ضرورت مشارکت همگانی در بسته خروج از رکود
تعدیل یک رفتار عقلایی است
دکترمحمد ستاریفر عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس سابق مدیریت و برنامهریزی رفتار عقلایی ایجاب میکند که انسان در هر شرایطی یک نوع رفتار از خودش نشان دهد و در واقع خود را با محیط تعدیل (ADJUST) کند. در یک جامعه نیز همینطور است و برای مثال، حاکمان یک کشور در زمان جنگ، آتشبس و صلح باید سیاستهای متفاوتی را پیش بگیرند. پس تعدیل یکی از حوزههای رفتار عقلایی است. پیشینه تعدیل اقتصادی
کشورهای پس از جنگ جهانی دوم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی کشورهای اروپایی و آمریکایی که بعد از این جنگ بسیاری از زیرساختهایشان از بین رفته، بیکاری افراطی دراین کشورها بیداد میکند و تورم سرسامآور به گونهای بود که در آلمان یک گونی پول برای خرید یک کیلو سیبزمینی لازم بود.
دکترمحمد ستاریفر عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس سابق مدیریت و برنامهریزی رفتار عقلایی ایجاب میکند که انسان در هر شرایطی یک نوع رفتار از خودش نشان دهد و در واقع خود را با محیط تعدیل (ADJUST) کند. در یک جامعه نیز همینطور است و برای مثال، حاکمان یک کشور در زمان جنگ، آتشبس و صلح باید سیاستهای متفاوتی را پیش بگیرند. پس تعدیل یکی از حوزههای رفتار عقلایی است. پیشینه تعدیل اقتصادی
کشورهای پس از جنگ جهانی دوم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی کشورهای اروپایی و آمریکایی که بعد از این جنگ بسیاری از زیرساختهایشان از بین رفته، بیکاری افراطی دراین کشورها بیداد میکند و تورم سرسامآور به گونهای بود که در آلمان یک گونی پول برای خرید یک کیلو سیبزمینی لازم بود. با هر دیدگاه در اقتصاد و علوم سیاسی بنگریم، وقوع جنگ باعث میشود که حجم دولت افزون شود. این کشورها در دهه ۵۰ و دهه ۷۰-۶۰ بازسازی و نوسازی کردند و بهعنوان مثال در کشور انگلستان در این برهه زمانی، چه دولتهای دست راستی و چه دولتهای کارگری، معتقد بودند بهخاطر کارا بودن دولت، باید شرکتهای بزرگ را ملی (Nationalize) کنند یا به عبارت دیگر این شرکتها را بهنفع دولت مصادره کنند. اما در دهه ۸۰ یک بحث عقلایی در عرصه اجتماعیشان شکل گرفت که آیا دولتی که در آن دوره برای بازسازی و نوسازی لازم بود، بهرهوری کافی و وافی را دارد؟ آیا دولت میتواند رفاه بیشتری ایجاد کند یا شرکتهای خصوصی؟ و همین سوال عقلایی است که باعث میشود در انگلیس همان شرکتهایی که از زمان چرچیل در دهههای قبلی ملی شده بودند، توسط تاچر به شرکتهای خصوصی تبدیل شوند. به این دولتها باید دست مریزاد گفت چرا که هدف و وظیفه خود را بهخوبی شناختهاند و بدون تعارف خود را وقف مصالح ملی کردهاند. در دهه ۹۰ هم این تجربیات جهانی که توسط محققان نیز مورد تحلیل قرار گرفته بود، توسط بانک جهانی بهعنوان یک راهبرد کلی و در ۱۱بند، برای رشد هر چه شتابانتر کشورها پیشنهاد شدند، که به سیاستهای تعدیل ساختاری مشهور شدند.
گروه دوم کشورها نیز حدود ۱۱۰ کشوری بود که بعد از جنگ جهانی، استقلال پیدا کردند و یا در آنها انقلاب شد از جمله سنگاپور، مالزی و مصر و کشورهای آمریکای لاتین و ایران... بهطور معمول رهبران انقلاب در این کشورها علاقهمند بودند به کشور استعمارگر خود شبیه شوند مثلا هندوستان میخواست به انگلستان شبیه شود و... اما وقتی سیاستگذاران در این شرایط محیطی قرار گرفتند، متوجه شدند که در این کشورها بازار آزاد عمل نمیکند و باید دولت وارد عمل شود تا موانع را از بین ببرد، زیرساختها را بهوجود بیاورد و بازارها را کامل کند. ایران در میان این گروه کشورها بسیار پیشرفتهتر از بقیه بود؛ چراکه، مستعمره نبودیم و فرهنگ و زیرساخت داشتیم اما هنوز فاصله زیادی با بازار آزاد داشتیم. وقتی دستاندرکاران برنامه اول و دوم توسعه وارد عمل شدند (با وجود اینکه خودشان همه طرفدار اقتصاد آزاد بودند)، یک طرح دولت مداخلهگر تام را نوشتند و البته این به آن معنی نبود که همه چیز دولتی باشد، بلکه مثلا وظیفه آبرسانی، بهداشت، آموزش و تهیه زیرساختهای ضروری را به دولت محول کردند. اگر همان اقتصاددانها الان بخواهند برنامه توسعه بنویسند، مسلما برنامه متفاوتی خواهند نوشت و خواهند گفت باید دولت مقداری تعدیل کند و از حجم خود بکاهد.
سیاست تعدیل بانک جهانی، با چه هدفی؟
بانک جهانی از همه کشورها بهعنوان عضو، تشکیل شده و همه طیفهای اقتصادی در آن وجود دارد، از راستگرایان گرفته تا چپگراها، قسمتی از بودجه بانک جهانی صرف تحقیقات این محققان و بقیه صرف اجرای سیاستها میشود مثلا بانک جهانی به ازای اجرای یکسری سیاستها در یک کشور به آن کشور وام میدهد.
یکی از سیاستهایی که بانک جهانی ارائه کرد، همین سیاستهای تعدیل ساختاری بود که به مرور زمان در بانک جهانی پیشنهاد و در سال ۱۹۹۰ در ۱۱ بند جمعبندی شد که برخی آن را بهعنوان اجماع واشنگتنی میشناسند. از جمله این ۱۱ راهبرد کلیدی، اهتمام ویژه به کسری بودجه، سعی بر کاهش تراز پرداختها، اصلاح نرخ ارز و اصلاح نرخ بهره است که کارآیی و اثربخشی بازار را افزایش میدهد.
از نظر من نیز این راهبردها بسیار صحیح اند و با علم اقتصاد همخواناند. همین کسری بودجه صفر یعنی اینکه یک دولتی از نسل بعد خودش پول قرض نگیرد! اما باید درک کرد که کسری بودجه صفر یک هدف نیست بلکه هدف رفاه است و جایی که میشود کسری بودجه را ایجاد کنیم و به جایش یک تغییر مثبت خیلی بنیادین ایجاد کنیم، توجیه دارد. مثلا همین چرچیل را که دست راستی است بعد از جنگ جهانی در نظر بگیرید، وقتی دولت هیچ بودجهای نداشت، کسری بودجه ایجاد کرد تا کودکان به مدرسه بروند، اگر چنین نمیکرد مسلما نسل بعد و نسلهای بعد خیلی عقب میافتادند. پس در اقتصاد، نباید بر سر ابزارها دعوا کنیم، این کسری بودجه یک ابزار است و بزرگ بودن دولت نیز یک وسیله است. و به همین دلیل است که بعد از جنگ توجیه دارد که دولت بزرگ شود و کسری بودجه ایجاد کند اما به همین نسبت که توسعهپیدا میکنیم و زیرساختها پیشرفت پیدا میکنند باید حجم دولت را کم کنیم. یا حتی شما کینز را در نظر بگیرید که با همین ابزار کسری بودجه، به مبارزه با رکود رفت و با افزایش کسری بودجه، توانست بحران رکود آمریکا را رفع کند.
در زمان جنگ ایران و عراق که بودجه در دست من بود، سعی میکردم همین رویه را پیش بگیرم و در مقابل درخواستهای سلامت و آموزش نرمش نشان میدادم چراکه اگر مثلا با یک بیماری مسری مبارزه نمیشد، اپیدمی در جامعه بروز میکرد و هزینههای بیشتری برای کشور ایجاد میشد، یکی از افتخارات دولت زمان جنگ این بود که درعین حال که بودجه کشور سالانه ۱۰ درصد کاهش داشت، بودجه بهداشت و درمان بهطور میانگین، ۱۵ درصد افزایش پیدا کرد! و به نظر من این کسری بودجه موجه است. در مجموع نباید وسیله را با هدف اشتباه بگیریم.
پس میتوان گفت بانک جهانی با کمک تحقیقاتی که با محققانش انجام دادهبود به این نتیجه رسید که برای رشد شتابانتر کشورها باید یکسری سیاستهای تعدیل با هدف غیردولتی شدن اقتصاد کشورها صورت پذیرد، تا منابع بیشتری بهسمت بخشهای خصوصی برود که کارآیی بیشتری دارند. این راهبردهای پیشنهاد شده، همه راهبردهای خوبی بودند؛ اما اینها همه ابزارهایی بودند که باید در جهت هدف کلیتری قرار بگیرند و به همین دلیل، در شرایط بحران توجیه دارد که این قواعد را به صورت صد درصدی اجرا نکنیم.
سابقه اجرای تعدیل در جهان
از میان ۷۰،۸۰ کشوری که در گروه دوم قرار داشتند و با کمک راهبردهای بانک جهانی سعی کردند تا کشورشان پیشرفته شود و به کشورهای اروپا و آمریکا شبیه شود، یک تعدادی از کشورها که در آنها نهاد دولت منسجم بوده، استنباط واحدی از این سیاستها داشتهاند، حکمروایی شان از کارآیی لازم برخوردار بوده و برنامه تعدیل ساختاری را با شرایط محیطی کشور خودشان وفق دادند، برنده شدند. از جمله ترکیه و کره جنوبی ولی در خیلی از کشورها این سیاستها موفق نبود و شکست خورد. این شکست باعث شد گروهی دیگر از کشورها این سیاستها را اشتباه بدانند در حالی که دلیل عدم موفقیت، مدیریت اشتباه این تغییرات بوده است.
اینها باعث شد که در سال ۲۰۰۱ بانک جهانی پس از جلسهای مشترک با صندوق بینالمللی پول، یک منشور چهار صفحهای به این مضمون منتشر کرد که : به دلیل تلقیهای اشتباهی که از سیاستهای تعدیل ساختاری شده،از این به بعد هر کشوری باید در حد قد و قواره خودش سند اصلاحی برای کشورش بنویسد. پس در مجموع، تعدیل ساختاری یک بسته بود که هر ۱۱ راهبرد آن از موازین علمی برخوردار بود و باید بسان پایههای یک میز در کنار هم و موازی با هم عملیاتی شوند تا پیشرفت کشور را نتیجه دهند. آن دسته از کشورهایی که در هم تنیدگی این راهکارها را درک کردند و آن را به خوبی بومیسازی کردند و در فاز عملی هم مدیریت خوبی داشتند، موفق شدند. متاسفانه، ما نیز گرچه سهم خود را در بانک جهانی پرداخت کرده بودیم نه از این سیاستها و نه از منابع مالی استفاده چندانی نکردیم و جزو بازندگان اجرای سیاستهای تعدیل بودیم.
سابقه اجرای تعدیل در ایران
در سال ۱۳۶۷، ما آتشبس را پذیرفتیم و بین سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ یک برنامه توسعه پنج ساله نوشتیم، وقتی دولت سازندگی آمد یک اصلاحاتی در قسمت منابع ارزی وارد برنامه کردند تا ویرانیهای صورت گرفته بهخصوص در پالایشگاهها را بازسازی کنند. در سال ۱۳۷۰، یک گزارش با عنوان «تحول ساختاری» توسط سازمان برنامه و به صورت سری و محرمانه نوشته شد، این گزارش همه مسائل کشور را به صورت کلان ندیده بود و رویکردش بیشتر نرخ ارز بود و به دلیل اینکه خیلی خوب و کامل نوشته نشده بود، کم کم به آن بخشهای دیگری اضافه شد و کمی بعدتر خصوصیسازی را نیز به آن افزود.
کشور در سال را ۶۸، ۶۹ و ۷۰ در حالت صلح مسلح به سر میبرد و تکلیف آینده کشور مشخص نبود، در همه جای دنیا جنگ و انقلاب یک فرمول دارد و آن اینکه: دولت را بزرگ و بخش خصوصی را ضعیف میکند. در ایران نیز در یک دهه منتهی به ۱۳۷۰، بازارها تضعیف شده بود و یک گروهی از صاحبان کسب و کار که داشتیم نیز، یا در زمان انقلاب به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند یا در سالهای ابتدایی جنگ از ایران خارج شده بودند.
ما در این شرایط سیاستهای تعدیل ساختاری را روی میز اجرا گذاشتیم، هم سیاستها کامل نوشته نشدهبود و بیشتر بر نرخ ارز تکیه داشت و هم شرایط در کشور مهیا نبود و خصوصیها تضعیف شده بود و هم در اجرا نتوانستیم این دو نقص را مدیریت کنیم و نتیجه آن شد که در اجرای سیاستهای تعدیل ساختاری شکست خوردیم.
دلایل شکست در ایران
عدم کلیت برنامه و شرایط غیر منطبق با برنامه تعدیل در دهه ۷۰ از عوامل شکست تعدیل بود و علاوه بر این، دو ضعف مدیریتی نیز مزید بر علت بود، منظورم از ضعف مدیریتی همان اصطلاحی است که در عموم کاربرد دارد که «ما ایرانیها، حوصله نظام اجرا را نداریم» و به محض اینکه یک ایده را میشنویم، به دنبال اجرای آن میرویم. آقای ماهاتیر محمد به دوتا از رئیسجمهورهای ما، آقای هاشمی و آقای خاتمی، این را توضیح داد که: «من وقتی در آمریکا درس میخواندم یک ایده داشتم و در همانجا یک انجمن ساختم که ایدهام را در اجتماع گسترش دهم»، یک ایده فردی ارزشمند است، اما اگر این ایده در اجتماع گسترش یابد (Socialized Idea)، بسیار ارزشمندتر خواهد شد و این مرحله طول میکشد و زمان میبرد. ماهاتیر بعد از اجتماعی کردن ایدهاش (توسعه مالزی)، به مالزی برگشت و یک حزب تشکیل داد و ایده خود را به بقیه نمایش داد و بعد که این ایده به همه جای کشور رسید، آنگاه این ایده را به مرحله برنامه اجرایی تبدیل کرد و آن را اجرا کرد. اما ما در ایران حوصله این همه مراحل را نداریم.
نمیتوان در یک کشور توسعه را پیش برد، بدون آنکه منطق قیمتها را بپذیریم، اما نمیشود کار توسعه را با قیمتها هم تمام کرد و برای حکمفرما شدن منطق قیمتها به نظام قانونی و قضایی مناسبی نیاز داریم که این امکان را ایجاد کند.
اما در ایران، ما میخواستیم نرخ ارز را بهصورت دستوری پایین نگه داریم. مشخص بود که نرخ ارز مثلا، ۸۰ تومانی پایدار نخواهد بود و هر چقدر هم که با این نرخ پایین ارز بفروشیم مردم میخرند. متعادل کردن قیمت هدف نبود و اینکه قیمت را به ۸۰ تومان برسانیم هدف نبود و ما هدف را با ابزار اشتباه گرفتیم، هدف این بود که ما اشتغال ایجاد کنیم و هدف این بود که با ارز حاصل از نفت روی زیرساختهایمان سرمایهگذاری کنیم. اگر هدف را اشتباه نمیگرفتیم به جای آنکه همه ارکان نظام با هم بحث کنند تا نرخ دلار پایینتری تصویب کنند، باید آن را به بالاترین نرخ آزاد (بازار) میفروختند و آن را بدون هیچ رانتی، در مولدترین بخشها و مولدترین زیرساختها سرمایهگذاری میکردیم تا همه نسلها از آن استفاده کنند. فروختن ارزان دلارهای نفتی به این معنی است که نفت را از زمین خارج کنیم و به جای سرمایهگذاری در زیرساختها، آن را بین مردم پخش کنیم. بهعنوان مثال، دانشجوهای همین دانشگاه علامه، صبحهای زود در صف میایستادند و نوبت خرید دلار خود را ۱۰ هزار تومان میفروختند و این دلارها هم صرف واردات شد و درنهایت باعث شد تا صنایع کشور تعطیل شوند.
نرخ ارز را اگر میخواستیم آزاد کنیم، باید کاری میکردیم که ژاپنیها بعد از جنگ جهانی اول کردند، نرخ ارز را آزاد کردند و به مردم اطمینان دادند که این نرخ برای همیشه آزاد خواهد ماند، در نتیجه ارزش ین به یکباره افزایش پیدا کرد، بهگونهای که حتی خود دولتمردان ژاپن نیز باور نمیکردند.
وقتی گفته شد برنامه تعدیل متوقف شود، ما ۱۵۰ میلیارد دلار نفت فروخته بودیم و ۳۰ میلیارد دلار هم وام گرفته بودیم. اتفاقا وامهایی که ما از خارج گرفتیم به این خاطر که نظارت بر آن وجود داشت، خیلی بیشتر از ارز فروش نفت به درد ما خوردند.
ما در ایران تعدیل را اجرا نکردیم
ما در کشورمان نه تعدیل ساختاری اجرا کردیم و نه برنامه پنج ساله اول، چرا که تعدیل ساختاری مجموعهای از سیاستهای در هم تنیده است و ما میخواستیم فقط قسمتی از آن را اجرا کنیم. برنامه پنجم نیز به صورت کامل اجرا نشد. این شکست بیشتر محصول عدم تطبیق شرایط محیطی و نظام حکمروایی و نظام اجرا بود، اما کلیت راهبردهای تعدیل ساختاری صحیح و منطبق بر علم اقتصاد است.
من نقطه شروع برای توسعه ایران را همان تعدیل به سمت دولت غیر نفتی میدانم و به نظر من به میزانی که کشور عزم کند از نفت خداحافظی کند، ما پیشرفت میکنیم، در این شرایط دولت به میزانی که در مقابل بازار و مردم خضوعکند از ایشان مالیات میگیرد و این باعث خواهد شد تا دولت بهرهوریاش را افزایش دهد و فساد و رانت را از بین ببرد و راه کشور ما در این قرار دارد که سرمایههای زیرزمینی نفت را به سرمایههای رو زمینی تبدیل کنیم ونه آنکه نفت را از زمین درآوریم و بر سر سفرههایمان پخش کنیم.
با توجه به ایدهای که برای رشد کشور ایران مطرح کردم یعنی کاهش وابستگی به نفت، این برنامه نیز به میزانی که بتواند دولت را از نفت مستقل کند میتواند در اقتصاد ایران باعث توسعه شود.
بسته خروج از رکود تورمی و نقدهای وارد به آن
این برنامه نیز همانند همان برنامه تعدیل ساختاری از پایههای علمی و نظری در علم اقتصاد برخوردار است، اما وقتی وارد فاز اجرا میشویم خیلی چیزها متفاوت میشود، اگر در یک کشور همه استنباط واحدی از سیاستها داشته باشند برنامه موفق میشود، به همان مقدار که ارکان حکومتی از ستاد گرفته تا صف هر کدام چه قدر فهم واحد از مساله و راهحلها دارند، و هر کدام چه میزان میخواهند با برنامه نوشته شده، همراهی کنند، میتوانیم در مقابله با رکود موفق شویم.
نقد دومی که دارم، این است که: درهمتنیدگی و تقدم و تاخر سیاستها در این بسته خروج از رکود دیده نشده و مثلا باید ببینیم که ابتدا بانکها باید بدهیشان را بدهند یا باید ابتدا اقدامات ضد رکودی انجام دهند. از این دست تقدم و تاخرهای زمانی که در هنگام اجرا هست و در قانون فعلی دیده نشده است و شاید در مراحل بعدی در این قانون نوشته شوند. نقد دوم و البته مهمتری که وجود دارد، جذب مشارکت لایههای زیرین است.
تعدیل یک رفتار عقلایی است
جلب مشارکت لایههای زیرین برای اثربخشی تعدیل
کشور در شرایط بسیار بحرانی به سر میبرد و طی ۸ سال ساختارهای اقتصادی و اجتماعی کشور بهشدت آسیباست، دولتی که روی کار آمده مثل کسی است که پایش روی مین است و وضع کشورمان اصلا خوب نیست. بیکاری جوانان و معاش مردم و... مسالههای بسیار بزرگی هستند و من بهعنوان یک شهروند ونه بهعنوان یک اقتصاددان باید بگویم که چه کار کنم تا به کشور کمک کنم تا از بحران رکود و تورم خارج شود. البته در این میان، وظیفه اقتصاددانان مهمتر و کلیدیتر است، من از همه صاحبنظرها خواهشمندم که به دور از دعواهای سیاسی بیایند و درباره برونرفت از رکود تورمی راهکارهای عملیشان را بدهند. ما یاد نگرفتهایم که از جیب خودمان سخن بگوییم، برای ابراز نظر از جیب مردم حرف میزنیم و خیلیها از اقتصاددان گرفته تا نماینده مجلس و... چون از جیب مردم حرف میزنند و نه از جیب اعتبار خودشان و اعتبار حزبشان به همین دلیل توجه نمیکنند که چقدر حرفشان صحیح است.
گر چه مساله رکود بسیار معضل بزرگی است اما، در مقابل ظرفیتهای یک ملت و ظرفیتهای ایران بسیار کوچک است. برای خروج از رکود تورمی، باید هر کدام از ما یک قدم به جلو برداریم. در نهایت این مردم هستند که با رکود تورمی مبارزه خواهند کرد و نه «بسته»! بسته یکسری راهکارهای منطبق با علم اقتصاد برای خروج از رکود است.
دولت بوش بعد از بحران ۲۰۰۸، پنج هزار نفر را از بانکها جمع کرد و گفت همه بانکها در مقابل کشور مسوولیت دارند و همه باید به مقابله با این بحران برویم. اکنون در ایران نیز باید همه مردم و مسوولان را همدل و همجهت کنیم و به مبارزه با رکود تورمی برویم. همانطوری که وقتی یک سانحه طبیعی رخ میدهد، همه مردم در کنار مسوولان، تدابیری میاندیشند و رفتارهایی میکنند که آسیب کمتری به وجود بیاید. برای اجرای برنامه فعلی که نوشته شده است، استنباط واحد در همه قشرها از «بسته» مهمتر از خود بسته است.
راهکار عملی برای نقد وارده
مثلا اگر این بسته خروج از رکود توسط هیات دولت پذیرفته شده است، آیا وزیر آموزش و پرورش موافق است که در سال آینده ۲۰ درصد بودجهاش را کم کند، اگر آری؛ وزیر باید همین فردا، راهکارهای اجرایی را بررسی کند. منظور من فقط وحدت رویه در دولت نیست، بلکه همکاری مجلس نیز مهم است و همچنین در سایر قوا و در کوچکترین اجزا، به میزانی که استنباط واحدی بین ارکان و پیکره حاکمیت وجود داشته باشد. این قانون نیز پیروز خواهد شد. در زمان اجرای قانون، افراد پیکره بسیار مهمتر از افراد کلان قانونگذار هستند. همین دیروز برایم پیامک آمده که وام میلیاردی، بدون ضامن! این نشان میدهد که در پیکره اجرایی هنوز این جدیت برای مقابله با رکود تورمی وجود ندارد و از این دست نشانهها کم نیستند.
اگر بخواهم عملیاتیتر راهکار بدهم، بهعنوان مثال، باید رئیس کل بانک مرکزی همه روسای بانکها را جمع کند و به ایشان توضیح بدهد که الان نسبت وامهای بخش خدمات ۶۰درصد است و وامهای سایر بخشها (از جمله صنایع و معادن، کشاورزی و صنعت) ۳۰ درصد، ما میخواهیم این نسبت در آخر سال برعکس شود. و به ایشان باید توضیح بدهد اگر بحران رکود تورمی حل شود در آینده به نفع همه ماست و باید این باور در همه لایهها وجود داشته باشد که در زمان اجرا نقش من بهعنوان یک دفتردار بانک در یک شهرستان کوچک از همه قانونگذارها مهمتر است.یا باید استان به استان بگردیم و به هر استاندار بگوییم که شما به مثابه رئیسجمهور این استان باید با بحرانها مواجهه کنید. حتی دولت، میتوانست بدون این لایحه و با استناد به قدرت قانونی خود به رفع مشکلات بپردازد. مبارزه با رکود تورمی بنابر برنامه پنجم وظیفه دولت است و نیازی به تصویب قانون جدید در مجلس ندارد. تصویب قانون، به تنهایی، مثل این است که تصویب کنیم از فردا همه چیز خوب شود، اما در عمل هیچ تاثیری ندارد.
در مجموع، باید وارد عمل شویم و مهمتر از این قانون خوبی که نوشته شده، همسو کردن بدنه اجرایی با این قانون و عمل هر چه فوریتر به آن است.
ارسال نظر