از« اسپانسر شیپ» تا «جمعآوری اعانه»
امیر علیزاده
کارشناس اقتصاد ورزش و مدیر وبسایت بازار ورزش
درباره ایدهآلها زیاد صحبت شده است. درباره باشگاههای بزرگ فوتبال جهان که تبدیل به بنگاههای صنعتی با بیش از نیم میلیارد دلار درآمد سالانه شدهاند. با منابع درآمدی مختلف مثل فروش حق پخش تلویزیونی، اسپانسرینگ، درآمدهای روز مسابقه و درآمدهای تجاری. با ارقامی خیرهکننده و شگفتآور. بعد قیاس با ایران و حسرت و اندوه همیشگی که چرا اروپاییها چنانند و ما چنین. واقعیت تلخ آن است که این منابع درآمدی در ایران ناچیزند.
امیر علیزاده
کارشناس اقتصاد ورزش و مدیر وبسایت بازار ورزش
درباره ایدهآلها زیاد صحبت شده است. درباره باشگاههای بزرگ فوتبال جهان که تبدیل به بنگاههای صنعتی با بیش از نیم میلیارد دلار درآمد سالانه شدهاند. با منابع درآمدی مختلف مثل فروش حق پخش تلویزیونی، اسپانسرینگ، درآمدهای روز مسابقه و درآمدهای تجاری. با ارقامی خیرهکننده و شگفتآور. بعد قیاس با ایران و حسرت و اندوه همیشگی که چرا اروپاییها چنانند و ما چنین. واقعیت تلخ آن است که این منابع درآمدی در ایران ناچیزند. باشگاهها و فدراسیونها چشمشان بیشتر فقط به دست دولت و به دست یک سری اشخاص است که بعضاً از راههای بحثبرانگیزی پولدار شدهاند و بیشتر برای شهرت و قدرت اجتماعی پولشان را در یک سری باشگاه و فدراسیون معدود تزریق میکنند بدون اینکه حتی سهمی در مالکیت آن مجموعهها داشته باشند.
در پی همه این قیاسها یک سری دلیل و برهان و نظریه که چرا در ورزش ایران درآمدزایی ممکن نیست، ردیف میشود. یکی از توجیههای پرطرفدار این است که ما در ایران «کپی رایت» نداریم. یک نظریه که از پایه و اساس اشتباه و مردود است. چون اولا ما در ایران قانون کپی رایت داریم، اسمش قانون حق مولف است. دوما این قانون اساسا ربطی به درآمدزایی در ورزش ندارد و مربوط به محافظت از حقوق خالق آثار ادبی و هنری است. آنچه به درآمدزایی ورزش یا به عبارت دقیقتر به فروش پیراهن و محصولات هواداری مربوط میشود، قانون ثبت علامت تجاری است. اتفاقا این قانون را هم 10 سال است که در ایران داریم و در سایر بخشها، برای محافظت از حقوق صاحب علامت تجاری و جلوگیری از سوءاستفاده از لوگو و نام و نشان تجاری مورد استفاده قرار میگیرد. اما مدیریت ورزش در ایران کمتر به این موضوع توجه دارد.
درست است که بستر و شرایط محیطی در ایران برای درآمدزایی ورزش حرفهای آن طور که باید مهیا نیست. مثلا بازار رسانهها در سمت تقاضا که مشتریان مهمترین منبع درآمد یک سازمان ورزشی یعنی حق پخش تلویزیونی هستند، در ایران یک بازار صددرصد انحصاری است و در چنین بازاری دیگر بازاریابی معنا پیدا نمیکند و همه چیز به ابتکار و قدرت لابی و چانهزنی مدیران ورزشی بستگی دارد. یا فروش حقوق اسپانسرینگ اصولا در بازارهایی معنا پیدا میکند که اقتصاد آزاد رقابتی دارند. یا مشکل قانون ثبت تجاری در ایران همان ضعف حفاظت از حقوق مالکیت است. همه این گزارهها درست است. اما با این حال و با همین شرایط هم مدیریت در ورزش ما از پتانسیلهای موجود به درستی استفاده نمیکند.
یک نمونه آشکار نگاه اشتباهی است که در ایران به مقوله اسپانسرشیپ وجود دارد. در ایران اسپانسرشیپ نه تنها به اشتباه حامی مالی ترجمه میشود، بلکه در عمل هم به اسپانسر به چشم یک فرد خیّر نگاه میشود که از روی خیرخواهی و در قالب مسوولیت اجتماعی سازمان و بدون چشمداشت باید از یک تیم ورزشی حمایت کند. در صورتی که امروز اسپانسر یک شریک تجاری است که در مجموعه شما سرمایهگذاری میکند و شما باید همه تلاشتان را بکنید و هوایش را داشته باشید تا بازدهی این سرمایهگذاری به حداکثر برسد. برای همین امروز در بازاریابی ورزشی از «بازاریابی مشارکتی» صحبت میشود. مانع اصلی بر سر راه تامین مالی و درآمدزایی در ورزش ایران بیش از آنکه عوامل برونزای خارج از کنترل مدیران باشد، همین نگاههای غلط ناشی از کمبود آگاهی و دانش است. بگذارید بحث را با یک نمونه روز پی بگیریم.
این روزها بحث سامانه پیامکی حامی مالی سه باشگاه پرطرفدار پرسپولیس، استقلال و تراکتورسازی است و اختلافات آن با این باشگاهها به ویژه باشگاه پرسپولیس، داغ است. مدل قراردادی این سامانه پیامکی با باشگاهها بدین شکل است که هواداران این تیمها به امید کمک به باشگاه محبوب خود در این سامانه عضو میشوند و پیامک ارسال میکنند. بخشی از درآمد حاصل از آن را که هوادار با پرداخت مبلغی اضافی روی قبض تلفن همراه خود تامین میکند، از طریق مجری این سامانه پیامکی قرار بوده است به باشگاهها پرداخت شود. حالا باشگاهها از این سامانه طلب دارند. فارغ از همه بحثهای حول اختلاف باشگاهها با این سامانه پیامکی و اینکه حق با کیست، باید گفت که نه این مدل تامین مالی یک مدل اسپانسرشیپ است و نه آن شرکت مجری سامانه پیامکی یک اسپانسر. اسپانسر یعنی کسی که در ازای پرداخت مبلغی مشخص در مدت زمانی معین، یک بسته حقوقی را از باشگاه یا فدراسیون دریافت میکند و بهطور انحصاری صاحب آن بسته حقوقی ویژه میشود. مثل حقوق تبلیغ روی پیراهن و وب سایت و زمین تمرین باشگاه و یا حق استفاده از نام و نشان تجاری ثبتشده باشگاه. در صورتی که این سامانه پیامکی صرفا یک بستر جمعآوری کمکهای نقدی و اعانه از هواداران را ایجاد کرده است و درصدی از این اعانهها را به باشگاهها میدهد. خود سامانه مبلغی ثابت و مشخص برای خریداری حقوق اسپانسرینگ باشگاهها پرداخت نمیکند. برای همین آن را نمیتوان اسپانسر قلمداد کرد.
گردآوری اعانه از هواداران یک روش تامین مالی مرسوم است که در اصطلاح به آن Crowdfunding گفته میشود. اما این روش هیچ وقت یک روش تامین مالی پایدار نیست و صرفا در کوتاهمدت برای اهدافی خاص به کار گرفته میشود. مثلا باشگاهی که در آستانه ورشکستگی است یا مشکل نقدینگی برای پروژههایی مثل ساختوساز زمین تمرین و استادیوم دارد. اگر هم از آن بهعنوان یک روش تامین مالی پایدار و بلندمدت استفاده شود، سازوکار درست و شفافی برایش تعریف میشود. مثلا هواداران میآیند در یک صندوق عضو میشوند و حق عضویت میپردازند و آن وقت این صندوق سهامدار باشگاه میشود و در بخشی از تصمیمگیریهای باشگاه مشارکت میکند. اما همان طور که میبینیم در ایران به یک روش ابداعی جمعآوری اعانه از هواداران که خیلی هم سازوکار شفاف و درستی ندارد و دیر یا زود به مشکل میخورد، بهعنوان یک قرارداد اسپانسرینگ نگاه میکنند و آن شرکت مجری را حتی «اسپانسر پیامکی» هم مینامند! از این دست نمونهها در ورزش ایران زیاد است. کسی توقع ندارد باشگاههای ایران سالی نیم میلیارد دلار بتوانند درآمدزایی کنند. اصلا چند تا بنگاه صنعتی در ایران داریم که چنین توانی داشته باشند؟ اما این انتظار بجا است که در ورزش حرفهای ایران از همین شرایط و بسترهای موجود به درستی استفاده شود و دخل و خرج از سوی مدیران متخصص درست مدیریت شوند. مدیرانی که به اعانهدهنده «اسپانسر» و به قانون ثبت علامت تجاری «کپی رایت» نگویند.
ارسال نظر