«سرمایهداری» و «جهان سوم» سازگارند؟
مختار قادری* ممکن است بسیاری از شما سرمایهداری را یک نظام غربی و مخصوص تعداد محدودی از کشورهای توسعهیافته بدانید که از طریق آن دیگر ملل و کشورهای فقیر را استثمار میکنند و در نتیجه در دیگر کشورهای توسعهنیافته یا درحال توسعه کاربردی ندارد یا اگر هم داشته باشد مخصوص قشر یا طبقهای خاص که در راس قرار دارند است. به قول هرناندو دوسوتو در کتاب راز سرمایه: «بیشتر مردم در آن کشورها (کشورهای جهان سوم) به این نظام به عنوان یک باشگاه خصوصی نگاه میکنند، یک نظام تبعیضی که فقط به غرب و طبقات ممتازی که در داخل حباب بلورین در کشورهای فقیر زندگی میکنند فایده میرساند.
مختار قادری* ممکن است بسیاری از شما سرمایهداری را یک نظام غربی و مخصوص تعداد محدودی از کشورهای توسعهیافته بدانید که از طریق آن دیگر ملل و کشورهای فقیر را استثمار میکنند و در نتیجه در دیگر کشورهای توسعهنیافته یا درحال توسعه کاربردی ندارد یا اگر هم داشته باشد مخصوص قشر یا طبقهای خاص که در راس قرار دارند است. به قول هرناندو دوسوتو در کتاب راز سرمایه: «بیشتر مردم در آن کشورها (کشورهای جهان سوم) به این نظام به عنوان یک باشگاه خصوصی نگاه میکنند، یک نظام تبعیضی که فقط به غرب و طبقات ممتازی که در داخل حباب بلورین در کشورهای فقیر زندگی میکنند فایده میرساند.
سرمایهداری را در خارج از غرب با خصومت فزایندهای، به عنوان یک رژیم آپارتاید که بیشتر کشورها نمیتوانند وارد آن شوند میشناسند.»
اما باید گفت که در حقیقت اینگونه نیست. نظام سرمایهداری به کشور یا طبقه خاصی تعلق ندارد و این طرز تفکر از آنجا ناشی میشود که این کشورها در پیادهسازی نظام سرمایهداری مرتکب اشتباه شدهاند و به عبارت دیگر، بستر مناسبی برای آن فراهم نکردهاند. این بستر موارد زیادی را از قوانین و حقوق مالکیت تا فرار سرمایه شامل میشود. دوسوتو این عوامل پیشگیرنده در کشورهای جهان سوم را در کتاب راز سرمایه اینگونه بیان میکند: «اقتصادهای زیرزمینی قوی، نابرابری آشکار، مافیای در حال گسترش، بیثباتی سیاسی، فرار سرمایه و بیتوجهی آشکار به قانون. به این دلیل است که حامیان سرمایهداری در خارج از غرب در حال عقبنشینی هستند درحالی که آنان درست یک دهه قبل از سرمایهداری دفاع میکردند، در حال حاضر از بدبختی و نابرابریهایی که هنوز اکثر مردم را صدمه میزند، پوزش میخواهند.» این امر به خاطر آن است که در ابتدا فکر میکردند سرمایهداری قابلیت پیادهسازی در هر بستر و شرایطی را دارد درحالیکه اشتباه میکردند. پس باید گفت که نظام سرمایهداری به خودی خود مشکلی نداشته و عدم موفقیتی که کشورهای جهان سوم در عمل با آن مواجه بودهاند
بهدلیل فراهم نکردن بسترهای مناسب از جمله نهادهای کارآ بوده است که بهرهوری کل اقتصاد را تحت تاثیر قرار میدهند.
مزایای سرمایهداری
میتوان گفت از مزایای نظام سرمایهداری در کشورهایی که از بسترهای مناسب برخوردار بودهاند، برای افراد و نوع انسان این است که هرکس براساس تواناییهایی که دارد صرفنظر از طبقه اجتماعی که در آن متولد میشود میتواند نه تنها از حداقلها بلکه از امکانات متوسطی درخور و شایسته نوع بشر امروزی برای زندگی و تفکر که حق اساسی هر انسانی است برخوردار شود. البته نباید این مساله فراموش شود که پیادهسازی نظام سرمایهداری در کشورهای جهان سوم علاوهبر مواردی که در بالا به آنها اشاره شد به میزان دخالت دولتها در بازار و اقتصاد نیز بستگی داشته که در این صورت (در حالت دخالت دولت) میتواند نتیجه عکس داده و به رشدی فقرآور منجر شود. در نقطه مقابل دولتها میتوانند از طریق کمک به شکلگیری نهادهای کارآ نقش مثبتی در این جریان داشته باشند. نمونه بارز موفقیت نظام سرمایهداری را میتوان در ایالات متحده مشاهده کرد، کشوری که در آن قوانین و حقوق مالکیت به درستی پایهگذاری شده است. میتوان با نگاهی ساده به این کشور ملاحظه کرد که به لطف نظام سرمایهداری هر فردی جدا از طبقه اجتماعی خود، میتواند در صورت تلاش و کسب مهارت، تنها از
طریق شغلی که دارد از زندگی متوسطی که مناسب شأن انسانی است برخوردار شود. البته شاید کسی بخواهد در سلسله مراتب اجتماعی حتی بالاتر رود، همچنانکه روح انسانی هم مبین آن است و نیازهای او سیری ناپذیر است، که در این صورت نیز میتواند با تلاش و کار و کسب مهارتهای بیشتر، موقعیت و طبقه خود را بهبود بخشیده و در چارچوب نظام سرمایهداری به طبقه اجتماعی بالاتری منتقل شود.
انتقادهایی نادرست از نظام سرمایهداری
همیشه افرادی نیز بودهاند که نظام سرمایهداری را بهوسیله رکودهایی که برای آن اتفاق افتاده است نقد کرده و مدعی فروپاشی این نظام شدهاند. در این مورد باید به این افراد یادآور شد این بحرانهایی که هر از چند گاهی در داخل نظام سرمایهداری اتفاق میافتند سیکلهایی (چرخهها) هستند که پدیدهای طبیعی بوده و در داخل هر نظامی رخ میدهند. علاوه براین، همانطور که در بالا گفته شد، بعضی از بحرانهایی که در کشورهای سرمایهداری رخ میدهند ناشی از سیاستهای غلط دولتها و دخالت زیاد آنها در اقتصاد و بازار است که نقش دست نامرئی بازار را نادیده میگیرند و با این دخالتها موجبات انتقاد از نظام سرمایهداری را فراهم میکنند و نمیگذارند که مکانیسم بازار، خود وارد عمل شده و نیروهای اقتصادی را تنظیم نموده و تعادل را در اقتصاد برقرار سازد. واقعیتهای اقتصاد آمریکا خود بیانگر این است که در دورههایی که دولت در اقتصاد دخالت کرده است و به اصطلاح رفرمهایی را اجرا کرده نتایج مطلوبی به دست نیامده است. همچنانکه فریدمن در کتاب سرمایهداری و آزادی میگوید: «اصلاحات پولی که هدف از آنها ایجاد ثبات در فعالیتهای اقتصادی و قیمتها
بود، تورم را در طول جنگ جهانی اول و پس از آن تشدید کرد و از آن پس بیش از هر زمان دیگر موجب ایجاد بیثباتی شد. مقاماتی که این اصلاحات پولی را برقرار کردند مسوول اصلی تبدیل شدن انقباض حاد اقتصادی به فاجعه بحران اقتصادی بزرگ ۱۹۳۳-۱۹۲۹ هستند... نهادهای آزاد در مقایسه با نیروی قهری دولت راهی مطمئنتر- هرچند گاهی طولانیتر- را برای رسیدن به هدفهای موردنظر عرضه میدارند.» پس در اینجا لازم است که نظرات کارل مارکس را در ارتباط با جبر طبقاتی اصلاح کنیم و بگوییم که انتقال طبقاتی در صورت وجود قوانین و نهادهای کارآ در داخل نظام سرمایهداری و امکان عمل کردن آزادانه نیروهای بازار، نه تنها کاری غیرممکن و مشکل نبوده، بلکه به خود فرد و تواناییهای او در کسب دانش و مهارت و احراز لیاقت و شایستگی بستگی داشته و کار دشواری نیست. بنابراین، میتوان به این نتیجه رسید که نظام سرمایهداری هماهنگترین نظام با انسان امروزی و کرامت انسانی است، چرا که کرامت انسانی حکم میکند که هر فردی براساس تواناییهایی که دارد شغل و طبقه اجتماعی متناسب با آن مهارت و تواناییها داشته باشد و از نتایج تلاش خود بهرهمند شود. اگر بخواهیم در ارتباط با
تفاوت در میزان دستیابی به امکانات توسط افراد در موقعیتهای اجتماعی یکسان، مقایسهای داشته باشیم کافی است موقعیت مشابه دو فرد فارغالتحصیل دانشگاهی را در یک کشور جهان سومی با کشوری مانند ایالات متحده از لحاظ میزان دستیابی به امکانات اولیه زندگی مانند داشتن شغل، مسکن، خودرو و دیگر امکانات ابتدایی برای داشتن یک زندگی متوسط مقایسه کنیم.
در هر دو، فرد ممکن است کار داشته باشد، اما امکاناتی که هر کدام در اختیار دارند و آن وضعیت طبقاتی که هرکدام پس از فارغالتحصیلی در آن قرار میگیرند، بسیار با هم تفاوت دارد. ممکن است بعضی شکایت خود را از نظام سرمایهداری اینگونه ابراز دارند که چون در این نظام همه به دنبال نفع شخصی هستند مسائل دینی و معنوی و امور خیریه به فراموشی سپرده میشود و از کارافتادگان و کسانی که توانایی کار کردن ندارند در این نظام جایگاهی نداشته، بنابراین نظام سرمایهداری ضدفقرا و ارزشهای معنوی است. درست است که در نظام سرمایهداری و در جامعه آزاد همه منافع شخصی خود را دنبال میکنند، اما به قول فریدمن در کتاب سرمایهداری و آزادی، حتی «زنان و مردانی که وقت و تلاش بسیاری صرف امور خیریه، آموزش و دین میکنند نیز منافع مورد نظر خویش را دنبال میکنند. طبعا چنین منافعی به عدهای محدود مربوط میشود و از نظر آنان منافعی عمده به شمار میآید. از محسنات جامعه آزاد این است که برای نیل به اینگونه منافع نیز کاملا میدان عمل میدهد و آنها را پایینتر از منافع مادی که غالب مردم به دنبال آن هستند قرار نمیدهد. به همین دلیل کشورهای
سرمایهداری به اندازه کشورهای کمونیستی به منافع مادی نمیاندیشند.»
سخن پایانی
در پایان باید گفت که نظام سرمایهداری را نباید تنها براساس تجربه ناموفقی که بعضی کشورهای جهان سوم داشتهاند مورد قضاوت قرار داد و در این ارتباط باید عوامل پشت پرده و نبود بسترهای مناسب برای پیادهسازی این نظام را نیز مشاهده کرد و مزایای این نظام را در کشورهای پیشرفته همچون ایالات متحده نادیده نگرفت.
* کارشناس ارشد توسعه اقتصادی و برنامهریزی
(Mokhtar.ghadery@gmail.com)
ارسال نظر