گفتاری از دکتر داوود هرمیداس باوند
روابط کشورها امروز متکی به اقتصاد است
دکتر داوود هرمیداس باوند، دکترای روابط بینالملل از دانشگاه آمریکن یونیورسیتى واشنگتن دىسى است. اودر سوابق خود نمایندگی ایران در کمیسیون سیاسی - امنیتی مجمع عمومی سازمان ملل، ریاست کمیسیون حقوقی مجمع عمومی ملل متحد و ریاست کنوانسیون بینالمللی ناظر بر مبارزه با گروگانگیری را به ثبت رسانده است. دکتر باوند استاد دانشگاههای تهران، امام صادق(ع)، علامه طباطبایی(ره) و آزاد واحد تهران مرکزی بوده که هم اکنون نیز با وجود بازنشستگی از تدریس دست نکشیده است. دکتر باوند کتابهاى «مبانى حاکمیت تاریخى، حقوقى و سیاسى بر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسى»، «دریاهاى بسته و نیمه بسته»، «سیاستهاى کلان و جزایر خرد»، «مساله نوروز، نقض تعهدات بینالمللى و مسوولیتهاى ناشى از آن» و «تغییرات ناظر به مفهوم مسوولیت بینالمللى دولتها» و دهها مقاله در زمینههاى سیاسى، تاریخ و فرهنگ ایران و مسائل بینالمللى نیز تالیف کرده است.
دکتر داوود هرمیداس باوند، دکترای روابط بینالملل از دانشگاه آمریکن یونیورسیتى واشنگتن دىسى است. اودر سوابق خود نمایندگی ایران در کمیسیون سیاسی - امنیتی مجمع عمومی سازمان ملل، ریاست کمیسیون حقوقی مجمع عمومی ملل متحد و ریاست کنوانسیون بینالمللی ناظر بر مبارزه با گروگانگیری را به ثبت رسانده است. دکتر باوند استاد دانشگاههای تهران، امام صادق(ع)، علامه طباطبایی(ره) و آزاد واحد تهران مرکزی بوده که هم اکنون نیز با وجود بازنشستگی از تدریس دست نکشیده است. دکتر باوند کتابهاى «مبانى حاکمیت تاریخى، حقوقى و سیاسى بر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسى»، «دریاهاى بسته و نیمه بسته»، «سیاستهاى کلان و جزایر خرد»، «مساله نوروز، نقض تعهدات بینالمللى و مسوولیتهاى ناشى از آن» و «تغییرات ناظر به مفهوم مسوولیت بینالمللى دولتها» و دهها مقاله در زمینههاى سیاسى، تاریخ و فرهنگ ایران و مسائل بینالمللى نیز تالیف کرده است. متن زیر،حاصل گفتوگویی است که حول محور دیپلماسی اقتصادی و نظم نوین جهانی انجام شد.
***
تاریخچه پیوند نظریات اقتصادی با دولتها
اروپا در پرتو رنسانس و در نتیجه کشف راههای دریایی و انقلاب بازرگانی که فرآیند نظام استعماری بود،راه پیشرفت را آغاز کرد. اروپاییها به دلیل آنکه از لحاظ نظامی نسبت به سایر ملل برتری داشتند، موفق شدند بازارهای آسیا و آمریکای لاتین را به سرعت تسخیر کنند. اروپا از این مسیر کالاهای خود را به بازارهای بلامانع صادر کرده و مواد اولیه را به قیمت ارزان دریافت میکرد. به این ترتیب توسعه اقتصادی اروپا مهیا شد. اما به تدریج کشورهای اروپایی وارد رقابت با یکدیگر شدند. اگر هرچند مساله رفرماسیون مذهبی هم مزید برعلت شد و در نهایت منجر به جنگهای ۳۰ ساله و قرارداد وسفتفالیا گردید.
پس از نظم نوین وستفالی ۲۵ کشور جدید به وجود آمد. درواقع از آن تاریخ مساله اقتصاد در راس کار اروپاییها قرار گرفت. زمانی که جامعه ایرانی دچار طوفان سهمگین حمله مغول بود، اروپا قانون مالیاتها را تدوین میکرد. بعد از پایان جنگهای ۳۰ ساله۱۶۴۸به تدریج احزاب پدید آمدند. پس از آن نظریات اجتماعی جان لاک، رستو وهانتینتون انتشار یافت. به موازات توسعه اقتصادی ما شاهد توسعه سیاسی در اروپا بودیم. اگرچه مسائل مستعمراتی همچنان رو به گسترش میگذاشت، اما این گسترش همراه با نظریه آزادیهای اقتصادی به اوج خود رسید. اگر نظریات جان لاک را ملاک قرار بدهیم سه اصل مبنای توسعه اقتصادی اروپا قرار گرفت؛ حیات، آزادی و مالکیت. به تدریج آدام اسمیت با طرح دست نامرئی در اندیشههای اقتصادی مطرح شد.
تاون در نظریه اقتصادی خود، آزادی اقتصادی را بر مبنای توفق فردگرایی از مکتب سودجویی و انتفاع مطرح کرد. او معتقد بود که گرایش بشر به سمت لذت و عدم تمایل به سختی است. او معتقد بود که بشر باید از آنچه ایجاد رنج میکند، دوری کند.
در قرن ۱۹ و همزمان با انقلاب صنعتی، مسائل اجتماعی پدید آمدند. بنابراین نگرشهایی برای تجدید نظر در وضع اقتصادی روز مطرح شد. این تجدید نظر عمدتا حول محور رفاه مردم و مسائل مرتبط با اقتصاد رفاه بود. سپس جنبشهای سوسیالیسم شکل گرفت که از انقلاب کبیر فرانسه آغاز شده بود. انقلاب کبیر فرانسه بر مبنای آزادی، برابری و برادری شکل گرفت. این انقلاب در بطن خود تجویز جهانشمول نیز داشت. اما خطاب اول آن جهان وطنی اروپا بود. بنابراین بسیاری از اندیشمندان، هنرمندان و جوامع تحت سلطه از انقلاب کبیر فرانسه استقبال کردند. مثلا هگل که خود اندیشههای ناسیونالیستی داشت، معتقد بود که تمدن بشری در یک پروسه دیالکتیکی متکامل حرکت میکند. او معتقد بود که آزادی در دوران باستان برای گروه معدودی،در قرون وسطی برای گروههای خاصی اما امروز حرکت به سوی آزادی برای کل اقمار بشر است. بنابراین انقلاب کبیر فرانسه بر پروسه دیالکتیک نقطه عطفی به سمت هدف عالی آزادی میدانیم. بسیاری از مردم انقلابی وقت از انقلاب کبیر فرانسه استقبال کردند. اما به تدریج که انقلاب کبیر فرانسه دچار انحراف شد، سه جریان از دل این انقلاب به وجود آمد؛ ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم.
سوسیالیسم آرمانگرا بود. در اواخر نیمه اول قرن ۱۹ نوعی سوسیالیسم علمی هم ظاهر شد. مارکس و انگلس معتقد بودند که در نتیجه انقلاب صنعتی کارگران تبدیل به ابزار کار شده واز سرشت انسانی تهی شدهاند. در مقابل لیبرالها در شرایطی که توسعه صنعتی در کشورهای اروپایی فراگیر شده بود، معتقد بودند که بورژوازی پروسه خاص خود را دارد که در نهایت به نقطه عطفی میرسد. در پرتو انقلاب صنعتی با افزایش کارگران، دترمینیسم (جبرگرایی) اقتصادی شکل میگیرد،از همین رو آنها بنیان نظریات خود را بر این اساس نهادند. لیبرالها معتقد به آزادیهای اقتصادی بودند. از آن سو آنارشیستها که در همین مقطع به وجود آمده بودند، اگرچه همین نظر را قبول داشتند، اما از نظر خط مشی متفاوت بودند. مارکس معتقد بود برای اینکه به جامعه آرمانی سوسیالیسم برسیم، باید یک جامعه بدون دولت و طبقات یا همان دیکتاتوری پرولتاریا ایجاد شود که وظیفه آن زدودن بقایای بورژوازی و فراهم کردن ارزشهای سوسیالیستی است. آنارشیستها معتقد بودند که ما نباید منتظر حرکت جمعی تاریخ باشیم، بلکه میتوانیم هماکنون حکومتها را سرنگون و جامعه بدون طبقه و دولت را ایجاد کنیم. البته مارکس وقتی نظریه دیکتاتوری انترناسیونالیسم را مطرح میکرد، رهبر آنارشیستها استدلال میکرد که اگر دیکتاتوری پروتاریا برسرکار بیاید، یک قداست انقلابی به وجود میآید که دیگر نمیتوان آن را تکان داد و تبدیل به دیکتاتوری وحشتناکی میشود. بنابراین این مساله سبب بیرون کردن آنارشیستها از انترناسیونالیسم دوم (نیمه دوم قرن ۱۹) شد. به تدریج نظریه جدیدی به وجود آمد که به جای نظریه آزادی فردی و اقتصاد آزاد، براساس یک اقتصاد سوسیالیستی شکل گرفته بود. به طوری که مصالح کل جامعه اساس کار قرار میگرفت. مبنای این نظریه برپایه اقتصادی است که دولت همه چیز را تحت کنترل خود قرار میدهد و به نفع جامعه اقتصاد را مدیریت میکند. این روند تا زمانی ادامه مییابد که به یک دولت بدون طبقه برسیم. در این پروسه اقتصاد سوسیالیسم در مرحله انتقال به اقتصاد بدون طبقه است. این پروسهای است که فرانسویها به آن مدیریت مردم میگویند.
بنابراین در آن مقطع زمانی ما با دو نوع اقتصاد سوسیالیستی و آزاد روبهرو بودیم. موفقیت نظام سوسیالیسم در انقلاب روسیه سبب شد که لیبرالیسم خود را تعدیل کند. از درون طرفداران اقتصاد سوسیالیسم، شخصیتهایی پدید آمدند که به این دیدگاهها انتقاد میکردند. آنها معتقد بودند که سرمایهگذاری براساس اندیشه و خرد حرکت میکند و نه براساس پول. درحالی که مارکس پیشبینی میکرد که سرمایه به تدریج در دست افراد معدودی قرار میگیرد و به تدریج به انقلاب منجر میشود. انقلاب اکتبر روسیه سبب شد تا در سرمایهداری تعدیلهایی ایجاد شود که سبب به وجود آمدن سازمان بینالمللی کار شد. به دنبال آن بحثهای حداقل دستمزد ساعات کار به وجود آمد. این اقدامات به تدریج به سایر کشورها کشیده شد.
پیروزی نظام سرمایهداری
بعد از فروپاشی شوروی،این دیدگاه تغییر کرد. امروزه امنیت واقعی به صورت سنتی در قدرت نظامی نیست؛ اولویت اقتصادی بر قدرت اقتصادی و رفاه عمومی است. کشورهایی مثل چین و ژاپن امنیت شان را درگره زدن با هژمونی قدرت میبینند. ژاپن در ۴۰ ایالت آمریکا سرمایهداری عظیمی کرده است. بزرگترین خریدار اوراق قرضه فدرال رزرو است. چین دومین خریدار اوراق قرضه آمریکاست و از نظر نظامی هم خود را تقویت کرده است. امروز مساله رفاه و حداکثر استفاده بهینه از شرایط زندگی، توسعه اقتصادی پایدار، مسائل زیست محیطی و در نظر گرفتن منافع نسلهای آینده است. امروز مفاهیم و ارزشها تغییر کرده است. اقتصاد اولویت پیدا کرده و محور تعاملات جوامع شده است. نحوه تعاملات بین جوامع تغییر کرده است. به همین دلیل است که مسائل امروز اقتصاد جهانی آنچنان پیچیده شده که دولتها به تنهایی قادر به حل مشکلات خود نیستند. سازمانهای بینالمللی، جهانی و منطقهای در عرصه سیاسی و اقتصادی در راس کار قرار گرفتهاند. امروز معاملات تجاری انجام میشود بدون آنکه دولتها دخالت داشته باشند.
امروز مسائل اقتصادی و مالی محور تعاملات جهانی است. کشورهای توسعه یافته معتقدند که وقتی رفاه اقتصادی داشته باشید، آثار مثبت اجتماعی آن را میبینید و در مقابل اگر کشوری گرفتار رکود اقتصادی شود، سبب آسیبهای اجتماعی خواهد شد. از همین رو محور تمام کنفرانسهای جهانی پیرامون بهبود وضع اقتصادی کشورهاست. چرا که مسائل کشورها جهانی شده است. وقتی بحرانی در سطح بحران اخیر آمریکا، تمام دنیا را فرا گرفت، اما راهکارها برای مقابله با این بحران متفاوت بود. آمریکا ۷۰۰ میلیارد دلار به اقتصادش تزریق کرد؛ در حالی که اروپا بازگشتی به مثابه شبه سوسیالیسم داشت. اروپا بر مبنای اقتصاد کینزی تاکید میکند که هر تصمیمی در اقتصاد گرفته میشود اثرات اجتماعی دارد و باید دولت آن را تحت کنترل خود بگیرد. این رویداد سبب شد که بازگشتی به اقتصاد کینز در اروپا اتفاق بیفتد و دولتها دست به کنترل جدیدی در اقتصادشان زدند. در حالی که در اقتصاد آزاد تاکید میشود که هرچه بیشتر باید از کنترلهای دولتی به دور بود. حتی در آمریکا هم بین جمهوری خواهان و دموکراتها این اختلاف مطرح است. جمهوری خواهان معتقدند که دولت حق ندارد بیمههای اجتماعی را افزایش دهد، یعنی دولت فدرال باید کمتر دخالت کند. این در حالی است که دموکراتها معتقدند که دولت فدرال باید بیشتر دخالت کند.
امروزه مساله توسعه پایدار جهانشمول شده است. مساله گازهای گلخانهای و مواد مخدر آنچنان پیچیده و مرتبط با هم شده که دولتها به تنهایی قادر به انجام آن نیستند بلکه نیاز به همکاری سازمانهای منطقهای و بخش خصوصی فعال دارد. اخیرا پیشنهاد شده که شرکتهای فراملی و چند ملیتی تحت حقوق بینالملل قرار بگیرند. اگرچه قعطنامههای شورای امنیت ضمانت اجرایی ندارد، اما باید کنوانسیونهایی ایجاد شود که آنها را ملزم به اجرا کند. توسعه اقتصادی باید مبنای همکاری قرار بگیرد، زیرا فرآیند آن متوجه کل جهان است؛ تلاشی است که باید توسط همگان انجام شود.
برخی جوامع در این رهگذر با وجودی که منابع غنی داشته و جایگاه ژئواقتصادی ویژه دارند، میتوانند ازاین توان بالقوه استفاده کرده و تواناییهای خود را بالفعل کنند، اما به دلیل برخی مسائل هنوز در حال توسعه باقی مانده و درجا میزنند. خیزشهایی که اخیرا به عنوان بهارعرب پدید آمده، تلاشی بین دو نگرش است؛ پیوستن سریع به کاروان توسعه یافتگی و نگرشی که نقش بازدارنده دارد. این کشورهایی که وارث جمهوریهای موروثی هستند به لحاظ تاریخی و مبانی اقتصادی گرفتارند. برخی نیز هنوز به مرحله وجدان و همکاری نرسیدهاند. در عین حال برخیها نیز دارای تمدن بوده و در شاهراه جهانی هستند اما درگیر مشکلات اقتصادی هستندکه میتوانند با اصلاح شرایط اقتصادی خود به سرعت به توسعه برسند.
پیمانهای منطقهای چگونه موفق میشوند
پیمانهای منطقهای سابقه طولانی در نظام بینالمللی دارند. اما همه آنها موفق نبودهاند. پیمان منطقهای وقتی موفق است که دارای اشتراک تاریخی و فرهنگی نسبی باشد، مانند اتحادیه اروپا.
اتحادیه اروپا پس از تشکیل به تدریج استحکام بیشتری یافت. به این دلیل که اشتراکات بسیاری با هم دارند. بعد از فروپاشی شوروی اتفاقهای بسیاری افتاد. اغلب کشورهای اروپای شرقی یا به اتحادیه اروپا ملحق شدند یا در راه پیوستن هستند.
اما اتحادیههای بسیاری هم وجود دارند که موفق عمل نکردهاند. اتحادیه عرب در ۱۹۴۵ تشکیل شد، اما تا امروز نتوانسته حتی در مورد اسرائیل یک نگرش مشترک داشته باشد. اکو هم دچار همین مشکل است. توسعه این پیمان باید به تدریج از همزیستی، همکاری به همگرایی در این اتحادیه منجر شود. حال آنکه کشورها در این اتحاد به جای اینکه از همکاری منتفع شوند، در رقابت با یکدیگر قرار گرفتهاند. کنفسیوس میگوید: بگذارید صدها گل در کنار هم شکوفا شوند و صدها مکتب فکری در جوار هم بارور شوندتا همگان از فرآیند آن منتفع شوند.
کشورها وقتی به همگرایی میرسند که مبانی مشترک خود را تقویت کنند . براین اساس آنها باید زمینههای منفی را بیرنگ کنند. حال آنکه اکو ازلحاظ تاریخی در راستای همگرایی، حرکتهای نسبی داشته است. حتی آسهآن که سابقه تشکیل آن به اکو نمیرسد، پیشرفتهتر از اکو است. در حوزه تمدنی ایرانیاکو چندان توجهی به تمدن ایرانی ندارد. بهترین الگوی همگرایی منطقهای اروپاست. به این دلیل که همبستگی داوطلبانه و آزادانه است.
باید پذیرفت که نظم نوین جهانی برحسب مصالح و منافع قدرتهای بزرگ بهخصوص قدرت هژمون یا شبههژمون انجام میگیرد. بعد از جنگ دوم جهانی نظم سیاسی جهان عمدتا به اهتمام آمریکا بوده است. مبانی و نظم اقتصادی جهان نیز به وسیله آمریکا در کنفرانس برتون وودز تنظیم شد که موجب تشکیل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی شد. سپس گات که امروزه به سازمان تجارت جهانی معروف شد، به وجود آمد.
بعد از پایان مرحله اول جنگ سرد که تلویحا شوروی موجودیت آمریکا را به عنوان قدرت جهانی پذیرفت در عین اینکه نظام دوقطبی بود، در مجموعه ابعاد مختلف آمریکا قدرت برتر بود و تلویحا این موضوع از سوی شوروی پذیرفته شده بود چون بیشتر کنوانسیونها توسط آمریکا و شوروی مشترکا ارائه میشود. بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، نظم نوین جهانی به وسیله بوش پدر ارائه شد که عبارت بود از بازنگری در ساختار اقتصاد جهانی، مساله جلوگیری از گسترش سلاح جمعی و مبارزه با تروریسم بینالمللی.
سیاست خارجی فعال در مسیر توسعه
سیاست خارجی جدا از اقتصاد نیست. سیاست خارجی باید قبل از هرچیز به موازنه بودجه، صادرات، ایجاد اشتغال و تسهیلات توجه داشته باشد. یعنی باید قبل از هرچیز بازاری برای صادرات آماده شده یا زمینه جوینت ونچر (سرمایهگذاری مشترک) فراهم شود. امروزکشورها در حوزه جهانی به دنبال این هستند که منتفع شوند، زمانی مسائل نظامی اولویت داشت. مثل سنتو، سیتو و ناتو که بیشترین کاربرد را داشتند. اگرچه هنوز هم ناتو فعال است؛ اما رویکردهای آن تغییر کرده است. مبارزه با مواد مخدر و توسعه سلاحهای کشتار جمعی در اولویت قرار گرفته است. ضمن اینکه قلمرو این پیمان تغییر کرده و نگاه به شرق دارد، در شورای یورو آتلانتیک نیز فعال است. چارچوبها به سوی توسعه اقتصاد تغییر کرده است. امروز تظاهراتهایی در اروپا میبینید که سابقه نداشته است، دلیل همه این اتفاقها مسائل اقتصادی است. حتی مشکلاتی که اتحادیه اروپا را متزلزل میکند، صحبت از این است که یونان را از یورو خارج کنند. سیاست اصلی دیپلماسی امروز، قبل از هرچیز معطوف به استفاده بهینه اقتصادی، مالی و تعاملات بینالمللی است. به خصوص تعاملات با کشورهایی که ارتباطات تنگاتنگ با یکدیگر دارند.
زمانی که اتحادیه اروپا جامعه سیاسی خود را ایجاد کرد، شکست خورد؛ اما حرکت بعدی آنها که از سال ۱۹۶۳ کلید خورد و بر پایه تشکیل اتحادیه گمرکی بود به تدریج موفق عمل کرد. علت این موفقیت این بود که تعارضات کمتری داشتند.
این امر به تدریج سبب ایجاد اتحادیه اروپا شد. تشکیل این اتحادیه ابتدا برای ایجاد همگرایی منطقهای برحول محور اقتصادی بود. پس از آنکه این مساله مستحکم شد، وحدت در عرصههای دیگر مثل فرهنگی و سیاسی نیز مزید برعلت شد. امروز کشورهای جنوب اروپا هزینه کشورهای شمال اتحادیه اروپا را میپردازند. اگر اصلاحاتی هم صورت میگیرد، زمانبر بوده است؛ اما قدرتهای محوری و مسلط عمدتا صلاحیت تصمیم گیری دارند؛ ضمن اینکه اصول دموکراتیک را نیز اغلب رعایت میکنند.
اقتصاد جلوتر از سیاست
نظام بینالملل بر دوپایه است؛ برابری همه کشورها در درجه اول و سلسله مراتب در مرتبه بعدی. تردیدی نیست که قدرتهای بزرگ هستند که نظم نوین جهانی را شکل میدهند؛ امااگر هژمون باشند دست برتر را در روابط بینالملل دارند. زمان بوش پسر سعی کرد که از برتری هژمونی نظامی استفاده کند؛ اما ناکام ماند. امروز اوباما به مجموعهای از این تصمیمها اکتفا کرده است.
از سوی دیگر نگرش مارکسیستی امروز معنای جدیتری گرفته است. فوریت مسائل اقتصادی سبب شده تا جامعه از دولتهای خود رفاه بخواهند. اگرچه مسائل دیگری هم موضوعیت پیدا کرده؛ اما امروز سازمانهای بینالمللی بسیار اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. انقلاب ارتباطات و جهانی شدن امروز دیگر اجازه بلوکه شدن مسائل را نمیدهد.
مساله امروز دنیا، اقتصاد است. شاید مارکس اگر در یک کانتکس دیگری جبرگرایی اقتصادی را مطرح میکرد، امروز معنای اساسیتری پیدا کرده
بود.
امنیت اقتصادی موضوع مهم دیگری است که امروز در دنیا دارای جایگاه ویژهای است. مسائل جامعه آنچنان پیچیده شده که جوامع مدنی سازمان یافتهتر شده و شرکتهای بینالملل چند ملیتی همگی به این سمت گرایش پیدا کردهاند.
جنبش غیرمتعهدها نیز اتحادیه دیگری در دنیاست که در سطح کمی قابل توجه است. حال آنکه به لحاظ عملکرد و کیفی آنطور که باید موفق عمل نکرده است. جنبش عدم تعهد همانند اتحادیه عرب و سازمان همکاریهای اسلامی به صدور قطعنامه اکتفا کردهاند. موضوعاتی که در قطعنامهها مطرح میشود، اگرچه قابلیت طرح در سازمان ملل را دارند، اما نتوانسته اند کارآیی و تاثیرگذاری داشته باشند. این جنبش میتواند در راستای حذف استعمار یا مسائل سیاسی که در اجلاس غیرمتعهدها بررسی و تصمیمگیری میشود، عمل کند، این در حالی است که این جنبش در ساختار خود، ابزاری برای پیگیری و تعقیب موضوعات ندارد. تا امروز نیز نشان داده که نتوانسته در نظام بینالمللی نقش مهمی ایفا کند.
درخواستهای اقتصادی گروه ۷۷ در اجلاس غیرمتعهدها پیگیری میشود، این سازمان امکان طرح پیگیری موضوعات اقتصادی در سازمان ملل را دارد و در رابطه با حذف استعمار که از طریق کمیسیون ۲۴ نفری پیگیری میشود، موفقیتهایی هم داشته؛ بنابراین آنها در این زمینه صددرصد موفق بودهاند؛ ولی در رابطه با مسائل اقتصادی با وجود صدور قطعنامههای پیدرپی هنوز شکاف بین کشورهای فقیر و غنی وجود دارد؛ البته برخی از کشورهای در حال توسعه مثل برزیل، چین و سنگاپور از گردونه خارج شدهاند. کشورهایی مانند چین و هند که به سرعت روندی روبه رشد را طی کرده و از چرخه کشورهای نیازمند خارج میشوند، دیگر دلسوزی سابق را نداشته و سعی میکنند عضو گروه ۲۰ شده یا به گروه ۸ ملحق شوند؛ به همین دلیل کاملا موضعگیری خود را عوض میکنند.
امروز غیرمتعهدها آزادی عمل بیشتری پیدا کردهاند، در حال حاضر تصمیمات غیرمتعهدها در حد تصویب قطعنامه بوده؛ ولی متاسفانه ضمانت اجرایی برای عملی کردن قطعنامههای این اجلاس وجود نداشته و تنها جایی که این قطعنامه پیگیری میشود در چارچوب سازمان ملل و مجمع عمومی بوده که آنها هم در دستور کار کمیسیونها قرار میگیرد.
چنین اجلاسی وقتی بحرانی در منطقه وجود دارد میتواند قطعنامهای صادر کرده یا تصمیمی بگیرد که تا حدودی حتی برای مخالفان هم پذیرفته شده یا تا حدی قابل قبول باشد.
ارسال نظر