کنترل نرخ تورم از طریق تغییرات در نرخ دستمزد و حقوق کارکنان بخش صنعت
برآورد منحنی فیلیپس بر پایه هزینه نهایی در ایران
از آنجا که کشور ایران همواره از معضل تورم رنج میبرد، شناسایی متغیرهای اثرگذار بر این پدیده میتواند سیاستگذاران را در تنظیم و هدایت مناسبتر سیاستها کمک کند
«برآورد منحنی فیلیپس بر پایه هزینه نهایی در ایران» موضوع پایاننامهای در مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم اقتصادی است که شهریور امسال (1392) در دانشکده علوم اقتصادی و اداری دانشگاه مازندران از آن دفاع شد.
تحولات بسیاری در تحلیل منحنی فیلیپس رخ داده است که نتیجه آن پیدایش منحنی فیلیپس کینزینهای جدید است. در این شیوه به جای بررسی رابطه میان تورم و بیکاری به رابطه میان تورم و هزینه نهایی واقعی اقتصاد میپردازد. نظر به اینکه کشور ایران از دهه ۷۰ همواره از معضل تورم رنج میبرد، شناسایی دقیقتر رفتار تورم میتواند سیاستگذاران را در تنظیم و هدایت مناسبتر سیاستها کمک کند. در این راستا تحقیق حاضر کوشش دارد منحنی فیلیپس کینزینهای جدید را برای ایران با بهرهگیری از روش خود توضیح برداری با وقفههای گسترده (ARDL) بر پایه دادههای ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۹ برآورد کند. در این مطالعه، بر پایه مدلسازی نظری، از سهم درآمد کار در بخش صنعت به عنوان نماینده هزینه نهایی واقعی اقتصاد استفاده شد. نتایج تجربی نشان داد سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس کینزینهای جدید بوده و رابطه مثبت و معنیداری میان متغیر تورم و هزینه نهایی واقعی هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت وجود دارد، یعنی با افزایش هزینه نهایی واقعی، تورم نیز افزایش خواهد یافت؛ البته، حساسیت تورم به هزینه نهایی واقعی در کوتاهمدت نسبت به
بلندمدت کمتر است.
کلیات پژوهش
خنثی بودن پول۱ نقطه شروع مباحث مربوط به تبادل میان تورم و متغیرهای واقعی اقتصاد است که یکی از اختلافهای اساسی میان دو مکتب کلاسیکی و کینزی به شمار میرود. کلاسیکها با قبول فرض خنثی بودن پول به چنین تبادلی میان تورم و متغیرهای واقعی اقتصاد اعتقادی نداشتند در حالی که کینز با مشاهده بحران بزرگ مالی و اقتصادی دهه ۱۹۳۰ این فرض را رد کرد و با نگرشی متفاوت نسبت به پول، توانست در کتاب «نظریه عمومی اشتغال، بهره، پول» رویدادهای دهه ۱۹۳۰ را تبیین کند. به عبارت دیگر در نظریه کینز، بخشهای پولی و حقیقی اقتصاد برای نخستین بار در یکدیگر تلفیق شده و تغییرات هر یک از این دو بخش، عملکرد بخش دیگر را کاملا تحت تاثیر قرار میدهد.
فیلیپس در سال ۱۹۵۸ با کامل کردن و رفع نقایص نظریات کینز مدل تئوریک قابل قبولی ارائه کرد که در آن نرخ بیکاری با نرخ تغییر دستمزدها رابطه عکس دارد، در نتیجه منحنی فیلیپس به سرعت تبدیل به یکی از پایههای تحلیل اقتصاد کلان از نظر تجربی و نظری شد. تحلیلهای منحنی فیلیپس از زمان ارائه آن تاکنون نه تنها ثابت نمانده است بلکه زیر فشار رویدادها و پیشرفت نظریهپردازی اقتصادی سیر تکاملی نیز پیموده است و در هر مرحله عناصر جدیدی چون نرخ طبیعی بیکاری، انتظارات تطبیقی، انتظارات عقلایی و ورود به بحث منحنی فیلیپس کینزینهای جدید به آن افزوده شده است که هر کدام به نوعی توان توصیف این منحنی را گسترش داده و پیامدهای آن را در سیاستگذاریها تغییر داده است.
با نگاهی گذرا به شرایط اقتصادی ایران و آمارهای اقتصادی موجود مشاهده میشود که تورم یکی از مسائل مهم اقتصادی کشور در سه دهه اخیر بوده است، با توجه به اهمیت این موضوع در تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی کشور، در این پژوهش به دنبال این است تا با بهرهگیری از منحنی فیلیپس کینزینهای جدید که هزینه نهایی را به عنوان متغیر جایگزین بخش حقیقی اقتصاد در نظر میگیرد به برآوردی از منحنی فیلیپس بر پایه هزینه نهایی بخش صنعت در ایران دست یابد. در این پژوهش از سهم درآمد نیروی کار در بخش صنعت به عنوان نماینده هزینه نهایی که تاکنون مورد بحث قرار نگرفته، استفاده شده است. قطعا با دستیابی به نتایج دقیقتر رفتار قیمت، میتوان سیاستگذاران را در تحقق اهداف برنامه مورد نظر یاری کرد.
اهداف پژوهش
مساله اصلی این پایاننامه را میتوان به صورت اجمالی بدین شکل بیان کرد: از آنجاییکه چندین متغیر به طور بالقوه در سیر آینده قیمتها اثر میگذارند، پیشبینی دقیقتر رفتار آینده قیمتها و تورم همواره برای اقتصاددانان اهمیت دارد. از نظریه اقتصاد خرد این نتیجه به دست میآید که سطح قیمت تنظیمی بنگاهها درنهایت به وسیله هزینه نهایی تعیین میشود. این رابطه میان قیمتها و هزینه نهایی یک یافته مهم در علم اقتصاد است که نشاندهنده نقش و اهمیت هزینه نهایی در شناخت رفتار قیمت است. این ارتباط میان قیمت و هزینه نهایی موجب شد اقتصاددانان در تحلیل منحنی فیلیپس تجدیدنظر کنند. برخلاف منحنی فیلیپس سنتی که مبتنی بر بیکاری است، در ادبیات تورم منحنی فیلیپس کینزینهای جدید به یک رابطه ساختاری میان تورم جاری، هزینه نهایی جاری و تورم انتظاری آینده دلالت دارد که از یک فرآیند بهینهیابی با قیمتهای چسبنده و رقابت انحصاری به دست میآید.
از دیدگاه کینزینهای جدید منحنی فیلیپس معادلهای است که بیان میکند تورم به وسیله یک متغیر فعالیت و انتظارات تورمی تعیین میشود. در بسیاری از تحقیقات تجربی فیلیپس کینزینهای جدید، هزینه نهایی را جانشینی برای فعالیت اقتصادی در نظر میگیرند.
گالی و گرتلر نشان دادند اگر سهم درآمد نیروی کار به عنوان تقریبی برای هزینه نهایی استفاده شود نتایج مدل با دادههای واقعی تورم تطبیق مناسبی دارد. محققانی همچون راد و ولن و دیگران به اعتبار تجربی منحنی فیلیپس کینزینهای جدید شک کردند و در پی یافتن جانشین نزدیکتری برای تقریب هزینه نهایی هستند.
هدف کلی این پایاننامه این است که با کمک دادههای کشور ایران منحنی فیلیپس کینزینهای جدید را بر اساس سهم درآمد نیروی کار در بخش صنعت به دست آورد و نشان دهد که برآورد مناسبی از منحنی فیلیپس میتواند داشته باشد. تحلیل منحنی فیلیپس در سالهای اخیر به گونهای بنیادی متحول شده است که نتیجه آن پیدایش منحنی فیلیپس کینزینهای جدید است که به جای بررسی رابطه میان تورم و بیکاری بیشتر به رابطه میان تورم و هزینه نهایی کل اقتصاد میپردازد. بنابراین این پژوهش در گام نخست هدف خود را گردآوری و دستهبندی این ادبیات تورم در داخل قرار داده است.
نظر به اینکه کشور ایران همواره از معضل تورم رنج میبرد، شناسایی متغیرهای اثرگذار و پیشبینی دقیقتر تورم میتواند سیاستگذاران را در تنظیم و هدایت مناسبتر سیاستها کمک کند. در این راستا پژوهش حاضر در گام دوم سعی دارد نشان دهد که سهم درآمد نیروی کار در بخش صنعت تقریب دقیقتری برای هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است.
روش پژوهش
این پایاننامه سعی در آزمودن این فرضیه دارد که سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است. به این منظور، در ابتدا پایههای نظری و پیشینه تحقیق جمعآوری شده و سپس به جمع آوری آمار و اطلاعات از منابع معتبر نظیر بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و مرکز آمار ایران پرداخته شده است.
برای انجام تخمین پژوهش و بررسی آزمون فرضیه از روش خودتوضیحبرداری با وقفههای گسترده، استفاده میشود و از برنامههای اقتصادسنجی Eviews و Microfit بهره گرفته شده است.
نتایج و پیشنهادهای پژوهش
همانطور که گفته شد پرسش اصلی این پایاننامه این بود که آیا سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است یا خیر؟ جهت یافتن پاسخی مناسب به این سوال و آزمودن فرضیه پژوهش، در ابتدا مبانی نظری و ادبیات تورم در داخل و خارج کشور مورد بررسی قرار گرفته، سپس با جمعآوری و محاسبه دادههای مورد نیاز همچون نرخ تورم و سهم درآمد کار در بخش صنعت و با استفاده از الگوی خودتوضیح برداری با وقفههای گسترده (ARDL) به تخمین منحنی فیلیپس کینزینهای جدید و بررسی رابطه تورم و هزینه نهایی واقعی (سهم درآمد کار در بخش صنعت) در اقتصاد ایران طی دوره ۱۳۸۹-۱۳۶۰ پرداخته شده است. مطابق نتایج به دست آمده بیان شد که تورم در ایران از الگوی (ARDL۱/۰) پیروی میکند.
نتایج تخمین الگوی پویای کوتاهمدت نیز نشان میدهد همه ضرایب مدل در سطح اطمینان بالایی معنادار هستند. آماره F الگو نیز از قدرت توضیحدهندگی بالای مدل حکایت میکند. آزمونهای تشخیصی نیز حاکی از درستی الگو است. با توجه به ضرایب محاسبه شده در الگوی پویای کوتاهمدت، نتیجه میشود رابطه مثبت و معناداری میان نرخ تورم جاری با نرخ تورم باوقفه گذشته و هزینه نهایی جاری در کوتاهمدت وجود دارد، به طوری که در کوتاهمدت یک واحد افزایش در نرخ تورم دوره گذشته، باعث افزایش ۳۰/۰ واحدی در نرخ تورم جاری میشود. همچنین یک واحد افزایش در هزینه نهایی واقعی بخش صنعت در دوره جاری باعث افزایش ۴۶/۰ واحدی در نرخ تورم دوره جاری میشود. پس در کوتاهمدت فرضیه پژوهش مورد تایید قرار میگیرد.
پس از تخمین پویایی مدل، به بررسی وجود یا عدم وجود رابطه بلندمدت میان متغیرها با استفاده از
آمارt پرداخته و نتیجه آزمون مورد نظر، وجود رابطه بلندمدت میان متغیرهای الگو را تایید میکند. با تخمین رابطه بلندمدت میان نرخ تورم و هزینه نهایی ملاحظه میشود در بلندمدت نیز میان نرخ تورم و هزینه نهایی واقعی بخش صنعت رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، به طوریکه با افزایش هزینه نهایی واقعی بخش صنعت (سهم درآمد نیروی کار بخش صنعت) به میزان یک واحد، تورم به طور متوسط ۶۷/۰ واحد افزایش مییابد. پس نتایج بهدست آمده در بلندمدت نیز با تایید فرضیه پژوهش، حکایت از این دارد که سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است.
از آنجا که در این پژوهش از سهم درآمد نیرویکار در بخش صنعت به عنوان متغیر جایگزین هزینه نهایی استفاده شده است، نتایج حاصل از تخمین معادلات در دوره مورد بررسی ۱۳۸۹-۱۳۶۰ نشان میدهد که سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس کینزینهای جدید است و صحت تبادل میان هزینه نهایی واقعی و تورم را در اقتصاد ایران، مطابق با فرضیه مورد بررسی تایید میکند.
به طور کلی یافتههای پژوهش بیانگر آن است که هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت میان متغیر تورم و هزینه نهایی واقعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر اگر هزینه نهایی واقعی افزایش یابد، تورم نیز افزایش خواهد یافت، ولی حساسیت و کشش تورم به هزینه نهایی در کوتاهمدت نسبت به بلندمدت کمتر است و از ضریبی برابر ۴۶/۰ برخوردار است.
پس از بررسی وجود رابطه بلندمدت الگوی تصحیح خطا ارائه شد. معادلات مربوط نشان میدهد، در هر دوره(سالانه)، ۶۹/۰ از عدم تعادل کوتاهمدت تورم برای رسیدن به تعادل بلندمدت تعدیل میشود. همچنین ضریب هزینه نهایی را میتوان اینگونه تفسیر کرد که یک درصد افزایش در سهم درآمد نیروی کار بخش صنعت(هزینه نهایی واقعی) باعث ۴۶ درصد افزایش در نرخ تورم شده است. در ادامه، برای بررسی ثبات ساختاری الگو از دو آزمون CUSUM و CUSUMSQ استفاده شده و نتایج این دو آزمون حاکی از ثبات الگوی به دست آمده است.
در پایان نیز پیشنهادهایی مطرح شده است که میتوان آن را ذیل دو دسته پیشنهادهای سیاستی و پیشنهادهایی برای مطالعات آتی تقسیمبندی کرد: پیشنهادهای سیاستی بیان می کنند از آنجا که تورم بالا در کشور علاوه بر بیثباتی قیمتها، موجب نابسامانی در اقتصاد کشور میشود و اثرات زیانبار رفاهی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت؛ بنابراین با توجه به یافتههای پژوهش و تایید فرضیه پژوهش، این نکته حائز اهمیت است که اگر سیاستگذاران بخواهند نرخ تورم را در کشور کنترل کنند، تغییرات در نرخ دستمزد و حقوق کارکنان بخش صنعت میتواند گزینه مناسبی در جهت دستیابی به هدف مورد نظر
آنها باشد.
پیشنهادها برای مطالعات آتی نیز به طور خلاصه عبارتند از: شناسایی بخشهای اقتصادی مهم و کلیدی کشور؛ شناسایی متغیرهای اثرگذار دیگر بر رفتار قیمت؛ مقایسه میزان اثرگذاری هرکدام از متغیرهای موثر روی رفتار قیمت در کوتاهمدت و بلندمدت، جهت بهکارگیری مناسبتر آنها در بازه زمانی موجود؛ مقایسه منحنی فیلیپس کینزینهای جدید تخمین زده شده با منحنی فیلیپس سنتی در پیشبینی تورم؛ استفاده از نرمافزارهای تخصصی بهروزتر جهت تخمین بهتر و دقیقتر مدل و استفاده از روشهای سنجشی دیگر جهت تخمین.
ساختار پژوهش
این پایاننامه در پنج فصل تدوین شده است. در فصل نخست، کلیات پژوهش شامل: بیان مساله، اهداف پژوهش، فرضیهها، حدود و روش پژوهش بررسی میشود. فصل دوم، به مبانی نظری پژوهش و مروری بر مطالعات گذشته میپردازد. در فصل سوم، مدل پژوهش، توصیف دادهها و روش پژوهش بیان میشود. فصل چهارم، به تخمین و آزمون فرضیه پرداخته میشود. فصل پنجم پژوهش، با نتیجهگیری و ارائه پیشنهادها خاتمه مییابد.
پاورقی:
۱- فرضیه خنثی بودن پول، بر نبود ارتباط بین عرضه پول و متغیرهای واقعی اقتصاد دلالت دارد؛ به بیان دیگر، سیاستهای پولی را اصلیترین تعیینکننده تورم میداند.
ارسال نظر