تاریخ تکرار میشود؟ - ۲۵ فروردین ۹۳
تلاش پوتین برای معرفی خود به عنوان وارث پترکبیر
نویسنده: دامنیک مویسی* مترجم: شیما رئیسی شاید یک روز، بناهای یادبود ولادیمیر پوتین در شهرهای روسیه ساخته شوند، بناهایی که روی آنها نوشته شده است: «مردی که کریمه را به روسیه مادر بازگرداند.» شاید بناهای یادبودی نیز در بسیاری از میادین اروپا ساخته شود و رئیسجمهور روسیه «پدر اتحادیه اروپا» خوانده شود. چراکه درواقع، اقدام سریع پوتین در الحاق کریمه به خاک روسیه در یکی کردن دیدگاه دولتهای اروپایی در قبال روسیه از دهها نشست دو یا چند جانبه موثرتر بوده است.
هفته گذشته در برلین، یکصدایی نخبگان آلمانی و فرانسوی را شنیدم که درباره چگونگی پاسخ به تجاوز روسیه به اوکراین سخن میگفتند. البته از حرف تا عمل فاصله بسیار است. با این حال، در سایه پوتین، شاید اتحادیه اروپا فرصت جدیدی را که از زمان فروریختن دیوار برلین بهدنبالش بودهاند، یافته باشد.
اروپا بهشدت نیازمند این فرصت جدید است. اتحادیه اروپا در مقابله با تمایل روسیه نئوامپریالیست مبنی بر تجدیدنظر در نظم پس از جنگ سرد در اروپا، اگر میخواهد نیرومند و معتبر به نظر برسد، باید با
یک صدای واحد صحبت کند و درست همان طوری که در طول جنگ سرد (اغلب) به همراه ایالات متحده آمریکا [علیه اتحاد جماهیر شوروی] متحد بودند، اکنون نیز اینگونه عمل کنند.
به نظر میرسد آمریکا نیز با بحران اوکراین تحریک شده است. گویا آشنایی آمریکاییها با دشمن جدید/قدیمی خود معنای احیا شدهای از هدف را پیش روی آنها قرار داده است. اتحاد دموکراسیها احیا میشود و این کنایه متداول که آمریکا اهل مریخ و اروپا اهل زهره است، دیگر معنا ندارد. در مقابل روسیه ثبات و استحکام دموکراسیهای جهان باید تقویت شود. ثباتی که با اجماع بر سر هدف واحدی تقویت شد، اما درجریان جنگهای عراق و افغانستان از دست رفت.
همزمان با گسترده شدن دامنه رویدادها در اوکراین، مشابهتهای تاریخی نیز تکثیر شدهاند. به گفته برخی، ما در سال ۱۹۱۴ و در آستانه جنگ جهانی هستیم که عده کمی خواستار بهوقوع پیوستن آن هستند، اما کسی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند یا در سال ۱۹۳۸، در دوره پس از الحاق زودتنلند به آلمان نازی به سر میبریم و با متجاوزی مواجه شدیم که مهارنشدنی است یا در سال ۱۹۴۵ و در آستانه یک دهه جنگ سرد قرار داریم. ما میتوانیم در سال ۱۹۹۱ و در میان انفجارهای یوگسلاوی باشیم که جامعهای چند نژادی ساکن در اردوگاههای جنگی را تماشا میکنیم یا اینکه میتوانیم خود را در سال ۲۰۰۸ ببینیم، در گرجستان، زمانیکه روسیه تحت حاکمیت پوتین، برای نخستین بار و با فشار نقشه جدید این کشور را ترسیم کرد. همه این شباهتها عنصری از حقیقت را در خود دارند، حتی اگر هیچکدام کاملا بر هم منطبق نباشند.
اما برای درک نگرش و رفتار فعلی پوتین، قیاس دیگری وجود دارد که احتمالا معتبر است. در جنگ ۵۶-۱۸۵۳ کریمه، بیش از ۸۰۰ هزارنفر - از جمله ۲۵۰ هزار روسی- کشته شدند.
بهانهای که روسیه تحت قدرت سزار نیکلای اول، برای جنگ در مقابل بریتانیا، فرانسه و عثمانیها ارائه کرد، یعنی «پاسداری از اماکن مقدس» مسوولیتی بود که روسها برای خود تعریف کرده بودند. سلطنت نیکلای ترکیبی از جاهطلبی امپریالیستی و غیرت دینی (علیه هر دو امپراتوری عثمانی و کلیسای کاتولیک) بود و شکست روسها، باشکوه بود. در طول محاصره طولانی سواستوپول (شهری واقع در منطقه جنوب غربی شبه جزیره کریمه که در حال حاضر محل مناقشه روسیه و اوکراین است) بیش از ۱۲۰هزار سرباز روسی جانشان را از دست دادند. لئو تولستوی که در این جنگ شرکت داشت، از آن برای نوشتن رمان خود- جنگ و صلح- الهام گرفت.
پوتین از این موقعیتها برای معرفی خود بهعنوان وارث سیاسی پترکبیر، استفاده میکند. ممکن است از او بهعنوان یک نیکلای اول نوظهور یاد شود (کسی که عکسی از او در اتاق پوتین آویزان است). یک سزار فوقالعاده محافظهکار که برای مدت بسیار طولانی در قدرت بود: ترکیبی از ملیگرایی، راست دینی و عادتهای ذهنی ناشی از سالهای عضویت او در کا.گ.ب (آژانس امنیت ملی اتحادیه جماهیر شوروی از ۱۹۹۱تا ۱۹۵۴) است. پوتین به منزله ملغمهای قابل انفجار است که باید بااحتیاط و مهمتر از آن با قاطعیت
با او رفتار شود.
این شرایط نشان میدهد، باید هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اقتصادی از اوکراین حمایت کرد. انتخابات سراسری ۲۵ مه سال جاری نهتنها آن گونه که برنامهریزی شده، بلکه باید تحت بهترین شرایط ممکن برگزار شود، حتی اگر پوتین نهایت تلاش خود را برای منحرف کردن آن انجام دهد. اخراج از گروه هشت (فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا، ژاپن، ایالات متحده آمریکا، روسیه و کانادا) یا ایستادگی در مقابل نزدیکترین متحدان پوتین، به تنهایی برای مقابله با روسیه کافی نخواهد بود. هدف باید این باشد که پوتین متقاعد شود اروپا برای تامین نفت و گازش منابع دیگری را جایگزین خواهد کرد.
برای مثال نیجریه و برزیل، بدون اشاره به احتمال جایگزینی انرژی شیل آمریکا. در واقع ممکن است دست آخر پوتین فرصتی غیرمنتظره برای ایجاد یک سیاست انرژی عمومی به اروپا بدهد، سیاستی که در نهایت بیشتر عقلانی است و بسیار کم هزینه. البته دور از این اصطکاکها، استبداد روسی بیش از دموکراسی اروپایی از دست خواهد رفت و در این میان، یک چیز قطعی است و آن اینکه: پوتین در گرجستان و کریمه متوقف نخواهد شد. اگر اکنون محدودیتهایی در مقابل جاهطلبیهایش وضع نشود، شباهتهای تاریخی وحشتناک، به دقیقترین صورت به وقوع خواهند پیوست.
* مشاور ارشد موسسه امور بینالملل فرانسه و استاد موسسه مطالعات سیاسی پاریس
ارسال نظر