جلب مشارکت روستاییان
تنها با برنامههای ترویجی تا حدودی توانستهایم برنامههای مربوط به محدودیت کشت محصولات با نیاز آبی بالا را اجرایی کنیم. در شرایط کنونی اگرچه از کشت محصولات با نیاز آبی بالایی مثل برنج، هندوانه و... حمایت نمیشود؛ اما تنها عدم حمایت نخواهند توانست از کشت این محصولات آب بر جلوگیری کند و اساسا ساز وکار و میزان این حمایتها نیز آنقدر نیست که بتواند در عدم گرایش کشاورزان به سوی کشت محصولات آب بر اثرگذار باشد. صرف تصویب یک برنامه که در اتاقهای دربسته از سوی کارشناسان بیرون از یک حرفه تنظیم میشود، ضمانتی برای موفقیت در اجرا نخواهد داشت و در صورت دستور و دیکته کردن هیچ توسعهای صورت نمیگیرد. همه فعالیتهایی که با هدف بهبود و رشد جامعه و استفاده بهینه از منابع صورت میگیرد خود بخشی از برنامههای توسعه است و نقش مردم بهعنوان صاحب مساله در بیشتر زمانها نادیده انگاشته شده است. قانون الگوی کشت، بهره برداری بهینه از آب و سایر نهاده ها، امنیت غذایی، خودکفایی و به عبارتی کلیتر توسعه روستایی و کشاورزی و سایر برنامههایی که در بخش کشاورزی صورت خواهد گرفت، بدون مشارکت دادن آحاد جامعه روستایی و استفاده از تجربیات و دانش بومی آنها عملی نخواهد بود و اگر همکاری صورت گیرد، در بلندمدت با شکست مواجه خواهد شد. در اینجا لازم میدانم بحث را تا حدودی کلیتر و از دیدگاه کلان مطرح کنم.
بهطور کلی در بحث آسیب پذیری برنامههای توسعهای طی دهه های گذشته، این واقعیت به تدریج پذیرفته شده است که اگر قرار باشد فایده برنامههای توسعه به مردم محلی و روستایی برسد، خود این مردم باید نقشی در فرآیند توسعه داشته باشند؛ البته نوع و میزان و عمقِ مشارکت یا نقش مردم، تحولاتی را در خود شاهد بوده است؛ چرا که هر مقدار که بیرونیها جرات کردهاند مسائل را واگذار کنند، مردم نیز ظرفیت و توان بیشتری برای ایفای نقش مهم و اصلیتری از خود نشان دادهاند و میتوان گفت باورهای سنتی کارشناسان بیرونی را در هم ریختهاند.
دهههای اخیر شاهد یک کنکاش مجدد درباره ماهیت و هدف توسعه و جستوجویی پیوسته برای رویکردی متفاوت نسبت به توسعه بودهاست. استدلال شده است که توسعه بیشتر سرمایه محور بوده تا مردم محور. با شتابی که توسعه برای ساختن و تاسیس کردن داشته، از مردم، بهویژه مردم حاشیهای، غفلت شده است. البته، در انتقاد از این رویکرد، هیچوقت گفته نشده که توسعه فیزیکی مهم نیست، بلکه همین توسعه فیزیکی باید به گونهای شکل بگیرد که مردم در آن نقش محوری و نیز بر آن کنترل داشته باشند. میتوان برای بسیاری از این تلاشهای سرمایه محور شاهد آورد که زندگی برخی از مردم روستایی را بهبود بخشیدهاند؛ اما در اکثر این پروژهها در کشورهای در حال توسعه، مردم محلی منافع بسیار جزئی به دست آوردهاند یا بعضا وضعشان بدتر هم شده است.
در سال ۱۹۷۳، شوماکر استدلال کرد که توسعه با کالاهای فیزیکی آغاز نمیشود، بلکه با مردم و آموزش، سازماندهی و انضباطشان به حرکت میافتد. در سال ۱۹۶۸، ژولیوس نیرره ادعاکرد:«توسعه روستایی عبارت است از مشارکت مردم در یک تجربه یادگیری متقابل {و مشترک} که شامل خود مردم، منابع محلیشان و عوامل و منابع بیرونی میشود. مردم را نمیتوان توسعه داد، بلکه مردم باید خودشان را توسعه بدهند، {آن هم} از طریق مشارکت کردن در فعالیتهای تصمیمسازی و همکاری هایی که بر زندگیشان تاثیر میگذارد.»
اشتیاق و تعهد به فرآیند مشارکتی مستلزم درک موانع قدرتمندی است که مردم را از فرآیند توسعه منزوی نگه می دارد. این موانع ریشه در شرایط ساختاری و ذهنیت جامعه محلی دارد و فرآیند مشارکتی درپی معکوس کردن آن است. پاولو فریر در سال ۱۹۷۲ از «فرهنگ سکوت»سخن گفت و تشریح کرد که فقرای روستایی «فاقد صدا، دسترسی و مشارکت» در فعالیتهای توسعهای هستند. فقر صرفا نداشتن منابع فیزیکی توسعه نیست، بلکه فقدان قدرت و توان برای نفوذ داشتن بر نیروهایی است که معیشت را شکل میدهند. چالش مفهومی مانند مشارکت در یک سطح این است که با آنهایی که زندگیشان تحت سلطه مسائل فوق است تماس برقرار کرده و آنها را درگیر فرآیند کنند. این واقعیت زندگی اغلب مردم روستایی است و باید نقطه آغاز مداخله توسعهای باشد. مشارکت باید با شناخت نیروهای قدرتمند و چند بعدی و در بسیاری از مواقع ضد مشارکتی که بر زندگی مردم روستایی احاطه دارند، آغاز شود.
بنابراین نظریهپردازان و نویسندگان مختلف توسعه بر ضرورت تطبیق پایه و رهیافت توسعه با بستر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردمی که درگیر آن هستند، تاکید داشتهاند. در واقع باید توانایی مردم روستایی در اظهار نظر و تاثیر گذاشتن بر نیروهایی که معیشتشان را کنترل میکند توسعه یابد. اکثریت مردم روستایی از طرح و پروژههای توسعه منزوی ماندهاند بنابراین لازم است در اشکال مداخلههای توسعهای تجدید نظر شود تا این اکثریت فراموششده از اقدامات توسعهای بهرهمند شوند. از اینجاست که به ضرورت مشارکت گستردهتر و فعالتر مردم روستایی در فرآیند توسعه پی میبریم؛ مشارکتی که نه تنها ماهیت و جهت مداخلههای توسعهای را تغییر میدهد، بلکه منجر به نوعی از توسعه خواهد شد که برای موقعیت و منافع مردم احترام بیشتری قائل است. بنابراین در یک سطح دیگر، چالش مشارکت این است که رویکرد و رهیافت مداخله توسعهای را تغییر دهد. توسعهای که پایه و اساسش پروژههایی بودهاند که توسط کارکنان حرفهای طراحی و مدیریت شدهاند و درجه متغیری از حساسیت نسبت به زندگی و شرایط مردم نشان دادهاند، این را تداعی میکنند که انگار حرفهایها متخصص هستند و میدانند و مردم روستایی بی تجربه هستند و نمیدانند. این رویکرد باعث میشود که مردم روستایی صرفا ابزار پروژههای توسعه باشند. بنابراین مشارکت مستلزم معکوس شدن نحوه عملکرد و انتقال محوریت از حرفهای بیرونی به مردم محلی است.
ارسال نظر