تغییر محور فشار بر ایران

دکتر ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران

تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران در هر ماه و هفته‌ای ابعاد جدیدی پیدا می‌کند. از زمان تصویب و اجرای برنامه جامع اقدام‌مشترک تاکنون کنگره ایالات‌متحده و دولت آمریکا در چندین مرحله محدودیت‌های جدیدی علیه ایران تصویب و اعمال کرده‌اند. ازجمله این‌گونه تحریم‌ها می‌توان تصویب قانون آیسا در دسامبر 2016، تصویب قانون سیدا در آگوست 2017 و تحریم‌های مربوط به وزارت خزانه‌داری آمریکا را مورد توجه قرار داد.

۱. روند اعاده تحریم‌های اقتصادی ایران بعد از برنامه جامع اقدام مشترک

در روزهای بعد از ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، این مساله مطرح می‌شد که در آینده ترامپ از چه سازوکارهایی برای محدودسازی قدرت ایران استفاده خواهد کرد. از سوی دیگر این موضوع موردتوجه قرار داشت که ترامپ و تیم راهبردی کاخ‌سفید از چه توجیه حقوقی و ساختاری برای اعمال محدودیت‌های جدید علیه ایران استفاده می‌کنند. واقعیت آن است که ترامپ هیچ‌گونه تمایلی برای خروج از برجام ندارد. الگوی رفتاری زمامداران قدرت‌محور آمریکا را می‌توان بهره‌گیری از سازوکارهایی دانست که انگشت اصلی اتهام را متوجه ایران خواهد کرد. سفر نیکی هیلی، نماینده آمریکا در سازمان ملل به وین و دیدار با آمانو را می‌توان به‌عنوان بخشی از الگوی رفتاری ترامپ دانست که تلاش دارد تا ایران را در وضعیت اتهامی قرار دهد. برای تحقق چنین هدفی مقامات آمریکا درصدد هستند تا نشان دهند که ایران تمایلی به پذیرش مفاد برجام نداشته و بخشی از نشانه‌های ماهیتی و متنی برجام را نادیده گرفته است. گزارش رکس تیلرسون، وزیر امورخارجه آمریکا در زمینه سیاست‌های منطقه‌ای ایران را باید به‌عنوان بخشی از سازوکارهایی دانست که زیرساخت‌ها و زمینه‌های تهدید بالقوه علیه جمهوری‌اسلامی را به‌وجود آورده است. نادیده گرفتن گزارش دبیرکل آژانس در زمینه فرآیند راستی‌آزمایی هسته‌ای را باید بخشی از سازوکارهایی دانست که مبنای اصلی رفتار ترامپ و کارگزاران کاخ سفید برای گسترش بحران علیه ایران را شکل می‌دهد. براساس برنامه جامع اقدام‌مشترک، مقرر شده است که تحریم‌های هسته‌ای اعمال‌شده علیه ایران در هشت سال بعد از توافق انجام‌گرفته، پایان یابد.

۲. الگوی محدودسازی قدرت ایران براساس مفاد برجام

ترامپ تلاش دارد تا نشانه‌هایی را منعکس سازد که به‌موجب آن ایران را مستحق محدودیت‌های اقتصادی و تحریم‌های جدید کند. انجام چنین اقداماتی در آینده نزدیک یعنی در اکتبر و نوامبر 2017 را باید به‌عنوان بخشی از سیاست جدید آمریکا برای نادیده گرفتن فرآیند «تعلیق مرحله‌ای» تحریم‌های اقتصادی ایران دانست. براساس گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، وزارت امورخارجه آمریکا هر سه ماه یک‌بار گزارشی از روند اجرای تعهدات ایران براساس توافق انجام‌گرفته در برنامه جامع اقدام‌مشترک را منتشر می‌سازد. نشانه‌های دیپلماسی اجبار آمریکا در برخورد با ایران را می‌توان براساس رویکرد ارائه‌شده از سوی کارگزاران کاخ سفید ملاحظه کرد. ارائه گزارش سه ماهه وزارت امورخارجه به کاخ‌سفید و کنگره آمریکا بیانگر این واقعیت است که الگوی رفتاری ترامپ و ساختار سیاسی آمریکا در زمینه برنامه جامع اقدام‌مشترک براساس نشانه‌هایی از عدم اطمینان تاکتیکی و راهبردی شکل گرفته است. عدم‌اطمینان در روابط بین‌الملل مربوط به شرایطی است که بازیگران از رویکردهای متفاوتی درباره یک موضوع بهره می‌گیرند. به‌عبارت دیگر، عدم اطمینان نشان می‌دهد که تفسیرهای متفاوتی جایگزین واقعیت‌های یکسان درباره موضوعاتی همانند توافق هسته‌ای شده است. تحریم‌های جدید، علیه ایران درباره موضوعات موشکی و روندهایی است که از آن به‌عنوان نقش ایران در حمایت از تروریسم نام برده می‌شود. هریک از این اقدامات دارای ریشه‌های تاریخی خاص خود بوده و زمینه‌های لازم برای ایجاد محدودیت علیه ایران در گذشته را به‌وجود آورده است. واقعیت‌های رفتار بین‌المللی ترامپ بیانگر آن خواهد بود که تغییر در رؤسای جمهوری آمریکا تاثیر چندانی بر روندهای سیاست خارجی ایالات‌متحده به‌جا نمی‌گذارد. تغییرات بیش از آنکه ماهیت راهبردی داشته باشد، براساس نشانه‌هایی از سلیقه سیاسی و در چارچوب قواعد ساختاری تعریف و اجرا می‌شود. ارزیابی الگوی رفتاری ترامپ بیانگر این واقعیت است که آمریکا سیاست امنیتی و راهبردی خود در برخورد با ایران را در قالب راهبرد «امنیت جامع» تنظیم کرده است. بخش قابل‌توجهی از محافظه‌کاران و ناسیونالیست‌های آمریکایی دارای چنین رویکردی هستند. راهبرد امنیت جامعه در اندیشه و رویکرد نظریه‌پردازانی همانند کیسینجر از جایگاه و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در نگرش «امنیت انتزاعی»، هر پدیده سیاسی و منطقه‌ای بر اساس قاعده پیشین سازماندهی می‌شد. نشانه‌های امنیت جامع در سیاست خارجی دونالد ترامپ معطوف به محدودسازی تدریجی قدرت راهبردی ایران بوده که زمینه‌های لازم برای ایجاد چالش برای آینده سیاسی، اقتصادی و راهبردی ایران را امکان‌پذیر می‌سازد. یکی از دلایل اصلی محدودیت‌های راهبردی پایان‌ناپذیر آمریکا علیه ایران را باید در قالب نشانه‌های انتزاعی متن برنامه جامع اقدام‌مشترک دانست. متن برجام به گونه‌ای تنظیم شده که هر رئیس‌جمهوری می‌تواند بر اساس ادراک و اهداف راهبردی خود آن را تفسیر کند. اوباما چنین متنی را در قالب قرارداد حقوقی تنظیم کرد، در حالی‌که ترامپ با استناد به همان متن تلاش دارد تا ایران را به‌عنوان ناقض روح برجام معرفی کند. چنین رویکردی در قالب نشانه‌های ادراکی امنیت جامع انجام می‌گیرد.

۳. الگوی امنیت فراگیر ترامپ و افزایش تحریم‌های اقتصادی ایران

روند موجود در سیاست راهبردی ترامپ نسبت به ایران نشان می‌دهد که رئیس جمهوری آمریکا از الگوهای ساده‌سازی معاهدات بین‌المللی استفاده کرده و به همین دلیل اهداف واقعی ایالات متحده را آشکارسازی می‌کند. محور اصلی اندیشه ترامپ در زمینه برجام را باید بهره‌گیری از اندیشه و سازوکارهایی دانست که از آن در آمریکا به‌عنوان امنیت جامع نام برده می‌شود. امنیت جامع در اندیشه آمریکایی، مشابه همان رویکردی است که گزاره‌های مربوط به برجام یک، 2 و 3 را پیشنهاد داده بودند. نگرش ترامپ به مفهوم آن است که هر توافقی باید بتواند آثار خود را در محیط منطقه‌ای و امنیتی منعکس سازد. چنین رویکردی واقعیت توافق راهبردی را منعکس می‌سازد. بر اساس چنین نگرشی، هرگونه کنش بین‌المللی می‌تواند ماهیت دومینو داشته باشد. در نگرش دومینویی به سیاست بین‌الملل، اگر بازیگری در مرحله اول به نتایج و مطلوبیت مثبت نائل شده ‌است، در مراحل بعدی نیز قادر خواهد شد تا اهداف و مطلوبیت‌های خود را پیگیری کند. آنچه دونالد ترامپ از آن به‌عنوان نادیده گرفتن روح برجام از طرف ایران نام می‌برد، مبتنی بر نشانه‌ها و اندیشه امنیت جامع است. نگرشی که ترامپ براساس مفاد حقوقی و اجرایی آن تلاش دارد تا موضوعات منطقه‌ای و قابلیت موشکی ایران را نیز در فضای مذاکرات راهبردی قرار دهد. چنین رویکردی به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر بر روندهای سیاست خارجی ایران تاثیر می‌گذارد و علت آن را باید در ماهیت و ساختار برجام دانست. هر قاعده حقوقی در سیاست بین‌الملل و نظام جهانی بر اساس معادله قدرت و فضای عمومی تحلیل می‌شود. بنابراین در نگرش امنیت جامع، برجام صرفا به‌عنوان قاعده حقوقی تفکیک‌شده از سیاست جهانی نخواهد بود. با توجه به چنین فرآیندی است که دو سال بعد از تصویب و اجرایی شدن برنامه جامع اقدام مشترک، نه تنها تحریم‌های راهبردی فراروی ایران کاهش پیدا نکرده، بلکه به گونه قابل توجهی نیز افزایش یافته است.

نتیجه‌گیری

واقعیت آن است که آمریکا تلاش دارد تا ایران را در حلقه توافق‌های راهبردی قرار دهد. چنین توافق‌هایی را می‌توان در زمره سازوکارهای محدودسازی قدرت ایران در محیط منطقه‌ای و نقش‌یابی در فضای بین‌المللی دانست. در چنین شرایطی هر یک از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که در روند رقابت‌های پیچیده و درهم تنیده که با شعارهای افراطی و کنش هیجانی همراه است، به قدرت برسند در آن شرایط موضوع توافق هسته‌ای به‌عنوان انگاره‌ای محسوب می‌شود که تاثیر خود را در روندهای سیاست‌گذاری منطقه‌ای آمریکا در برخورد با ایران به‌جا خواهد گذاشت.

اگر دونالد ترامپ درصدد است تا زمینه محدودسازی مجدد قدرت ایران را در حوزه‌های موشکی، تسلیحات متعارف یا نقش منطقه‌ای به وجود آورد، به مفهوم آن است که برنامه جامع اقدام مشترک هیچ‌گونه بازدارندگی برای اهداف اقتصادی و راهبردی ایران پیش‌بینی نکرده است. در این زمینه تاکید شده است که ایران هرگز به‌دنبال دستیابی یا گسترش هیچ‌گونه سلاح هسته‌ای نخواهد بود. هدف از فرآیندهای شفاف‌سازی و اطمینان‌یابی را باید رفع نگرانی‌های راهبردی جهان غرب دانست. در حالی که نسبت به دغدغه‌های راهبردی ایران، در زمینه پایان دادن به تحریم‌های اقتصادی دارای نگرش منفعلانه‌ای بوده است. آینده رفتار سیاست خارجی ترامپ در برخورد با برنامه جامع اقدام مشترک ماهیت ساختاری خواهد داشت. نشانه‌های ساختاری به‌مفهوم پیوند نقش‌آفرینی عوامل بوروکراتیک، فردی و نهادی خواهد بود. در این فرآیند، دونالد ترامپ بر اساس نشانه‌های مربوط به امنیت جامع، از الگوی کنش دیپلماتیک برای نادیده گرفتن حقوق اقتصادی و راهبردی ایران بهره می‌گیرد. ترامپ تلاش دارد تا بر اساس فرآیندهای هنجاری مربوط به توافق هسته‌ای، زمینه‌های لازم برای نادیده گرفتن انتظارات راهبردی ایران را به وجود آورد.

اگرچه بسیاری از رسانه‌ها و تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند که ترامپ در اکتبر 2017 پایبندی ایران به برنامه جامع اقدام مشترک را تایید نخواهد کرد،‌ ولی این امر با واقعیت‌های سیاست امنیتی و راهبردی آمریکا هماهنگی ندارد. واقعیت‌های موجود بیانگر آن است که ایران همکاری‌های خود را انجام داده است. چنین وضعیتی بیانگر آن است که ترامپ و مجموعه راهبردی ایالات متحده تلاش دارند تا از طریق خلأ‌ موجود در برجام و قواعدی که در آن نهفته، به راهبرد خود برای محدودسازی ایران ادامه دهند. برجام در درون خود نشانه‌هایی از ابهام و گذار حقوقی را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. توافق‌های دوجانبه و چندجانبه در سیاست قدرت آمریکا جایگاه چندانی ندارد. کشوری که محور اصلی سیاست خارجی و الگوی کنش راهبردی خود را بر سیاست قدرت قرار داده، طبیعی است که به مفاهیم حقوقی مبتنی بر ایده‌آلیسم برجام توجه معنایی نخواهد داشت.