حلقه مفقوده آموزش و اشتغال
یاسین سعیدی / پژوهشگر آموزش عالی
بهاره ذوالفقاری / پژوهشگر اقتصادی
آموزش عالی بهعنوان بالاترین سطح آموزشی، نقش اساسی در رشد و توسعه جامعه در ابعاد مختلف فناوری، علمی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایفا میکند و حاصل کلیه فعالیتها و تلاشهای نظام آموزش عالی در ابعاد ذکر شده منعکس میشود؛ اما از دیدگاه صاحبنظران و برنامهریزان، اوضاع و احوال آموزش (نظام آموزشی و نظام آموزش عالی) از جهات مختلفی مورد انتقاد است. بهبیان دیگر؛ توسعه آموزش و کیفیت کار آن با نیازهای اقتصادی و تقاضاهای اجتماعی از در ناهماهنگی درآمده و گسترش کمی آموزش که بیشتر بر ملاحظات سیاسی بوده، کمتر رابطهای با نیازها و امکانات اقتصادی و آموزشی داشته و بهطور حیرتانگیزی جامعه را در محدوده طیف وسیعی از مشکلات قرار داده که میتوان بیکاری فارغالتحصیلان آموزش عالی را مهمترین آن قلمداد کرد.
یاسین سعیدی / پژوهشگر آموزش عالی
بهاره ذوالفقاری / پژوهشگر اقتصادی
آموزش عالی بهعنوان بالاترین سطح آموزشی، نقش اساسی در رشد و توسعه جامعه در ابعاد مختلف فناوری، علمی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایفا میکند و حاصل کلیه فعالیتها و تلاشهای نظام آموزش عالی در ابعاد ذکر شده منعکس میشود؛ اما از دیدگاه صاحبنظران و برنامهریزان، اوضاع و احوال آموزش (نظام آموزشی و نظام آموزش عالی) از جهات مختلفی مورد انتقاد است. بهبیان دیگر؛ توسعه آموزش و کیفیت کار آن با نیازهای اقتصادی و تقاضاهای اجتماعی از در ناهماهنگی درآمده و گسترش کمی آموزش که بیشتر بر ملاحظات سیاسی بوده، کمتر رابطهای با نیازها و امکانات اقتصادی و آموزشی داشته و بهطور حیرتانگیزی جامعه را در محدوده طیف وسیعی از مشکلات قرار داده که میتوان بیکاری فارغالتحصیلان آموزش عالی را مهمترین آن قلمداد کرد. بیکاری که با خود مشکلات فراوانی برای دانشجویان به همراه داشته که ازجمله مهمترین آن میتوان به مهاجرت نخبگان، افزایش درصد ناامیدی، استفاده از مواد مخدر، گرایش به ناهنجاریهای اجتماعی، کاهش اعتمادبهنفس و مهمتر از همه به افزایش خودکشی اشاره کرد.
برای معرفی این دستاورد مهم آموزش عالی، نگاهی گذرا به آمار و ارقام بیکاری فارغالتحصیلان در سالهای گذشته و حال حاضر میاندازیم. بیکاری فارغالتحصیلان طی 7 سال (87-80)، در کشورمان دو برابر شده است، بهطوریکه از 3/ 10 درصد به 7/ 20 درصد رسیده است. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران از روند کار و اشتغال، به تفکیک وضعیت تحصیلی نشان میدهد شاغلان تحصیلکرده در مدت یادشده از 3/ 10 درصد به 9/ 13 درصد رسیده است. به گزارش بانک جهانی، در سالهای 2005 تا 2008 نرخ بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی در ایران 6/ 19 درصد بوده است، اما در حال حاضر بیکاری فارغالتحصیلان بالغبر 42 درصد است. اگر بخواهیم بهطور شفاف ادعای چنین دستاوردی به آموزش عالی را به اثبات برسانیم کافیست به درصد آمار بیکاری فارغالتحصیلان در سال 1355 با نرخ 6/ 3 و در سال 1395 با نرخ 42 درصد، نگاه ژرف و واقعبینانه بیندازیم. در این صورت میتوان به عمق فاجعه پی برد. فاجعهای که حتی با تلاش متخصصان و صاحبنظران در ارائه مقالات و راهکارهای مختلف، از دید مسوولان به موضوع کماهمیت و در برخی مواقع بیاهمیت تبدیل شده است. جمله اخیر کاملا مصداق ضربالمثل «آدم خواب رو میشه بیدار کرد، اما کسی که خودش رو به خواب زده رو نمیشه بیدار کرد» است. در مقاله حاضر به مهمترین عوامل بیکاری فارغالتحصیلان و ضعف آموزش و اشتغال پرداخته میشود.
گسترش بیرویه ظرفیت دانشگاهها
گسترش بیرویه مراکز آموزش عالی در بخش دولتی و خصوصی و نیز گسترش بیرویه جذب دانشجویان و نبود یک نظام مدون از عوامل مهم در بیکاری فارغالتحصیلان به شمار میرود. هرچند تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی در هر جامعهای میتواند یک فرصت و سرمایه انسانی کمنظیر برای رشد و توسعه پایدار آن جامعه قلمداد شود، ولی درعینحال باید در نظر داشت که وجود خیل عظیمی از فارغالتحصیلان بیکار به همان میزان، میتواند تهدیدی برای آن جامعه تلقی شود. بهعنوان مثال این امر میتواند باعث بالا رفتن سن ازدواج و به تبع آن کاهش آمار ازدواج در بین جوانان شود که خود معضلات اجتماعی دیگری مانند اعتیاد، ناهنجاریهای اجتماعی و فساد اخلاقی را به دنبال خواهد داشت. از طرفی این جوانان تحصیلکرده بیکار با توقع بالا، وقتیکه میبینند مسوولان نمیتوانند زمینه اشتغال آنها را فراهم کنند، دچار سرخوردگی اجتماعی و نارضایتی عمومی میشوند که بهنوبه خود برای هر حکومتی میتواند مضر باشد. به همین دلیل در کشورهای مختلف، رابطه مستقیمی بین میزان اشتغال جوانان و میزان رضایتمندی عمومی از حکومتها وجود دارد و دولتمردان حساسیت بالایی نسبت به رشد نرخ بیکاری، حتی در حد یک درصد دارند.
تاسیس رشته تحصیلی بدون در نظر گرفتن نیازهای بازار کار
رقابت دانشگاهها در راهاندازی رشتههایی که اصولا در سطحی از فنآوری و علم که نیاز به استادان، تاریخچه، فضای دانشگاهی، آزمایشگاه، کلینیک و مهمتر نیازهای بازار کار دارد، افزایش چشمگیری داشته است. در نظر نگرفتن موارد فوق از سوی دانشگاهها در تأسیس رشته نهتنها باعث افزایش بیحدوحصر آمار بیکاری فارغالتحصیلان شده، بلکه تقدس علمآموزی در کشور ما فروریخته و همه به شکل کنایهآمیز در گفتوگوهای روزانه خود از آن یاد کنند. متاسفانه دانشگاهها شرایط را طوری برای جوانان فراهم کردهاند که ورود به دانشگاه جزو عوامل هویتی آنان شده است. به عبارتی جوانان خود را با نام مهندس و دکتر میشناسند، نه بر اساس شایستگی و توانایی. اما مشکل زمانی نگرانکنندهتر میشود که تأسیس رشته به شدت در مقطع تحصیلات تکمیلی افزایش یافته است. تأسیس رشتههای جدید در بالاترین مقطع تحصیلی حتی بدون کوچکترین نیازسنجی از بازار کار، تنها فاجعهای به نام بیکاری فارغالتحصیلان و دهها مشکل دیگر را به همراه دارد.
سیاستها و برنامهریزیهای غلط مسوولان
مسوولان بدون توجه به نیازهای بازار کار و همچنین عدم توجه به مهارتهای موردنیاز بازار کار، اقدام به برنامهریزی و سیاستگذاری میکنند که نتیجه آن ضعف هماهنگی میان تولیدات آموزش عالی و بازار کار خواهد بود. شناخت تغییر و تحولات، شرایط و مهارتهای موردنیاز بازار کار برای مسوولان دانشگاهی ضروری است، در غیراینصورت ممکن است دو حالت رخ دهد؛ الف) افراد موردنیاز رشتههای گوناگون با توجه به نیازهای بازار کار تربیت نشوند، ب) بیش از اندازه فارغالتحصیل به بازار کار تزریق میشود که در هر دو صورت شاهد بیکاری فارغالتحصیلان هستیم.
عدم تطابق میان محتوای برخی دروس دانشگاهی با نیازهای واقعی دانشجویان و جامعه (بازار کار)
برنامههای درسی که از آن بهعنوان قلب مراکز دانشگاهی یاد میشود، عامل مهمی در تحقق بخشیدن به اهداف آموزش عالی میباشند. در این مورد شاهد هستیم محتوای برخی یا بسیاری از دروس دانشگاهی بدون تحقیق و پژوهش تدوین و طراحی میشوند؛ محتوایی که هیچ انطباقی با نیازهای دانشجویان و بازار کار ندارد؛ محتوایی که صرفا برای گذران اوقات دانشجویان در نظر گرفته میشود؛ محتوایی که اگر امتحان و نمرهای در کار نباشد، هیچ دانشجویی از آن استقبال نمیکند؛ محتوایی که حتی بسیاری از استادان آموزش عالی، بارها و بارها اعتراضات خود را به آن نشان دادهاند. حال سوال این است با تاکیدات فراوانی که از سوی وزیر علوم، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی، دبیر شورای برنامهریزی وزارت علوم، مدیرکل دفتر گسترش آموزشعالی، رئیس شورای تحول و علوم انسانی، مدیرکل دفتر پشتیبانی و حمایت آموزش عالی و... در لزوم تغییرات اساسی در محتوای دروس دانشگاهی شده، چرا اقدامات لازم انجام نشده است؟ مساله زمانی مهمتر قلمداد میشود که این موضوع بارها از سوی مقام معظم رهبری به مسوولان امر گوشزد شده است. اما در حال حاضر همچنان شاهد محتوای بیکیفیت و عدم انطباق با نیازهای دانشجویان و بازار کار هستیم.
ضعف ارتباط میان آموزش و اشتغال
یکی از ویژگیهای مهم هر نظام اقتصادی، درهم تنیدگی ساختارهای آموزش و اشتغال است. بهطوریکه در کشورهای پیشرفته ازجمله آلمان، کانادا، استرالیا و ژاپن، ارتباط ارگانیک کار و آموزش همواره در برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی همزمان در نظر گرفته میشود، درواقع هر آموزشی که از سوی دانشگاهها به دانشجویان ارائه میشود باید بازدهی یا توجیه اقتصادی داشته باشد که عالیترین نوع آن ایجاد اشتغال متناسب با فراگیری است. ارتباط تنگاتنگ دانشگاهها با بازار کار و در پی آن همکاریهای منظم با یکدیگر در کشورهای ذکر شده، باعث شده آموزشهای کاملا مرتبط به دانشآموزان و دانشجویان بر اساس علاقه و استعداد آنها داده شود، اما نکته قابلتأمل در سیستم این کشورها و بهویژه آلمان هماهنگی میان نظام آموزشی، نظام آموزش عالی و بازار کار است. نظام آموزشی و آموزش عالی مکمل یکدیگر هستند و دانشآموزان و دانشجویان موظف به گذراندن دورههای کارآموزی زیادی بر اساس نیازهای بازار کار میباشند. این اقدام دو سیستم آموزشی و آموزش عالی باعث تقویت مهارتهای دانشآموزان و دانشجویان شده، بهنحویکه بعد از فراغت از تحصیل افراد بلافاصله جذب سیستم شغلی میشوند و عملکرد خوبی از خود بهجای میگذارند، اما متاسفانه در کشورمان نهتنها شاهد عدم ارتباط بین آموزش عالی و بازار کار هستیم، بلکه هیچ ارتباطی بین دو نظام آموزشی و آموزش عالی (مدارس و دانشگاهها) وجود ندارد. حال سوال این است: چطور میتوان انتظار داشت مشکل بیکاری فارغالتحصیلان حل شود درصورتیکه سه ضلع مثلث (نظام آموزشی، نظام آموزش عالی و بازار کار) از هم جدا هستند و هریک ساز خود را میزنند؟ در این صورت کدام قشر بیشترین ضربه را میخورد؟ آیا مسوولان از آمار ناامیدی دانشجویان در شغلیابی اطلاع دارند؟ آیا مسوولان بهجای نخبهپروری در پی گوشهگیر کردن نخبگان نیستند؟ جهت یادآوری به مسوولان باید گفت ۶۵ درصد دانشجویان بهخصوص دانشجویان ترمهای آخر نسبت به شغلیابی ناامید هستند، بهطوریکه در بازار اشتغال چشمانداز مثبتی را نمیبینند.
در پایان ذکر این نکته لازم است که هدفهای عمده نظام آموزش عالی در هر کشور را میتوان بر چهار محور: 1-کمک به تحقق هدفهای اجتماعی از طریق فراهم کردن برابری در فرصتهای آموزش عالی؛ 2- برآورد تقاضای اجتماعی برای آموزشعالی متناسب با ویژگیها، انگیزهها، انتظارات و تحصیلات افراد؛ 3-پرورش نیروی انسانی متخصص موردنیاز توسعه کشور و 4-پیشبرد مرزهای دانش استوار ساخت. با این توضیح میتوان گفت مسوولان مربوطه با فراهم آوردن بسترها و شرایط مناسب و توجه به الزاماتی مانند ارائه آموزشهای موردنیاز بازار کار به دانشجویان در جهت کسب شغل لازم و متناسب؛ تاسیس رشته دانشگاهی بر اساس نیازهای بازار کار؛ در نظر گرفتن دورههای کارآموزی مناسب برای دانشجویان برحسب نیازها و مهارتهای موردنیاز بازار کار؛ توجه ویژه به بحث نیازسنجی در بازار کار و در کل تقویت آموزش و اشتغال، میتوانند بخش بزرگی از بیکاری فارغالتحصیلان را برطرف کنند.
ارسال نظر