جایگاه فرهنگ در نظام برنامهریزی
پروفسور امیر هوشنگ مهریار: مملکتی که اقتصاد قوی نداشته باشد، فرهنگ کلی جامعه را هم رو به زوال خواهد بود
برنامههای پنج ساله توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی معمولا با وجه غالب اقتصادی تدوین شده و زوایای فرهنگی و بالاخص تعامل این بخش با سایر بخشها از جمله بخش اقتصادی از توجه کمرنگتری برخوردار بوده است.
بررسی بیشتر نقش فرهنگ در نظام برنامهریزی و چگونگی ورود دولت درعرصه فرهنگ، آنگونه که هم به رشد و بالندگی این بخش کمک کند و هم اجازه فعالیت موثر فعالان فرهنگی را فراهم کند، از موضوعات پرمناقشه در نظام سیاستگذاری اقتصادی و فرهنگی کشور به شمار میرود. به منظور روشن شدن ابعاد مختلف موضوع گفتوگویی را با دکتر امیر هوشنگ مهریار انجام دادهایم. ایشان دارای مدرک فوق دکتراى بهداشت روانى اجتماعى از دانشگاه هاروارد آمریکا و موسس اولین مرکز جمعیت شناسی ایران در دانشگاه شیراز میباشند. ایشان علاوهبر اشراف بر مسائل جامعه شناختی بهواسطه عضویت در هیات علمی موسسه آموزش و پژوهش در مدیریت و برنامهریزی و مدیریت گروه جمعیت شناختی این موسسه از نزدیک با روند تدوین و اجرای برنامههای توسعه آشنا هستند.
تدوین برنامههای پنج ساله توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در دورههای گذشته را چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما در تدوین این برنامهها چقدر به مسائل فرهنگی توجه شده و عملکرد آنها را چطور ارزیابی میکنید؟ در واقع کارآیی این برنامهها را چگونه میبینید؟
من دخالتی در تدوین برنامهها نداشتم ولی هم در زمان قبل و هم در بعد از انقلاب به مسائل فرهنگی در برنامههای توسعهای کشور توجه میشده است. مساله فرهنگ یک موضوع وسیع و قابل بحث است، فرهنگ در واقع از مباحث مذهبی و ملی سرچشمه میگیرد و با زبانهای مختلف مثل موسیقی، تئاتر، سینما و نقاشی بازگو میشود. پس از انقلاب به مسائل مذهبی توجه بیشتری شده است و بودجههایی هم به این حوزه اختصاص داده میشود و این بخشی است که پیش از انقلاب اصلا به آن توجه نمیشد. امروز به مسائل فرهنگی رسیدگی میشود و سازمانهای مختلفی از فرهنگ حمایت میکنند؛ وزارت ارشاد و صدا و سیما نیز متولی مسائل فرهنگی هستند. در برنامههای پنج ساله توسعه به مسائل فرهنگی توجه شده است، یکسری اهداف روی کاغذ مشخص شده است، بودجه هم اختصاص مییابد و سازمانهایی هم مسوول پیگیری پیشبرد مسائل فرهنگی در کشور هستند. بحث سر این است که تعریف قوانین توسعه و سازمانهای مسوول از فرهنگ تا چه اندازه درست و در مسیر صحیح بوده و چقدر با معیارهای مردم ما هماهنگ بوده است. باید به این مساله توجه داشت که تعریف هر کس از فرهنگ متفاوت است. ممکن است برای یک شخص مغزشویی
در فرهنگ درست نباشد، ولی از نظر دیگری تغییر جهت آداب و افکار و رسوم جامعه به سمتی که مردم یا حاکمیت میخواهند کار درستی باشد. آن چیزی که در حال حاضر میبینیم آن است که سازمانهایی داریم که سرمایهگذاریهایی در بخشهای فرهنگی میکنند و در قانون هم پیشبینی شده است، اما همیشه اختلاف نظر درباره تعریف گروههای تصمیمگیرنده از فرهنگ وجود دارد و در جاهایی سرمایهگذاری میشود که ممکن است مقبول اکثریت جامعه یا عدهای از تصمیمگیرندگان نباشد.
به نظر شما چه شاخصهایی در ارزیابی عملکرد برنامههای توسعه باید مورد توجه قرار گیرد؟ آیا قانونهای قبلی مناسب جامعه ما بودهاند و در راستای خواستههای مردم شکل گرفتهاند؟
مناسب بودن نسبی است و نمیتوان به طور قاطع گفت که این خوب است و آن بد. ولی اوایل انقلاب این کار سیاست تازهای بود و مسائلی که مربوط به گذشته بود را از سیستم خارج کردند. در واقع انقلاب میخواست انسان تازهای را با معیارهای اسلامی خلق کند، همچنین دوگانگیهایی وجود داشته است که برای مثال آنچه تدوینگر برنامهها مشخص کرده، دیگران اعتقادی به آن
نداشتند.
در هشت سال گذشته نیز که همه چیز را کنار گذاشتند و سیاستهایی اجرا کردند که نتیجهاش را میبینیم. در ۸ سال گذشته همه کارمندان و استادان حقوقشان را میگرفتند، ولی دولت هیچ کمکی از آنها نمیگرفت. سازمان برنامه را تعطیل کردند و دولت نشان داد که اساسا اعتقادی به برنامهریزی ندارد. برنامهریزی صورت نمیگرفت و رئیس دولت مطابق میل خودش بودجه را تقسیم میکرد و کارهای اشتباه زیادی صورت گرفت.
آیا دولت قبلی توانست تغییرات فرهنگی مورد نظر خود را ایجاد کند؟
طبق چارچوبی که خودشان از فرهنگ داشتند عمل کردند نه چیزی که من به عنوان یک روانشناس و جامعه شناس قبول دارم. به طور عمده هم کارهایی که انجام شد در جهت این بود که عقایدی که خودشان داشتند را به جامعه القا کنند و توجهی نداشتند که گیرنده این پیام کیست. زمان انقلاب ما سالانه ۴۰۰ هزار نفر فارغالتحصیل دانشگاه داشتیم ولی الان این افراد به ۱۰ میلیون نفر رسیدهاند. بافت جمعیت تغییر کرده و بیسوادی محدود به سنهای خیلی بالا شده است. ارتباط با جهان خارج بیشتر شده است که قبلا وجود نداشت. دولت قبلی میخواست همه اینها را ندیده بگیرد و چیزی که در نظر خودشان فرهنگ بود را به جامعه تحمیل کنند. پول زیادی هم خرج کردند و سرمایههای زیادی را به هدر دادند که هیچ فایدهای برای بالا رفتن سطح فرهنگ در جامعه نداشت.
به نظر شما برنامههای فرهنگی باید محور اصلی توسعه قرار بگیرند یا برنامههای اقتصادی؟ چون گروهی اعتقاد دارند که با فرهنگسازی میتوان در مسائل اقتصادی نیز به نتیجه مناسب رسید؟
اقتصاد پایه هر چیزی است و درواقع مملکتی که اقتصاد قوی نداشته باشد هنر هم نخواهد داشت و وقتی هنر نداشته باشیم فرهنگ کلی جامعه هم رو به زوال خواهد بود. وقتی وضع اقتصادی خوب نباشد تحصیل کم خواهد شد و مردم تنها به فکر ارتزاق روزانهشان خواهند بود. اقتصاد باید گسترش پیدا کند و براساس آن نهادهای فرهنگی هم تقویت شود؛ باید در زمینههای مختلف سرمایهگذاری شود تا فرهنگ شکوفا شود.
بنابراین اساس برنامههای اقتصادی است و در کنار آن باید برنامههای فرهنگی تدوین شود. البته فرهنگسازی در زمینه اقتصاد را هم باید مد نظر قرار داد. در دورههای گذشته با توجه به تعریفی که از فرهنگ بوده و با توجه به امکاناتی که در اختیار داشتند برنامههای توسعه تدوین میشده است. تعریف فرهنگ تعریف آسانی نیست از نظر من فرهنگ نه تنها چیزهایی است که در جامعه به عنوان هنر میشناسیم بلکه تمام محصولاتی است که در یک زندگی اجتماعی به دست میآوریم. در واقع مسائل مختلفی مثل دین مردم، اعتقادات عمومی و شخصیت جامعه است که فرهنگ را شکل میدهد. در واقع اگر ایرانی هستیم این فرهنگ مهر خاص خود را به ما زده است و اگر در یک کشور دیگر پرورش مییافتیم فرهنگ دیگری داشتیم. درواقع فرهنگ اقتصادی مردم هم همین طور شکل میگیرد، مردم ما به شدت متکی به دولت شدهاند.
اگر خودتان متولی این برنامههای توسعه در حوزه فرهنگی بودید چه هدفی را در راس قرار میدادید و برای رسیدن به آن از چه ابزاری استفاده میکردید؟
من در اولین قدم به این نگاه میکردم که میخواهم برای چه کسانی برنامهریزی کنم. جمعیت ایران جمعیت ۳۰ سال پیش نیست و پیوسته در حال تغییر است، دنیا هم سریعا تغییر میکند. ما نمیتوانیم درهای کشور را ببندیم، چرا که دنیا به صورت یک دهکده جهانی درآمده است. درواقع فرهنگ کشور همواره در حال تاثیر و تاثر است و باید طوری حرکت کنیم که فرهنگ اصلی حفظ شود و کلیت خود را نگه دارد. فرهنگ مثل یک موجود زنده است که از محیط اطراف خود تاثیر میگیرد و با توجه به تغییرات، شیوههای برخورد خود را تغییر میدهد. فرهنگ ما از ابتدای انقلاب تاکنون عوض شده و هر چقدر هم بگذرد، بیشتر تغییر میکند. همانطور که طرز لباس پوشیدن ما نسبت به گذشته عوض شده، طرز فکر و اعتقادات هم عوض میشود، اما باید کلیت فرهنگ حفظ شود و ارزشها از بین نرود. باید نقاط مثبت فرهنگهای دیگر را بگیریم و نقاط مثبت فرهنگ خودمان را تقویت کنیم.
دو دیدگاه در حوزه فرهنگ وجود دارد که یکی به عدم دخالت دولت در زمینه فرهنگ و هنر و آزاد گذاشتن آن تاکید و اعتقاد دارد که زمینههای مختلف هنری مثل موسیقی و سینما و تئاتر باید آزادانه کار کنند و فقط یک بخش خصوصی وجود داشته باشد که بتواند با اینها تعامل داشته باشد. دیدگاه دیگر اینکه از آنجا که دولت محور اصلی توسعه بوده و همیشه اتکا به آن وجود داشته است، دولت باید در این زمینهها سرمایهگذاری و سیاستگذاری کند. به نظر شما کدام یک از این دیدگاهها به پیشبرد فرهنگ کمک میکند؟
باید تعادل را بین این دو دیدگاه حفظ کرد. در اینکه مردم صاحب فرهنگ هستند و آن را شکل میدهند هیچ شکی نیست، اما در عین حال باید توجه داشته باشیم که نیاز به سرمایه در فعالیتهای فرهنگی و هنری امری ضروری است. همچنین باید در نظر داشته باشیم در مملکتی زندگی میکنیم که اسلامی است و ابزارهای فرهنگی باید در همین راستا حرکت کنند. درواقع سیاستهای ما براساس اعتقادات مردم شکل میگیرد و جامعهای داریم که فرهنگ خاص خود را دارد. از طرف دیگر ببینید ما کشوری داریم که همه چیزش دولتی است از اقتصاد گرفته تا صنعت. ما یک اقتصاد نفتی داریم و طبیعتا فرهنگ ما نیز فرهنگی خواهد بود که دولت هدایت میکند. باید توجه داشت که به سمت اقتصاد بازار آزاد برویم و با این رویه نمیتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم. وقتی اقتصاد آزاد شود، هنر و فرهنگ هم استقلال پیدا میکند و مسیر خود را طی خواهد کرد. زمان کودکی که در آذربایجان بودم رادیوهایی از روسیه به ایران میآمد که فقط رادیو مسکو را میگرفت؛ الان چنین رادیوهایی وجود ندارد و نمیتوان سلایق و خواستههای جامعه را محدود کرد. همان موقع هم روسها نمیتوانستند آن طور که میخواهند افکار
مردم را تغییر دهند و با فرهنگ غربی کاپیتالیسمی مبارزه کنند، اما باید در نظر داشته باشیم کشوری داریم که مردم آن یکسری اعتقادات دارند و مسائلی وجود دارد که مقدس و ارزشی هستند. ببینید حتی جاهایی که آزادی فرهنگ را قبول دارند دخالت دولت را در برخی حوزهها لازم میدانند، فرانسه نمونه خوبی برای این قضیه است، به فرهنگ خودش مغرور است، زبان خود را مهم میداند؛ هزینههای زیادی میکند تا در کشورهای آفریقایی که زبان اصلیشان فرانسوی است این فرهنگ و زبان خود را حفظ کند، کمک زیادی میکند که سینمای فرانسه را در مقابل هالیوود زنده نگه دارد و این سینما سبک خاص خود را حفظ کند. ما باید مدل فرانسه را مد نظر قرار دهیم. دولت برای حفظ فرهنگ اقداماتی را انجام دهد و در عین حال استقلال و آزادی لازم را نیز برای هنر و هنرمند قائل شود. فرهنگ ما پتانسیل و پیشینه لازم را هم دارد و بزرگانی چون حافظ و فردوسی در حوزههای مختلف ادبی و فرهنگی داریم.
پس فکر میکنید که برای پیشبرد فرهنگ باید یک مقدار آزادی در حوزههای فرهنگی داشته باشیم؟ به بیان دیگر، دولت باید نقش پدرانه خود را در مقابل هنر کاهش دهد تا هنر بتواند با اتکا به خود فرهنگ کشور را شکل دهد؟
قطعا باید این آزادی را داد و باید در نظر داشت فرهنگ مقولهای است که جامعه به آن شکل میدهد. خوشبختانه، صنعت سینمای ما اکنون در دنیا مطرح است، نقاشیهای ما در حراجهای بینالمللی حرفی برای گفتن دارد، آموزشگاههای موسیقی زیاد شدهاند که البته دولت هم باید کمک کند. اگر میخواهیم طرز فکر خاصی را در جامعه پرورش دهیم، باید درونی شده باشد و نباید به صورت قهرآمیز با هنر برخورد کرد.
با همین ابزاری که داریم و در همین چارچوب میتوان چه کار کرد؟
به نظر من، اگر میخواهیم قید و بندی ایجاد کنیم، باید طوری سیاستگذاری شود که در جامعه، درونی شود. ببینید بعد از انقلاب اقداماتی شد ولی درواقع بعد از مدتی در مسیر درست قرار نگرفتیم. درواقع یکسری تندرویها سبب شد که بخشی از جامعه در مقابل برخی مسائل گارد بگیرند. متاسفانه، تربیت اجتماعی در کشور ما درست صورت نمیگیرد و مردم ما از کودکی یاد میگیرند که در خانواده یک شخصیت داشته باشند با دوستانشان یک جور دیگر و در محل کار طور دیگری رفتار کنند و در واقع چندشخصیتیاند و این نشان میدهد که در این زمینه هم فرهنگسازی درستی صورت نگرفته و درونی نشده است. البته در این زمینه برخوردها بهتر شده است، در گذشته برخورد مناسبی با بیماران معتاد صورت نمیگرفت، ولی اکنون این وضع بهتر شده است. باید در زمینههای دیگر فرهنگی نیز این نگاه را داشته باشیم.
آیا تدوین برنامهها تحت تاثیر نگاههای ایدئولوژیک دولت است و چقدر با تغییر دولتها رویکردها تغییر میکند.
ببینید دولت جدید سعی دارد فضا را باز کند، اما عدهای هستند که مخالف این قضیهاند. دولت مجبور است دو قدم که به جلو میرود یک قدم به عقب برگردد. مجلس در دست جناح مخالف دولت است و این موضوع سبب میشود دولت آن آزادی عمل لازم را نداشته باشد.
این موضوع زمان دولت قبلی هم وجود داشت و با نگاههای تیم اجرایی قبلی به فرهنگ نیز مخالفت میشد.
بله، اما خود اصولگرایی نیز با آنها مخالفت میکرد. در حال حاضر چون مجلس با دولتی از حزب مخالف خود روبهرو است، سعی دارد با برنامههای دولت مقابله کند و نمیتوان از دولت نیز انتظار معجزه داشت. باید وضع اقتصادی مردم بهتر شود و مجلس نیز در اختیار گروه موافق باشد و در حزب اصولگرا نیز سیاستمداران معتدل همکاری لازم را داشته باشند. ببینید در خارج از ایران هم همین مساله وجود دارد و وقتی دولت و مجلس از یک حزب باشند، امور راحتتر پیش میرود.
آقای دکتر با مقوله جهانی شدن فرهنگ تا چه اندازه موافقید و تاثیر این مساله را در فرهنگ جامعه چقدر میدانید؟
فرهنگ یک مساله سیال است و همواره تغییر میکند و هر روز این اتفاق میافتد. کل دنیا الان با هم ارتباط دارند و میزان این تاثیر و تاثر وابسته به قدرت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر کشور است. اگر بخواهیم به زور دیواری دور کشور بکشیم، راهی جز شکست نخواهیم داشت. در برنامههای توسعه بودجه داده میشود و سازمانهایی هم شکل گرفته است، اما باوجود تمام اینها صدا و سیما حق ندارد ساز را هنگام نواخته شدن نشان دهد. اگر ساز بتواند تاثیری در مخاطب داشته باشد همان صدای آن است پس دلیل نشان ندادنش چیست.
باید این مسائل حل شود. ببینید در دنیای امروز نباید اینگونه برخوردها را با فرهنگ و هنر داشته باشیم، چون خیلی از استعدادها و نسلها تلف میشوند. موسیقی تاثیر زیادی در تلطیف روح انسانها دارد و استعدادها را شکوفا میکند. اگر دولت بخواهد برخورد درستی نداشته باشد، در آینده کسانی مثل صبا و یاحقی را نخواهیم داشت. امروزه در همه کشورها موسیقی از دوران کودکی برای همه تدریس میشود.
به نظر من با وجود مخالفتهای این چنینی چون دنیا به صورت یک دهکده درآمده و همه با هم ارتباط دارند، جامعه به سمتی که بخواهد حرکت میکند پس حاکمیت نیز باید این موقعیت را درک کند و تصمیمهایی گرفته شود که در عین حفظ اصالت فرهنگی خواستههای جامعه را نیز مد نظر قرار دهد. اقدامات قهرآمیز و حمایت نکردن از فرهنگ و هنر فقط سبب میشود گروهی از جامعه که از لحاظ اقتصادی ضعیفترند نتوانند وارد حیطههای فرهنگی و هنری شوند.
ارسال نظر