شجاعت سیاست‌گذاران اقتصادی

دیوید لیپتون

معاون اول صندوق بین‌المللی پول

در طول ۲۵ سال گذشته شاهد حوادثی دراماتیک در کشورهای اروپایی بودیم که سابقه حکومت‌ کمونیستی را تجربه کرده بودند. حدودا یک نسل از زمان گذار تاریخی اروپای مرکزی و شرقی از کمونیسم به سرمایه داری و دموکراسی می‌گذرد. بسیاری از مردم، هم در منطقه و هم فراتر از آن، خاطره محدودی از سیستم قدیمی حاکم دارند. الحاق مجدد این کشورها به اقتصاد جهانی عموما موجب پیشرفتی محسوس در سطح زندگی شهروندان آنها شد. اما ماموریت ساختن اقتصادی باز، ماموریتی سخت، پیوسته و زمانبر است. آزادسازی تجارت و قیمت‌ها ممکن است سریع عملی شود، اما تغییرات ساختاری(در حوزه‌هایی چون حکومت‌داری، سیاست‌های رقابتی، بازار کار، خصوصی‌سازی و تجدید ساختار شرکت‌ها) از سوی ذی‌نفعان با مقاومت روبه‌رو خواهد شد. نتایج سال‌های اولیه تغییر ساختار، تا حدودی ناهمگون بود. تمام کشورها از تورم شدید و رکود جانب تقاضا، رنج می‌بردند و ارتباطات قبلی اقتصادی از بین رفته بود، اما با گذشت زمان نتایج سیاست‌ها به بار نشست.

نرخ رشد شروع به افزایش کرد و تورم تحت کنترل قرار گرفت. درست است که شرایط اولیه و عوامل بیرونی در این مسیر موثر بود، ولی سیاست‌های اجرایی نیز نقش پراهمیتی بر عهده داشتند. کشورهایی که دست به اصلاحات جسورانه‌تری زدند، پاداش آن را با بازسازی سریع‌تر و درآمدهای بالاتر کسب کردند. الباقی در موج بحرانی که ۱۹۹۷ از آسیا در اقتصاد گسترش پیدا کرد، دچار صدمات بیشتری شدند. برخلاف آشفتگی‌هایی که این کشورها در دهه اول گذار تجربه کردند، در آغاز و اواسط سال‌های ۲۰۰۰، شاهد رشد‌هایی غیرعادی در این کشورها بودیم. بنابراین، در بیست و پنجمین سالگرد راه‌اندازی اصلاحات، زمان خوبی است که هر آنچه را که انجام داده ایم به خودمان یادآوری کنیم، یادی کنیم از مردمانی که در انجام این تحولات نقش اساسی داشتند و نهایتا درسی را که از این تغییر آموخته‌ایم، دوره کنیم. صندوق بین‌المللی پول که به‌عنوان دولت ورودی در منطقه برای مشاوره و تامین مالی نامیده می‌شود، نقش مهمی در وقوع این گذار تاریخی داشته است. از آنجا که از همان روزهای ابتدایی گذار از کمونیسم به سرمایه داری در لهستان و چند کشور منطقه، من نیز از نزدیک درگیر ماجرا بودم، مشاهداتی در این زمینه دارم. گاهی این طور به نظر می‌آید که آنچه در آن زمان به وقوع پیوست یک تغییر طبیعی و اجتناب ناپذیر بوده است.

اشتباه است که وسعت این تغییر، آنچه اتفاق افتاد و دلیلی را که بر پایه آن این اتفاق افتاد را در گذار از کمونیسم به سرمایه‌داری، در اروپای شرقی و مرکزی نادیده گرفت. با توجه به تجربیات خود از آن دوران می‌دانم که آینده نگری در دوره گذار برای آغاز اصلاحات، دارای چشم‌انداز دلهره‌آوری بود. در حقیقت بسیاری از ناظران روند گذار، در ابتدا بر این باور بودند که اساسا این تلاش‌ها بی‌فایده خواهند بود. سیاست‌هایی پولی و مالی که هدفشان حمایت از افزایش رشد صنعتی بودند، باعث ایجاد مازاد تقاضا و کمبود برخی کالاها شدند. در نهایت این مازاد تقاضا باعث ایجاد بدهی‌های خارجی و پدید آمدن تورم‌هایی افسارگسیخته شد. متاسفانه تعداد کمی از اقتصاددانان یا سیاستمداران این کشورها به اندازه کافی دانش و تجربه برای مقابله با مسائل و مشکلات آن دوران را داشتند. در واقع نه اقتصاددانان کلان جدید و نه صندوق بین‌المللی پول با حالت قدیمی خود به تنهایی نمی‌توانستند بر روند گذار اثر گسترده‌ای بگذارند. صندوق بین‌المللی پول، کمک شایانی به کشورها برای تامین مالی بدهی‌های خود و مقابله با تورم انجام داد. اما با این وجود تجربه‌ای کافی برای پیاده‌سازی تغییرات مورد نیاز برای گذار اقتصادی از کمونیسم به سرمایه‌داری وجود نداشت. اما پس چگونه گذار با موفقیت انجام شد؟ از نظر من عواملی در این تغییر نقش مهمی ایفا کردند:

مردمانی قابل تقدیر

سیاستمدارانی شجاع و اصلاح‌طلبانی که با نگاهی رو به آینده، در عین طراحی اصلاحات اقتصادی، ناچار به توضیح عواقب کار خود به یک جامعه محتاط نیز بودند. آن اصلاح‌طلبان ماهیت وظیفه تاریخی خود را درک کردند و با قاطعیت مسوولیت چالشی‌ گذار را برعهده گرفتند و اجرایی کردند.

استراتژی‌های هوشمندانه

استراتژی اصلاحات برای دستیابی به الزامات کلیدی گذار از کمونیسم به نظام سرمایه داری گسترش داده شد، نیاز به آزاد‌سازی قیمت‌ها در پاسخ به کمبود منابع و تسهیل تخصیص منابع، ثبات مالی برای پایان دادن به کمبود و تورم، همچنین خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی و استفاده از شرکت‌ها و سرمایه هایشان برای شروع روند بهبود اقتصادی. کشورهایی که به‌طور کامل هر سه این موارد را اجرا کردند، در مسیر گذار از موفقیت و سرعت بالاتری برخوردار شدند.

آهنربای اروپایی

پس از سال‌ها انزوا از سوی نظام‌های اقتصادی غربی و پس از اختلالات و محرومیت‌های نظام کمونیستی، بسیاری از شهروندان تنها تمایل به زندگی در یک کشور عادی با یک اقتصاد معمولی را با توجه به تاریخ و جغرافیای خود داشتند. پیشنهاد تاریخی اتحادیه اروپا به کشورهای منطقه همبستگی و اتحاد بود که به سیاست‌گذاران برای اجرای مراحل دشوار اصلاحات کمک می‌کرد. اصلاحات دولت‌ها را از مسند قدرت پایین آورد و دولت‌هایی جدید جایگزینشان شدند. آزمون لیتموس برای اجرای سیاست‌های جدید این بود: «آیا این سیاست ما را به اروپا باز خواهد گرداند؟». تستی که از وقوع تجربه‌های نامطلوب جلوگیری می‌کرد.

حمایت‌های خارجی

بدهی و فشار ناشی از تراز پرداخت‌ها برای دولتی که دست به اصلاحات ساختاری زده بود و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کرد، شرایط سختی را فراهم آورده بود. تامین مالی از سوی صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، بانک بازسازی اروپا و در برخی موارد، خلاصی بدهی طلبکاران اداری و تجاری و بانکی در از بین بردن محدودیت‌های این‌چنینی کمک شایانی کرد. در حال حاضر، پشتیبانی از مسیر خصوصی‌سازی، از طریق بانک‌های تجاری و تخصیص کارآمد منابع صورت می‌پذیرد.پس از گذشت یک ربع قرن، کشورهای منطقه از طریق انتخابات و تغییر در دولت‌ها، با وجود مواجه‌های متعدد با رکود و بحران‌های مالی جهانی، همچنان در حال ادامه مسیر گذار هستند. برخی از آنها قوانین کشوری و سیستم‌های نظارتی مالی خود را به روز کرده‌اند، همچنین زیرساخت‌های خود را برای قرار گرفتن در زنجیره اقتصاد پیشرفته اتحادیه اروپا کارآمد کرده‌اند.

اما دیگر کشورها نیاز به تلاش بیشتری برای تکمیل گذار خود از سیستم کمونیستی به سیستم سرمایه‌گذاری دارند. آنها با ایجاد فضای کافی برای قرار گرفتن در مسیر همگرایی با استانداردهای زندگی غرب اروپا نیازمند اصلاحات گسترده‌تری هستند. ضمن اینکه حتی در کشورهای موفق‌تر، این همگرایی به گونه‌ای ایده آل و کاملا مطلوب روی نداده است. به نحوی که در آغاز اصلاحات، سرانه تولید ناخالص داخلی، بر اساس برابری قدرت خرید، در لهستان یک سوم آلمان بود؛ در سال گذشته این تفاوت به کمی بیشتر از نصف رسیده بود. درست است که تا به اینجا پیشرفت بزرگی ملاحظه می‌شود، اما این خود نشان دهنده این است که همچنان کار زیادی برای انجام وجود دارد.