کتاب بیوگرافی استیو جابز
بزرگترین هدیه استیو به پل و کلارا جابز
مترجم: ندا لهردی
بخش: پنجاه و پنجم
توضیح: پاورقی کتاب بیوگرافی استیو جابز امروز به شماره پنجاه و پنجم میرسد که پایان بخش نهم از کتاب است. این بخش در واقع آخرین بخش از این پاورقی است که در سال ۹۰ چاپ میشود. دنیایاقتصاد تلاش میکند که ادامه پاورقی کتاب بیوگرافی استیو جابز را از سال ۹۱ منتشر کند.
نویسنده : والتر ایساکسون
مترجم: ندا لهردی
بخش: پنجاه و پنجم
توضیح: پاورقی کتاب بیوگرافی استیو جابز امروز به شماره پنجاه و پنجم میرسد که پایان بخش نهم از کتاب است. این بخش در واقع آخرین بخش از این پاورقی است که در سال ۹۰ چاپ میشود. دنیایاقتصاد تلاش میکند که ادامه پاورقی کتاب بیوگرافی استیو جابز را از سال ۹۱ منتشر کند. بزرگترین هدیه شخصی که به پدر و مادرش پل و کلارا جابز داد، ۷۵۰ هزار دلار از سهام شرکت اپل بود. آنها بخشی از این سهام را برای تسویه حساب وام مسکن خانهشان در لس آلتوز فروختند و پسرشان جشن کوچکی در کنار آنها گرفت. جابز یادش میآید: «این اولین بار در زندگیشان بود که وام و بدهی نداشتند. آنها چند تا از دوستانشان را برای این مهمانی کوچک دعوت کردند و این واقعا زیبا بود.» اما آنها هنوز هم به فکر خریدن خانه بهتری نبودند. جابز میگوید: «علاقهای به این کار نداشتند. آنها زندگی شادی داشتند.» تنها ولخرجی آنها این بود که سالی یک بار با کشتی پرنسس به سفر دریایی بروند. یکی از این سفرها که در آن از سرتاسر کانال پاناما گذشته بودند به گفته جابز بزرگترین و بهترین این سفرهای دریایی برای پدرش بود، چون او را به یاد سفری میانداخت که با کشتی گارد ساحلی به سمت سانفرانسیسکو میآمدند تا ماموریتشان به پایان برسد.
موفقیت اپل شهرت زیادی را هم برای پوستر پسرشان به همراه آورد. Inc. اولین مجلهای بود که تصویر جابز را در ماه اکتبر سال ۱۹۸۱ روی جلدش گذاشت. روی جلد این مجله این جمله چاپ شده بود: «این مرد تجارت را برای همیشه تغییر میدهد.» این تصویر جابز را با ریش اصلاح شده و تمیز و موهای بلند خوش فرم در حالی نشان میداد که شلوار جین آبی، یک پیراهن و کتی نسبتا براق پوشیده بود. به یک کامپیوتر اپل دو تکیه کرده بود و با همان نگاه خیره جادویی که از رابرت فریدلند یاد گرفته بود، مستقیما به دوربین نگاه میکرد. در گزارش این مجله آمده بود: «وقتی جابز حرف میزند مثل کسی است با شور و اشتیاقی حرف میزند و انگار آینده را میبیند و دارد مطمئن میشود همه چیز مرتب است.»
به دنبال آن مجله تایم در ماه فوریه سال ۱۹۸۲ پروندهای درباره کارفرمایان جوان منتشر کرد. جلد مجله یک طرح نقاشی شده از جابز بود، دوباره با همان نگاه خیره جادویی. در گزارش اصلی این پرونده نوشته شده بود: «جابز به تنهایی صنعت کامپیوتر شخصی را ابداع کرده بود.» در زندگینامه کوتاهی که «مایکل مورتیز» در کنار آن نوشته بود، اینطور آمده بود: «جابز در بیست و شش سالگی شرکتی را مدیریت میکند که شش سال پیش در اتاق خواب و گاراژ خانه پدریاش قرار داشت، این در حالی است که پیش بینی میشود فروش این شرکت امسال به ۶۰۰ میلیون دلار برسد. جابز به عنوان یک مدیر گاهی اوقات با زیردستانش بد اخلاق، جدی و بی رحم بوده است. او این موضوع را میپذیرد: «دارم یاد میگیرم که احساساتم را برای خودم نگه دارم و آنها را کنترل کنم.»
با وجود شهرت و ثروتی که بهدست آورده بود، هنوز خودش را یک بچه ضد فرهنگ میدانست. در بازدیدی که از یک کلاس در استنفورد داشت کت براق ویلکز باشفورد و کفشهایش را درآورد، روی میز نشست و پاهایش را به حالت لوتوس در یوگا روی هم انداخت. دانشجویان سوالهایی میپرسیدند مثل اینکه قیمت سهام اپل کی بالا میرود که جابز توجهی به آنها نمیکرد. در عوض درباره علاقهاش به محصولات آینده صحبت میکرد و مثلا درباره روزی میگفت که کامپیوتری به کوچکی یک کتاب را میسازد. وقتی سوالهای تجاری به تدریج تمام شد، جابز از روی میز به سمت دانشجویان مرتب و خوش لباس برگشت و از آنها پرسید: «چند نفر از شما عزب هستید؟» صدای خندهها بلند شد. او پرسید: «چند نفر از شما مخدر میکشید؟» هیجان و خندهها بیشتر شد و تنها یک یا دو دست بالا رفت. بعد جابز شروع کرد به شکایت از نسل جدیدی که از نظر جابز خیلی بیشتر از امثال او مادی گرا و اهل زندگی و شغل و این جور چیزها بودند. جابز میگوید: «وقتی که من به مدرسه میرفتم دقیقا بعد از دهه شصت بود و قبل از آنکه موج عمومی هدفگرایی و عملگرایی شکل بگیرد. حالا دانشجویان حتی به عبارت آرمان گرایی یا دست کم چیزی نزدیک به آن فکر نمیکنند.» او میگفت که نسل او متفاوت بودند: «نشانههای آرمان گرایی دهه شصتیها هنوز در ما وجود دارد و این آرمانها در اغلب آدمهای هم سن و سالم که میشناسم، برای همیشه ریشه دوانده است.»
ارسال نظر