اقتصاد مالی در ایران؛ از تئوری تا عمل
اقتصاد مالی اگرچه اکنون در جهان از رشد کمی و کیفی خارقالعادهای برخوردار شده است، ولی همچنان در ایران به واسطه تئوریک و کاربردی با فقر گسترده علمی روبهرو است. بهعنوان مصادیق عینی میتوان متذکر شد که گرایش اقتصاد مالی هنوز در دانشگاههای نادری در کشور آن هم در مقطع دکترا تدریس میشوند و از سوی دیگر بسیاری از معاملات سهام و مدیریت داراییها بدون توجه به مبانی تئوریک و فقط با تاکید بر دانش تجربی و شایعات پرریسک بازار صورت میگیرد. به منظور بررسی بیشتر ابعاد اقتصاد مالی هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ کاربردی ، گفتوگویی را با دکتر مهدی تقوی استاد دانشگاه علامه طباطبایی که از پیشگامان عرصه تدوین کتب اقتصاد مالی در ایران است، انجام دادهایم.
اقتصاد مالی اگرچه اکنون در جهان از رشد کمی و کیفی خارقالعادهای برخوردار شده است، ولی همچنان در ایران به واسطه تئوریک و کاربردی با فقر گسترده علمی روبهرو است. بهعنوان مصادیق عینی میتوان متذکر شد که گرایش اقتصاد مالی هنوز در دانشگاههای نادری در کشور آن هم در مقطع دکترا تدریس میشوند و از سوی دیگر بسیاری از معاملات سهام و مدیریت داراییها بدون توجه به مبانی تئوریک و فقط با تاکید بر دانش تجربی و شایعات پرریسک بازار صورت میگیرد. به منظور بررسی بیشتر ابعاد اقتصاد مالی هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ کاربردی ، گفتوگویی را با دکتر مهدی تقوی استاد دانشگاه علامه طباطبایی که از پیشگامان عرصه تدوین کتب اقتصاد مالی در ایران است، انجام دادهایم.
با توجه به اینکه شما یکی از اولین افرادی بودهاید که در حوزه اقتصاد مالی در ایران فعالیت داشتید به نظر شما چرا اقتصاد مالی نسبت سایر زیرشاخههای اقتصاد توسعه و گسترش کمتری داشته است درحالیکه در بخش تقاضا جایگاه مناسبی نسبت به سایر رشتهها دارد؟
در مورد سایر گرایشهای اقتصاد میتوان گفت که تقریبا تمام این گرایشها از دوره لیسانس در دانشگاههای ما شروع میشود، ولی در مورد اقتصاد مالی اینطور نبوده است. یعنی درسهایی مانند اقتصاد بخش عمومی، اقتصاد بینالملل، اقتصاد ریاضی و غیره دردوره لیسانس وجود دارد. ولی در سرفصلهای درسی دوره لیسانس درسی تحت عنوان اقتصاد مالی وجود ندارد.البته ما در گذشته چیزی تحت عنوان اقتصاد مالی نداشتیم و این یک حوزه جدید در رشته اقتصاد در ایران محسوب میشود. وهمین امر باعث شده تا اقتصاد مالی آنچنانکه شایسته است گسترش
نیابد.
با توجه به اینکه در رشته مدیریت هم گرایشی به نام مدیریت مالی وجود دارد، به نظر شما تفاوت بین این دو موضوع یعنی اقتصاد مالی و مدیریت مالی در چیست؟
در واقع مدیریت مالی بیشتر در سطح خرد عمل میکند درحالیکه اقتصاد مالی در سطح کلان به بحث در حوزههای مالی اقتصاد میپردازد. به این ترتیب مباحثی که در مدیریت مالی بحث میشود در اقتصاد مالی به دانشجویان ارائه نمیشود. در واقع اقتصاد مالی بیشتر به مدیریت مالی در سطح کلان میپردازد.
در حال حاضر دو انتقاد اساسی در مورد کتابهایی که در زمینه اقتصاد مالی ترجمه میشود، وجود دارد اول اینکه ترجمه زیاد کتابهای انگلیسی در ایران باعث شده تا دانشجویان رغبتی برای خواندن متن اصلی کتاب نداشته باشند و دانش زبان انگلیسی دانشجویان در این زمینه بسیار ضعیف باشد. نکته دیگر این است که کتابهای ترجمهای فاصله زیادی با متن اصلی کتاب دارد. این دو انتقاد را چطور پاسخ میدهید؟
در مورد انتشار کتاب در ایران در واقع میتوان گفت که منفعتی برای نویسنده ندارد یعنی انگیزههای مالی مناسبی برای نویسنده وجود ندارد. از طرفی برای اینکه دانشجویان بخواهند از کتابهای انگلیسی استفاده کنند باید از سطح دانش بالایی نسبت به زبان انگلیسی برخوردار باشند، درحالیکه اگر ترجمه کتابهای مورد نظر در بازار باشد انگیزه برای دانشجویان بهمنظور مطالعه متون انگلیسی پایین میآید. در مورد اینکه ترجمهها در ایران ضعیف است باید بگویم بله همینطور است و بسیاری از کتابهایی که در این زمینه وجود دارند متاسفانه در سطح نازلی از کیفیت قرار دارند و دلیلش این است کسانی که وارد این حوزه میشوند سطح دانش پایینی نسبت به بحث ترجمه دارند و با این وجود به خودشان جرات میدهند که وارد این حوزه شوند.
برخی اعتقاد دارند بهدلیل اینکه سطح ترجمه در ایران بسیار پایین است نباید اصلا وارد این حوزه شویم. آیا به نظر شما این باور درست است؟
خیر این طور نیست. ترجمه کتاب، کار حرفهای و دشواری است، بنابراین باید افراد متخصص وارد این حوزه شوند، یعنی مترجم باید دانش خوبی نسبت به هر دو زبان داشته باشد. البته در حال حاضر در بحث ترجمه کتاب افرادی هم هستند که بهصورت تخصصی کار میکنند.
با وجود اینکه کتابهای زیادی در زمینه اقتصاد مالی در سالهای اخیر به چاپ رسیده، اما به نظر میرسد در جنبه عملی یا اجرایی بهخصوص در زمینه مالیه (Finance) با استانداردهای اقتصادی دنیا تا حد زیادی فاصله داریم این مساله هم میتواند در سطح کلان (یعنی سیستم بانکی و سیاستگذاری) وهم در سطح خرد (یعنی موضوعاتی که در بورس و اوراق مشتقه و...وجود دارد) مطرح باشد. به نظر شما علت اینکه رشد مناسبی در این زمینه نداشتیم، چیست؟
شما نمیتوانید کشور ایران را با اقتصادهای پیشرفتهتر مقایسه کنید چون فاصله و شکاف عمیقی در این زمینه وجود دارد و این امر میتواند به دلایل مختلف باشد. بنابراین برای جبران این شکاف باید رشد بالایی داشته باشیم.
به نظر میرسد ما در جنبههای تئوریک اقتصاد مالی پیشرفتهایی داشتیم، ولی این پیشرفت تا حد زیادی در عرصههای عملی دیده نمیشود. درواقع بین جنبههای نظری که در کلاسهای اقتصاد تدریس میشود و جنبههای عملی بازار تفاوتهایی دیده میشود. به نظر شما دلیل این تفاوتها در چیست؟
اول اینکه افرادی در بازار هستند که بازار را تحتالشعاع قرار میدهند. یعنی روابطی در بازار سهام و بورس بین فعالان بازار وجود دارد که بر بازار تاثیرگذار است.
از طرف دیگر، کسانی که در بورس و بازار سهام و غیره فعالیت میکنند خیلی به مباحث علمی توجهی ندارند و بیشتر تجربیات گذشته خود را ملاک عمل قرار میدهند. بنابراین میتوان گفت که تحرکات بازار و دانش تجربی بازار بیشتر در تصمیمگیریهای خرید و فروش سهام موثر است. البته شرکتهای مشاوره سرمایهگذاری هم هستند که مبانی علمی را مورد توجه قرار میدهند، ولی بهطور کلی، خرید و فروشهای بازار بیشتر تحت تاثیر فضای بازار و تحرکاتی است که در بازار صورت میگیرد.
در نگاه دیگر کسانی که در زمینه خریدوفروش سهام در بازار فعالیت دارند، عمدتا به صورت حرفهای در بازار حضور ندارند به همین دلیل خیلی احساس نیاز نمیکنند که درگیر تحلیلهای علمی و آکادمیک شوند. پس بهطور کلی میتوان گفت که شرکتهای سرمایهگذاری بیشتر به بعد علمی و تجزیه و تحلیلهای آکادمیک اهمیت میدهند.
به نظر شما از میان بخشهای مختلف اقتصاد مالی کدامیک بیشتر در ایران کاربرد دارد؟
در واقع چون به بحث ابزار مشتقه بیشتر پرداخته شده که در بخش بورس میتواند کاربرد بیشتری داشته باشد به همین دلیل میتوان گفت که در موضوعات مربوط به بورس، کاربرد مباحث تئوریک اقتصاد مالی در ایران بیشتر لحاظ میشود.
سایر مباحث اقتصاد مالی بیشتر در بحثهای کلان اقتصاد کاربرد دارند برای مثال: تغییرات حجم پول چه تاثیری بر اقتصاد دارد یا اینکه تغییرات نرخ بهره چگونه میتواند متغیرهای کلان اقتصاد را در بخش مالی تحت تاثیر قرار دهد بهعبارت دیگر چون این رشته در ایران جدید است میتواند یک دانش پایهای را به افراد بدهد.
با توجه به اینکه خیلی از ابزارها و سیاستهای اقتصاد مالی در ایران بهکار نمیروند، بنابراین به نظر شما آیا خواندن این مطالب برای دانشجویان اقتصاد که میخواهند این رشته را دنبال کنند، مفید است؟
اگرسیاستگذاران بخشهای مختلف با این مساله آشنایی داشته باشند، میتوانند سعی کنند که این مباحث را هم در اقتصاد پیاده کنند. برای مثال اگر ابزار مشتقه در اقتصاد پایهگذاری شود میتواند در زمینه رفع بسیاری از مشکلات اقتصادی بنگاهها و سرمایهگذاران راهگشا باشد. بنابراین میتوان این ابزارها را در اقتصاد ایجاد کرد ودر جهت بهبود سرمایهگذاری منابع مالی در اقتصاد گام برداشت. یعنی اگر بتوانیم با ابزارهای مشتقهای که عرض کردم بخش بازار را گستردهتر کنیم این امر منجر به توسعه بخش مالی اقتصاد میشود.
در حال حاضر با توجه به اینکه ابزارهای مشتقه در ایران گسترش پیدا کرده به نظر میرسد محدودیتهای شرعی که در این زمینه وجود داشت تا حد زیادی برطرف شده یا اینکه ابزارهای جدیدی تعریف شده تا به نوعی با معیارهای شرعی مطابقت داشته باشد نظر شما درباره این موضوع چیست؟
بله میتوان گفت تا حد زیادی همینطور بوده است. در واقع بازار مالی گسترده، بازاری است که ابزارهای موجود در آن خیلی بیشتر است بنابراین چنین بازاری میتواند به نیازهای طیف گستردهتری از افراد پاسخ دهد و این امر باعث توسعه اقتصاد میشود.
با اتفاقی که در چند ماه اخیر در مورد نرخ سود بانکی در ایران رخ داده، یعنی افزایش نرخ سود به نوعی باعث شده بانکها تا حد زیادی آزادانهتر عمل کنند. این مساله را چطور ارزیابی میکنید؟
البته باید توجه داشته باشیم که با نرخ سود فعلی که در سیستم بانکی وجود دارد همچنان نرخ بهره واقعی در ایران منفی است ولی میتوان گفت که این امر تا حدی میتواند مثبت باشد یعنی با توجه به تورم موجود این افزایش نرخ بهره خیلی هم نمیتواند نامعقول باشد.
البته با وجود اتفاقات اخیر همچنان محدودیتهایی وجود دارد آیا به نظر شما باید این محدودیتها برداشته شود و بانکها کاملا در مورد نرخ سود آزاد عمل کنند؟
ببینید این طور نیست. دولت باید سعی کند نرخ تورم را کاهش دهد، چون اگر نرخ سود بانکی افزایش یابد هزینه مالی سرمایهگذاری افزایش مییابد بنابراین همین مساله میتواند دوباره تورم زا باشد و موجب افزایش قیمت کالاها شود.
دربسیاری از کشورهای توسعه یافته وقتی تورم بالا میرود نرخ بهره بهعنوان یک عامل کنترل کننده تورم عمل میکند چون هم انگیزه پسانداز را زیاد میکند و هم اینکه مصرف را به نوعی محدود میکند.آیا در ایران نمیتوان از این عامل استفاده کرد ؟
در سایر کشورها نرخ بهره و تورم بسیار پایین است و شرایط، متفاوت از اقتصاد ایران است حال در شرایطی که تورم بسیار بالا باشد، سوال اصلی این است که تا چه حد میتوانیم این نرخ بهره را بالا ببریم تا نرخ بهره واقعی مثبت شود. البته وقتی نرخ بهره را بالا ببریم به نوعی هزینههای سرمایهگذاری هم بالا میرود و میتواند اثر تورمی داشته باشد.
پس چون نرخ بهره بالا میرود هزینههای سرمایهگذاری هم بالا میرود و به نوعی فشار تورمی ایجاد میکند. از طرف دیگر با افزایش نرخ بهره، انگیزههای مصرفی افراد بهطور نسبی کاهش مییابد و میل به پسانداز تا حدی افزایش مییابد؛ یعنی دو اثر مخالف هم مشاهده میشود. به نظر شما کدامیک از این اثرات میتواند بر دیگری غالب باشد ؟
به نظر من اثر تورمی غلبه دارد.
اگر نرخ بهره افزایش یابد هزینه تمام شده پول برای سیستم بانکی بالا میرود، بنابراین بانکها هم مجبورهستند با نرخ بهره بالاتری تسهیلات خود را ارائه دهند واین یعنی افزایش هزینه سرمایهگذاری و این امر سبب میشود تا پروژههای با نرخ بازدهی بالاتر متقاضی درخواست این تسهیلات باشند. به نظر شما آیا این امر نمیتواند ریسک افزایش معوقههای بانکی را زیاد کند ؟
بله همینطور است اگر ریسک سرمایهگذاری بالا رود این خطر برای سیستم بانکی هم احساس میشود.
در راستای بحثی که در سالهای اخیر در مورد خصوصیسازی مطرح است برخی بانکهای دولتی به بخش خصوصی واگذار شده واز سوی دیگر برخی بانکهای خصوصی هم تاسیس شدهاند. این مساله را در چارچوب نظریههای اقتصاد مالی چطور ارزیابی میکنید؟
درواقع بانکهای دولتی در سیستم اقتصادی نباید وجود داشته باشد؛ یعنی هر چقدر به سمت بانکهای خصوصی پیش برویم بهتر است. در اکثر کشورهای توسعه یافته هم وضع به همین ترتیب است یعنی به جز بانک مرکزی که دولتی است سایر بانکها در بخش خصوصی فعال هستند.
در اینجا بیشتر بحث کارآیی و عدم کارآیی پیش میآید در واقع وقتی بانکها دولتی باشند کارآیی آنها پایینتر است یعنی انگیزه برای فعالیت بیشتر و کسب سود بیشتر، کمتر است. در صورتی که در بخش خصوصی انگیزهها بالاتر است.
با توجه به اینکه سیستم بانکی ما به سمت خصوصیسازی حرکت کرده ولی آزاد سازی در سیستم بانکی اتفاق نیفتاده یعنی حتی در مورد ساعت کاری بانکها هم محدودیتهایی وجود دارد که توسط دولت تعیین میشود این مساله را چطور ارزیابی میکنید؟
تقریبا در همه کشورهای دنیا وضع به همین ترتیب است. ببینید کنترل سیستم بانکی و خصوصیسازی دو مقوله جدا از هم محسوب میشود. یعنی این کنترل باید توسط بانک مرکزی بر سیستم بانکی صورت گیرد. بحران ۱۹۲۹ بهدلیل ورشکستگی یک بانک اتفاق افتاد بنابراین سیستم بانکی از اهمیت بالایی برخوردار است و همه بانکها در دنیا تحت نظارت و کنترل بانک مرکزی و دولت عمل
میکنند.
در بحث تقاضا برای فارغ التحصیلان اقتصاد بهویژه در بخش اقتصاد مالی به نظر شما این تقاضا بیشتر در چه زمینههایی وجود دارد؟ آیا این تقاضا بیشتر مربوط به بنگاههای بزرگ میشود یا در بنگاههای کوچک هم این تقاضا وجود دارد؟
یک دلیل برای عدم تقاضا برای فارغ التحصیلان اقتصاد عدم آگاهی و برنامهریزی صحیح توسط بنگاههااست و این امر بستگی به ارزیابی بنگاه از هزینهها و منفعت حاصل از جذب یک اقتصاددان چه در زمینه اقتصاد مالی و چه در سایر گرایشها دارد، ولی بهطور کلی علم اقتصاد در ایران به جایگاه واقعی خود نرسیده است.
ارسال نظر