمههای رودهای کارون، کرخه و دز، آب بخشی از نقاط مرکزی ایران را هم تامین میکنند. همچنین آلایندهها میانگین عمر و امید به زندگی را پایین آورده است و بر هوش کودکانی هم که در آن مناطق بزرگ میشوند، اثر منفی میگذارد.
برخی کارشناسان بر این باورند که این پدیده، منشأ بیرونی دارد و حتی منشأ آن به صحراهای سودان، سومالی و شمال آفریقا برمیگردد. گواه آنها هم شهر بیتالمقدس بود که چند روز پیش پر از گرد و غبار شد. برخی هم معتقدند که آلایندهها منشأ درونی دارند و تالابهایی که به سبب سدسازی خشک شده، این مشکل را پدید آورده است. در جنگ دهه ۱۹۹۰ خلیجفارس که عراق به کویت حمله کرد و پس از آن، شیعیان جنوب عراق با صدام درگیر شدند، به دستور وی تالابهای بزرگ منطقه مانند هورالعظیم را خشک کردند.
یکی از اختلافهای همیشگی عراق با ترکیه و سوریه به سبب ساخت سدهایی در مسیر رودهای دجله و فرات است که آب آنها را کم کرده و در نتیجه، دشت بینالنهرین رطوبت خود را از دست داده و به منبعی برای تولید گرد و غبار تبدیل شده است. در کشور عراق نیز سدهایی ساخته شدند که از آب اروندرود کاسته است. از سوی دیگر بخش گستردهای از عربستان هم کویری است و با وزش بادهای موسمی، گرد و غبارها به حرکت درمیآیند.
یکی از راهکارهای سنتی مقابله با گرد و غبار، مالچپاشی است که از مشتقات نفتی است و از دهه ۱۳۴۰ در ایران آغاز شد تا جلوی پیشروی کویر گرفته شود. این کار باید هر ۳ تا ۵ سال در هر منطقه تجدید شود. در تاریخ ۵۰ساله مالچپاشی در ایران حدود ۵ درصد از بیابانهای ایران مالچپاشی شده و میتوان گفت هدف آن مصون نگه داشتن شهرها از گزند کویر بوده است. بنابراین مالچپاشی کارآیی بالایی ندارد. روش دیگر، کاشت گیاهان صحرایی مانند گز و... است. اینگونه گیاهان، آب کم مصرف میکنند؛ ولی چون به هر حال به آب نیاز دارند، ریشهها به خاک نفوذ میکنند تا به آب برسند. این ریشه آنقدر رشد میکند تا به آب برسد و حجم زیاد ریشه، خاک را در خود نگه میدارد. این روش هم محدودیتهای خود را دارد و تا حدی میتواند کارآ باشد.
البته بحث اصلی این است که ایران دچار خشکسالی ادواری شده است یا خشکسالی دائمی؟ در این حوزه، اختلافنظر کارشناسی وجود دارد. البته دورههای تناوب کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت آبوهوای ترسالی و خشکسالی در ایران دیده میشود. بازههای ۳۰ ساله، ۱۰ ساله، ۷ ساله و حتی ۳ ساله هم قابل تشخیص است. خشکسالی رفع میشود، ولی اگر خشکسالی ناشی از اقلیم باشد، مساله خیلی جدی است و چند علت برای آن برمیشمارند. یک علت مهم آن است که سامانه آبیاری با قناتها در بیشتر جاها از بین رفته است. در گذشته در مناطق بیابانی از منشأ پای کوه، آب را به درون کانالهایی در زیرزمین هدایت میکردند تا مانع تبخیر و آلودگی آن شوند. سپس چاهکهایی در مسیر تونل میزدند و آب را بیرون میآوردند. پس از لایروبی، آب تمیزی در دسترس بود. این سامانه اکنون در بیشتر جاها از بین رفته و جای آن را حفاری چاههای عمیق گرفته است و آب را با موتورهای قوی از سفرههای زیرزمینی بیرون میآورند که از ظرفیت ذخیرهسازی آب در لایههای زیرزمین میکاهد و سبب نشست دشتها و حذف قابلیت کشاورزی در آینده نزدیک میشود. کشاورزی هم به سبب نیاز بازار در اثر رشد جمعیت، رشد قابل توجهی داشته که حدود ۹۰ درصد مصرف آب هم در این بخش است و متاسفانه بیشتر به شیوه غرقابی زمین و بسیار ناکارآمد است. الگوی کشت محصولات در مناطق با این چاههای عمیق تغییر کرده است. به همین علت، بیشتر بارندگیهای کشور به جای ذخیره شدن در سفرههای زیرزمینی، تبدیل به روانآب میشود که یا به دریا میریزد یا خطر سیلاب را پدید میآورد.
ارسال نظر