لزوم «ارزش‌گذاری اقتصادی» جان انسان
دکتر حجت قندی اقتصاددان هدف از این نوشته کوتاه بیان این مطلب است که ارزش‌گذاری اقتصادی (پولی) جان انسان توسط دولت می‌تواند منجر به نجات جان انسان‌ها و همزمان با آن صرفه‌جویی اقتصادی شود. مثالی از سیاست‌گذاری، با محاسبه هزینه- فایده، در آخر این نوشته ذکر خواهد شد که به اعتقاد نویسنده می‌تواند جان هزاران انسان ایرانی را با هزینه معقولی نجات دهد. اما قبل از آن چند نکته به اختصار ذکر می‌شود. نکته یکم: دقت کنید که هدف از این نوشته باز کردن بحث فلسفی درباره ارزش مادی جان انسان نیست که البته آن هم در صورت اتفاق، رخداد میمونی است. فقط اجازه بدهید دو مثال بسیار ساده بزنم تا آن‌که ناآشنایان با ادبیات این موضوع ، متوجه پیچیدگی موضوع از دیدگاه فلسفی و اقتصادی باشد. بحث مفصل‌تر خارج از حوصله این نوشته موجز است. فارغ از استثنا، تقریبا هیچ کسی حاضر نیست که در مقابل دریافت یک مبلغ، هر چند زیاد، جان خود را از دست بدهد که وقتی جان نباشد، مال به چه کار آید. از این مثال شاید به این نتیجه برسیم که ارزش جان انسان بی‌نهایت است؛ اما به محض آنکه موضوع از انتخاب مرگ قطعی به احتمال مرگ کاهش یابد، رفتار مردم عوض می‌شود؛ مثلا بسیاری هستند که در خرید و به دلیل هزینه، ایمن‌ترین اتومبیل را انتخاب نمی‌کنند. وقتی که شما اتومبیل ناامن‌تری را برای خرید انتخاب می‌کنید، درحقیقت ارزشی کمتر از بی‌نهایت روی جان خود گذاشته‌اید که البته انتخاب‌تان، از نظر اقتصادی، می‌تواند کاملا معقول باشد.
نکته دوم: دلیل ارزش‌گذاری مادی روی جان انسان این است که دولت‌ها مجبورند تصمیماتی بگیرند که مربوط به جان انسان‌ها می‌شود. توجه به این نکته لازم است که همیشه می‌توان با هزینه کردن، جان عده‌ای را نجات داد، اما دولت‌ها مجبور به انتخابند. اگر دولت در جایی هزینه کند، پول برای هزینه کردن در جای دیگر را از دست خواهد داد. دولت منطقی آن دولتی است که از هزینه و فایده تصمیماتش آگاه باشد و پولش را در جایی هزینه کند که بیشترین فایده را دارد. گاهی هم تصمیم دولت، مترتب بر هزینه از سوی گروهی از مردم است. این هزینه‌ها هم ممکن است جان‌ها را نجات دهد. دولت خوب دولتی است که به اصطلاح میوه‌های دم دستی را زودتر بچیند. به این معنا که در اینجا، آن جان‌هایی را نجات دهد که هزینه نجات دادن‌شان کمترین است. و سریعا به‌سمت سیاست‌های پرهزینه‌تر حرکت کند و تا آنجا کار را ادامه دهد که هزینه نجات یک جان بر فایده آن بچربد. اجازه بدهید با مثال‌هایی مطلب را روشن کنم.
براساس مقررات دفتر بودجه و مدیریت آمریکا، ادارات این کشور موظفند که در محاسبات هزینه فایده خود ارزشی بین یک تا 10 میلیون دلار روی جان هر انسان بگذارند، مثلا اداره حفظ محیط زیست آمریکا، ارزش جان انسان را 1/9 میلیون دلار تخمین زده است. ارزش جان انسان در محاسبات هزینه فایده اداره غذا و داروی آمریکا گاهی 5 و گاهی 7 میلیون دلار است. اداره حمل‌و‌نقل نیز ارزشی معادل 6 میلیون دلار برای جان انسان در نظر گرفته است. اجازه بدهید مثالی از محاسبه هزینه فایده‌ای را که شامل نجات جان انسان‌ها می‌شود بیان کنم. چند سال پیش، اداره حمل‌و‌نقل باید تصمیم می‌گرفت که آیا برای حفظ جان دانش‌آموزان، باید تمام صندلی‌های اتوبوس‌های مدرسه را به کمربند ایمنی مجهز کرد یا خیر. هزینه تجهیز تمام اتوبوس‌های مدرسه در آمریکا، حدودا 500 میلیون دلار تخمین زده شده بود و همزمان برآورد این بود که تجهیز همه اتوبوس‌ها به کمربند، احتمالا و به‌طور متوسط جان یک نفر را در سال نجات می‌دهد که با ارزش‌گذاری مثلا 5 یا 6 میلیون دلاری روی جان هر انسان، به صورت واضح، هزینه نصب کمربندها روی اتوبوس‌ها بسیار بیشتر از فایده آنها تشخیص داده شد و در نتیجه دولت تصمیم گرفت که کمربند اتوبوس مدرسه را اجباری نکند.
نکته سوم: ارزش جان انسان در محاسبات هزینه- فایده می‌تواند معادل دیه تعیین شده هر سال باشد یا می‌تواند با استفاده از روش‌هایی متداول در اقتصاد تعیین شود.
نکته آخر: مثالی از سیاست‌گذاری بر اساس هزینه فایده‌ای که مشتمل بر ارزش‌گذاری روی جان انسان است. بنا بر گزارش اداره‌کل روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان پزشکی قانونی کشور، در سال گذشته ۸۲۸ نفر بر اثر مسمومیت با گاز منواکسیدکربن در کشور جان خود را از دست داده‌اند. بر اساس همین گزارش، در 10 سال گذشته (۱۳۸۳-۱۳۹۲) هشت هزار و ۴۴۷ نفر از هموطنان به علت مرگ‌های ناشی از مسمومیت با گاز منواکسیدکربن جان خود را از دست داده‌اند. عقیده من آن است که آمار واقعی تلفات ناشی از گاز منواکسیدکربن باید بیش از این باشد. دلیلش هم این است که علت بسیاری از مرگ‌ها در ایران گزارش نمی‌شود. یک راه ساده نجات بسیاری از این جان‌ها، اجبار کردن نصب دستگاه تشخیص منواکسیدکربن است. پس سوال ساده این می‌شود که آیا دولت باید نصب دستگاه‌های تشخیص منواکسیدکربن را اجباری کند یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا فایده نصب این دستگاه‌ها بر هزینه آنها می‌چربد؟ هشدار می‌دهم که محاسبات ذکرشده در بقیه این نوشته، محاسبات به اصطلاح پشت کاغذ چرکنویس است و محاسبه دقیق‌تر برای نتیجه‌گیری بهتر لازم است، گرچه بسیار بعید می‌دانم که محاسبات دقیق‌تر نتیجه را چندان عوض کند:
فرض کنیم که ارزش جان انسان در ایران ۲۰۰ میلیون تومان باشد. همچنین برای سادگی فرض کنیم که نصب دستگاه تشخیص منواکسیدکربن، مرگ ناشی از این حادثه را به‌شدت کاهش دهد. در آن صورت فایده سالانه نصب این دستگاه‌ها برابر با ارزش اقتصادی جان تقریبا ۸۰۰ نفر می‌شود که معادل ۱۶۰ میلیارد تومان است. هزینه خرید انبوه هر دستگاه کمتر از ۴ دلار است. اگر فرض کنیم که ۲۰ میلیون از این دستگاه‌ها برای ۲۰ میلیون خانوار خریداری شود (تفاوتی نمی‌کند که دولت آنها را بخرد و به رایگان به مردم بدهد یا مردم را مجبور به خرید کند، هزینه برای اقتصاد یکی است.) هزینه خرید برابر با ۸۰ میلیون دلار می‌شود که با دلار ۳۰۰۰ تومانی معادل ۲۴۰ میلیارد تومان است. اگر از استهلاک صرفنظر کنیم، فایده نصب این دستگاه‌ها در طول یک سال و نیم بیش از هزینه آنها می‌شود. و چون این دستگاه‌ها به مراتب بیش از ۱۸ ماه عمر می‌کنند، می‌توان به این نتیجه ساده رسید که نصب دستگاه‌های تشخیص منو کسید کربن، صرفه اقتصادی دارد و می‌تواند جان انسان‌ها را نجات دهد. از همین روش محاسبه می‌توان برای تصمیم‌گیری در مورد نصب علائم راهنمایی و رانندگی در کشور، یا تصمیم در مورد اجباری کردن تقویت بدنه اتومبیل‌های ساخت داخل استفاده کرد.


نرخ دیه و نقش فراموش شده بیمه‌ها

مهدی نصرتی
پژوهشگر اقتصادی

افزایش نرخ دیه، بهانه‌ای شده است تا بیمه‌ها نیز نرخ حق بیمه شخص ثالث را به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش دهند. در نگاه اول این اقدام ممکن است منطقی به نظر برسد: هزینه‌های پرداختی بیمه‌ها بابت غرامت فوت افزایش یافته‌است و لذا باید درآمد آنها نیز به همان نسبت افزایش یابد. اما این نوع نگاه به مساله، نگاهی منفعل است که هیچ نقش و مسوولیتی برای بیمه‌ها قائل نیست و هیچ انگیزه‌ای را در شرکت‌های بیمه برای مشارکت در اصلاح وضعیت اسفبار تلفات جاده‌ای ایجاد نخواهد کرد. نگاه اصولی‌تر و انسانی‌تر به موضوع این است که نرخ بیمه‌ها افزایش چندانی نیابد، ولی در عوض به بیمه‌ها این مسوولیت داده شود که مستقیما در کاهش تعداد تلفات جاده‌ای دخالت داشته باشند. کاهش تلفات، به معنی کاهش هزینه بابت پرداخت غرامت و دیه است و این به معنی سود بیشتر برای شرکت‌های بیمه خواهد بود. به این ترتیب انگیزه سودآوری بیمه‌ها، نتیجه‌ای انسانی در پی خواهد داشت.
البته واضح است که میزان این سودآوری به حدی نیست که انجام اقدامات اصلاحی به تنهایی از عهده بیمه‌ها امکان‌پذیر باشد. برای این منظور سیاست‌های دولت باید در کنار انگیزه سودآوری و ابتکارهای بخش خصوصی قرار گیرد و مشارکتی شکل گیرد که در ادبیات سیاست‌گذاری اقتصادی تحت عنوان «مشارکت عمومی- خصوصی» (PPP) شناخته می‌شود. نظارت و مداخله در سیاست‌های حمل و نقل کشور، شامل کیفیت خودروها و وسایل تولیدی داخلی، وضعیت راه‌ها، خدمات اورژانس و طیف بسیاری از مسائل شناخته شده و ناشناخته، موضوعاتی هستند که اگر موضوع سودآوری بخش خصوصی در میان باشد، امید به اصلاح آنها بیشتر و امکان تحقق آنها سریع‌تر خواهد بود. مثلا شرکت‌های بیمه ممکن است به این نتیجه برسند که اگر اورژانس هوایی و هلی‌کوپترهای امداد برای رسیدگی به مصدومان حوادث جاده‌ای تقویت شود، استفاده بهتری از «زمان طلایی» نجات یک مصدوم خواهد شد و لذا آمار فوت ناشی از دیر رسیدن مصدومان کاهش می‌یابد و در نتیجه هزینه پرداختی بابت غرامت فوت نیز کاهش می‌یابد. در این صورت اگر مشارکت دولت در حدی «مطلوب» باشد برای شرکت‌های بیمه مقرون به صرفه است که با مشارکت دولت در اورژانس هوایی سرمایه‌گذاری کنند. سرمایه‌گذاری ارزشمندی که هم به سود بیشتر و هزینه کمتر بابت غرامت فوت منجر خواهد شد و هم یک فضیلت غیرقابل ارزش گذاری را در پی خواهد داشت؛ یعنی نجات جان یک انسان.
به طور خلاصه دولت باید مصر باشد که لزوما افزایش هزینه‌های ناشی از ناکارآیی‌ها به مصرف‌کننده نهایی منتقل نشود. چنین رویکردی را در بخش‌های آب، برق، گاز و ... نیز می‌توان به کار بست که ان‌شاءلله در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت.