چندپارگی؛ منطقهای یا جهانی؟
بارت لوس استاد اقتصاد دانشگاه گرونینگن مترجم: مریم رضایی زنجیره ارزش جهانی نقش بسیار مهمی در جهانیسازی بسیاری از کشورها و سیاستهای توسعهای ایفا میکند. این مقاله با استفاده از یک شاخص جدید بر اساس مجموعه دادههای جهانی، نشان میدهد از سال ۲۰۰۰ شبکههای تولید بینالمللی سریعتر از آنکه در میان خودشان گسترش یابند، در بلوکهای منطقهای گسترش یافتهاند. برای سنجش چندپارگی فرآیندهای تولید در سطح بینالمللی، مدل کلی رابرت فینسترا و گوردون هانسون (Feenstra and Hanson, ۱۹۹۹) مبنی بر برونسپاری گسترده را معرفی میکنیم.
بارت لوس استاد اقتصاد دانشگاه گرونینگن مترجم: مریم رضایی زنجیره ارزش جهانی نقش بسیار مهمی در جهانیسازی بسیاری از کشورها و سیاستهای توسعهای ایفا میکند. این مقاله با استفاده از یک شاخص جدید بر اساس مجموعه دادههای جهانی، نشان میدهد از سال ۲۰۰۰ شبکههای تولید بینالمللی سریعتر از آنکه در میان خودشان گسترش یابند، در بلوکهای منطقهای گسترش یافتهاند. برای سنجش چندپارگی فرآیندهای تولید در سطح بینالمللی، مدل کلی رابرت فینسترا و گوردون هانسون (Feenstra and Hanson, ۱۹۹۹) مبنی بر برونسپاری گسترده را معرفی میکنیم. ما از این نکته شروع میکنیم که ارزش یک محصول نهایی با مجموع سهم ارزش افزوده هر صنعتی که در فرآیند تولید- هم در کشور مونتاژکننده محصول نهایی و هم در خارج از کشور - مشارکت کرده، برابری میکند. به عنوان مثال، تولید خودرویی که در آلمان مونتاژ میشود، فقط در صنعت خودروی آلمان ارزش افزوده ایجاد نمیکند، بلکه نیازمند راهاندازی کسبوکارهای خدمات خودرو در آلمان و تولید قطعات یدکی در اسلواکی است. این فعالیتها به علاوه فعالیتهایی مانند معدنکاوی سنگ آهن در استرالیا که به عملیات بالادستی بیشتری نیاز دارند، ارزش افزوده تولید میکنند. این ارزش افزودههایی را که خارج از کشور مونتاژکننده، یعنی مکان آخرین مرحله تولید، ایجاد میشوند «ارزش افزوده خارجی» (FVA) مینامیم. قبل از نظریه ریچارد بالدوین (Baldwin,۲۰۰۶) در مورد جهانیسازی، سهم FVA در ارزش کل محصول نهایی نزدیک به صفر بود؛ چون بسیاری از مراحل تولید در یک جا انجام میشد تا هزینههای حمل و نقل و هماهنگسازی به حداقل برسد. کاهش هزینههای حملونقل، کمتر شدن موانع تجاری و توسعه تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات باعث شد تعداد زیادی از شرکتها برخی مراحل تولید را به خارج از کشورهای خود انتقال دهند و باعث ایجاد ارزش افزوده در کشورهای خارجی شوند. بنابراین سهم FVA (بهعنوان درصدی از ارزش محصول نهایی) را بهعنوان مقیاس تجزیه زنجیره ارزش در سطح بینالمللی مطرح میکنیم.
از نظر ما، زنجیرههای ارزش جهانی محصولات توسط کشور/صنعتی شناسایی میشود که آخرین مرحله تولید و درست قبل از اینکه محصول برای مصرف یا اهداف سرمایهگذاری فروخته شود، در آن تکمیل میشود. محاسبه سهم FVA نیازمند دسترسپذیری جداول داده- ستانده جهانی و توصیف ساختار تولید در جهان است. پایگاه داده
www.wiod.org این جداول را به صورت سری زمانی در دوره ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۱ ارائه کرده است.
به منظور بررسی اینکه آیا افزایش چندپارگی بینالمللی به طور برجسته ناشی از چندپارگی منطقهای است یا جهانی، FVA را به دو بخش FVA منطقهای (RFVA) و FVA جهانی (GFVA) تقسیم کردهایم. RFVA کل ارزش افزوده خارجی ایجاد شده در بلوک تجاری کشور مونتاژکننده را دربرمیگیرد؛ در حالی که GFVA کل ارزش افزودهای را شامل میشود که همه کشورهای خارج از بلوک تجاری در آن نقش دارند. همراستا با نظریه بالدوین و لوپز گونزالس، میتوانیم سه بلوک تجاری را معرفی کنیم که عبارتند از EU۲۷ (شامل ۲۷ کشور اروپایی متعلق به اتحادیه اروپا)، NAFTA (شامل کانادا، مکزیک و آمریکا) و شرق آسیا (شامل ژاپن، کره جنوبی، تایوان و چین). بنابراین در این زنجیره ارزش، ارزش افزوده تولید قطعات یدکی در اسلواکی که خودروهای آن در آلمان مونتاژ میشود، مربوط به RFVA است، در حالی که ارزش افزوده ایجاد شده در معدنکاوی سنگ آهن در استرالیا جزو GFVA محسوب میشود.
شکل شماره یک نشان میدهد ارزش افزوده خارجی منطقهای و جهانی چگونه در دوره ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۸ ظهور کردهاند. ما بین زنجیرههای ارزش برای ۱۴ گروه تولیدکننده و ۴۰ کشور مونتاژکننده تمایز قائل شدهایم. هر نقطه در این شکل نشاندهنده یک زنجیره ارزش است. نقطههایی که روی خطوط قرمز با زاویه ۴۵ درجه قرار گرفتهاند، زنجیرههای ارزشی را نشان میدهند که سهم RFVA یا GFVA آن در سال ۲۰۰۸ برابر با سال ۱۹۹۵ بوده است. خطوط سبز از رگرسیون وزنی بازده به دست آمدهاند. این خطوط در هر دو تصویر شیب بیشتر از یک دارند که یعنی هر دو نوع چندپارگی در دوره مذکور افزایش یافته است. شیب ظهور سهم FVA جهانی (۳۶/۱) به میزان قابل توجهی تندتر از خط مربوط به سهم FVA منطقهای (۰۱/۱) است. این موضوع کاملا نشان میدهد برای رشد چندپارگی بینالمللی زنجیرههای ارزش، چندپارگی جهانی نسبت به چندپارگی منطقهای نقش بسیار بیشتری دارد. چرا نتایجی که ما به دست آوردهایم، با نتایجی که بالدوین و لوپز گونزالس پیدا کردهاند، کاملا متفاوت است؟ تصور ما این است که نوع محاسبه مضاعف ارزش افزوده هنگام استفاده از آمارهای ناخالص تجاری عامل این اختلاف است: اگر کشورها در مناطق خاص محصولاتی را در مراحل پایین دستی تولید به یکدیگر بفروشند، ارزش افزوده کشورهای دورتر در مراحل بالادستی، در ارزش تجارت درون منطقهای بر حسب ارزش ناخالص لحاظ خواهد شد. ما در چارچوب محاسبات خود این تمایل به سوی تجارت در خروجی مراحل پایین دستی را در نظر نگرفتهایم.
شکل ۲ یافتههای ما را مبنی بر اینکه زنجیرههای ارزش به واقع جهانی میشوند، بیشتر اثبات میکند. نتایج به دست آمده در شکل ۲ به میانگین وزنی بازده سهام RFVA و GFVA در ۱۴ زنجیره ارزش برای تولیدکنندگان در هشت کشور مونتاژکننده اشاره میکند. به عنوان مثال، برای زنجیرههای ارزش جهانی که آخرین مرحله تولید آنها در آلمان انجام میشود، سهم ارزش افزوده خارجی (یعنی مجموع سهام FFVA و GFVA) از ۱/۱۸ در سال ۱۹۹۵ به ۱/۳۰ در سال ۲۰۰۸ افزایش یافته است. سهم ارزش افزوده داخلی متقابلا از ۹/۸۱ درصد به ۹/۶۹ درصد کاهش یافته است. جالب این است که در سال ۱۹۹۵ سهم RFVA از سهم GFVA بیشتر بوده، اما در سال ۲۰۰۸ این جریان برعکس شده و GFVA سریعتر از RFVA رشد کرده است.
در بیشتر کشورها، هر دو سهم ارزش افزوده خارجی منطقهای و جهانی در دوره ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۸ افزایش یافته است. بدون حتی یک استثنا، سهام GFVA به میزان قابل توجهی سریعتر از سهام RFVA افزایش یافته که عامل آن ظهور زنجیرههای ارزش جهانی بوده است. در سال ۲۰۰۸ زنجیرههای ارزش برای هر یک از هشت کشور مونتاژکننده، شامل ارزش افزوده خارجی بیشتری خارج از منطقه نسبت به ارزش افزوده در دیگر کشورهای همان منطقه بوده است. ما نشان دادهایم چندپارگی جهانی با سرعت بسیار بیشتری نسبت به چندپارگی منطقهای در کشورهای کوچکتر در حال افزایش است، اما سهام GFVA این کشورها همچنان کمتر از سهام RFVA است، چون آنها عمدتا بر شبکههای منطقهای با یک کشور همسایه بزرگ تکیه میکنند.
حداقل دو سوال مهم باقی میماند که باید پاسخ داده شوند. اول، آیا زنجیره ارزش بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۸ به طور مداوم جهانیتر شده یا جهش مهمی رخ داده است؟ دوم، در اولین بخش رکود بزرگ اقتصادی چه اتفاقی رخ داده است؟ در این مدت، رسانهها دائما به سیاستهای طرفداری از تولید داخلی به منظور حمایت از اشتغال در صنایع داخلی اشاره میکردند. پاسخ به هر دو سوال در شکل ۳ نهفته که میانگین وزنی بازده سهام RFVA و GFVA برای ۲۷ کشور اتحادیه اروپا، سه کشور NAFTA و چهار کشور آسیای شرقی را نشان میدهد. این سهام با محور عمودی سمت چپ اندازهگیری شده، در حالی که نسبت آنها با خط سبز نمایش داده شده و موازی با محور عمودی الگوریتمی سمت راست اندازهگیری شده است.
تا سال ۲۰۰۳ از اهمیت فزاینده ارزش افزوده خارج از بلوک تجاری کاسته نشده، اما بعد از آن کاملا ثابت بوده است. همان طور که همه میدانند، تجارت بینالملل بعد از بحران اقتصادی به فروپاشی رسید. اولین واکنشی که شرکتها به وضعیت مبهم موجود نشان دادند، خالی کردن موجودی انبار، قبل از سفارش کالاها و اجزای جدید بود. نتایج ما نشان میدهد سهام ارزش افزوده خارجی جهانی بیش از سهام ارزش افزوده خارجی منطقهای دچار آسیب شد، اما رشد بیشتر سهام GFVA بعد از سال ۲۰۰۹ گواهی است بر اینکه بعد از بحران، روند حرکت به سوی چندپارگی جهانی بیشتر متوقف نشد. از سوی دیگر، سهام ارزش افزوده خارجی جهانی در سال ۲۰۱۱ تقریبا به سطوح قبل از بحران بازگشته، در حالی که سهام ارزش افزوده خارجی منطقهای احیا نشده و همچنان در سطوح پایین باقی مانده است.
تحلیلهای ما نشان میدهد ماهیت زنجیرههای ارزش بعد از سال ۲۰۰۳ به سوی جهانیسازی بیشتر پیش رفته است. افزایش سهام ارزش افزوده یک محصول خارج از منطقهای که کشور مونتاژکننده در آن قرار دارد، اتفاق میافتد. «دنیای کارخانهای» همچنان در دست ساخت است، اما این فرآیند با سرعتی بیرویه پیش میرود.
ارسال نظر