مردی که فقط سی درصد  اشتباه کرد
علی موقر * توجه: مطالب این ستون شدیدا غیرجدی است.
«من به روش خودم مبارزه می‌کنم» این جمله معروف مائو تسه تونگ پدر جمهوری خلق چین است. مردی استثنایی با اراده آهنین که توانست روش استثنایی خودش را در زندگی یک ششم جمعیت کره زمین به ظهور برساند. روش او در عرصه سیاست منجر به دیکتاتوری شد و در عرصه اقتصادی منجر به قحطی. شاید بعضی از چینی‌ها که بی‌جنبه بودند از روش او خوششان نمی‌آمد، اما در عوض پیروان و طرفداران زیادی در کشورهای دیگر برای خودش دست و پا کرده بود. مائو کمک‌های اقتصادی زیادی به کشورهای دیگر می‌کرد تا مردم آنها مائوئیست شوند و در برابر آن، مردم چین از قحطی و گرسنگی تلف می‌شدند. این برنامه‌ها روی هم رفته نزدیک به چهل میلیون نفر از جمعیت چین را به کشتن داد که البته این مقدار توی جمعیت میلیاردی چین عددی محسوب نمی‌شود و از این بابت جای نگرانی نیست. به عوضش برنامه‌های جهانی مائو به خوبی پیش رفت و نامش در تاریخ ماندگار شد.
مائو در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۳ در ایالت هونان چین در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد. از دوران کودکی در مزرعه کار می‌کرد و در مکتب نزدیک خانه‌شان درس می‌خواند. مادرش زنی مذهبی و پارسا و پدرش مردی جدی و سختگیر بود که به ترتیب در ١٩١٩ و ١٩٢٠درگذشتند. دوران کودکی‌اش چیز خاصی ندارد، اما در نوجوانی به مطالعه علاقه‌مند شد و به خواندن فلسفه کنفسیوس، منسیوس، کانت و هگل پرداخت و خوب که همه اینها توی کله‌اش با هم قاطی شد به مارکسیسم روی آورد.
در سال ۱۹۱۸ وارد دانشگاه پکن شد و برای خرج تحصیلش در کتابخانه دانشگاه مشغول به کار شد. او با تعدادی از دانشجویان گروهی را تشکیل داد که بعدها همان‌ها حزب کمونیست چین را تاسیس کردند و به مخالفت با حکومت پرداختند این شد که حکومت هم به مخالفت با آنها پرداخت و آنها را به کوه‌های جنوب چین تبعید کرد. آنها هم روش مخالفتشان را تغییر دادند و در همان کوه‌ها برای خودشان یک ارتش پارتیزانی به نام ارتش سرخ تشکیل دادند و کم کم به طرف شمال حرکت کردند.
جنگ با ژاپن، جنگ‌های جهانی، بی‌ثباتی اقتصادی و این قبیل چیزها باعث شده بود تا چین آن سالها اوضاع خوبی نداشته باشد، اما در عوض اوضاع مائو چندان بد نبود. او توانست مسیر ترقی در جنبش را به سرعت طی کند و در ١٦ اکتبر ۱۹۳۴ ارتش سرخ به رهبری او و سایر اعضای مرکزی حزب به یک راهپیمایی ٨٠٠٠ کیلومتری دست زد که حماسه‌ای بی‌نظیر در تاریخ است. سرانجام در اکتبر ١٩٣٥ به شمال رسیدند. ارتش سرخ در ۱۹۴۹ پیروزی‌های بزرگی در شهرهای زیادی به دست آورد و به این ترتیب جمهوری خلق چین به وجود آمد و مائو در سال ۱۹۵۰ برای خودش رهبر چین شد.
مائو که آدم عملگرایی بود معتقد بود که باید هر چه سریعتر مارکسیسم را به صورت یک ابزار به کار گرفت و مطالعه بیش از حد مارکسیسم بی‌فایده است و حتی معتقد بود که اینکار «حتی از فضله سگ هم بی‌فایده‌تر است». بنابراین خیلی سریع دست به کار شد و در سال ۱۹۵۸ با هدف تغییر سریع دراقتصاد چین و صنعتی کردن آن طرح اقتصادی خود به نام «جهش بزرگ به جلو» را اجرا کرد که روشی کاملا متفاوت با اقتصادهای بازار در بقیه نقاط جهان بود. خب باید هم می‌بود، چرا که بقیه نقاط جهان داشتند خیلی آرام به جلو حرکت می‌کردند، حال آنکه مائو می‌خواست جهش بزرگ به جلو داشته باشد.
به این ترتیب در قدم اول تمام زمین‌های کشاورزی چین را مصادره کرد و بین دهقانان تقسیم کرد. دولت محصول را از آنها می‌خرید و بعد بین آنها جیره‌بندی می‌کرد. نیروهای بازار در صنعت و تجارت در مقیاس بزرگ را هم از بین برد تا در حیاط خانه‌ها کوره‌های کوچک ذوب فلزات ساخته شود. کارخانه‌ها را در اختیار گرفت و دستمزد کارگرها را توسط دولت پرداخت می‌کرد و تولیدات را می‌خرید و مجددا کالاهای مصرفی را بین ملت جیره‌بندی می‌کرد.
در ساختن پل‌ها، سدها و تاسیسات زیربنایی هم بیل و کلنگ به همراه نیروی کار دولتی ارزان به ماشین‌آلات صنعتی ترجیح داده می‌شد. کسانی که می‌خواهند بیخودی از مائو ایراد بگیرند معتقدند که روش‌های او باعث شد تا شکل نادرست کار فشرده انسانی بر استفاده از علم و تکنولوژی ترجیح داده شود که مناسب حال قرن بیستم نیست. حال آنکه از این موضوع بی‌اطلاع‌اند که روش مائو داشت روحیه سختکوشی را ترویج می‌کرد و انسان‌ها در هر قرنی لازم است که این روحیه را حفظ کنند. بعد از اجرای برنامه جهش بزرگ، چین با بزرگترین قحطی تاریخ خود روبه‌رو شد که در جریان آن ۳۸ میلیون نفر جان خود را از دست دادند. آنهایی که می‌خواهند از مائو ایراد بگیرند این مساله را زیادی بزرگ می‌کنند.
مائو همچنین علاقه فراوانی داشت تا ایده‌های خود را گسترش بدهد و نهضت خود را جهانی کند به همین دلیل در حالی که مردم کشورش در آن اوضاع و احوال جهش بزرگ قرار داشتند، به کشورهای دیگر هم کمک می‌کرد. در آن سال‌ها مائو محصولات کشاورزی چین را در برابر جلب حمایت سیاسی و دریافت تجهیزات نظامی به کشورهای اروپای شرقی صادر می‌کرد. او همچنین مواد غذایی و پول به جنبش‌های کمونیستی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین می‌داد که در برابر آنها چیز خاصی هم دریافت نمی‌کرد.
بعد از آنکه در زمینه اقتصادی به اندازه کافی به جلو جهش کرد، حواس مائو به امور فرهنگی جلب شد؛ چرا که مائو آدم دقیقی بود و حواسش به همه چیز بود. مائو در سال ۱۹۵۷ کتاب «تناقص صحیح میان مردم» را نوشت. او معتقد شد که چه خوب است که هر کسی هر عقیده‌ای داشته باشد و چه بهتر است که عقیده‌اش را آزادانه ابراز کند. بنابراین یک جنبش دیگر به نام «صدها گل» به راه انداخت و هی از همه خواست که در یک فضای گل و بلبل هی عقاید خود را ابراز کنند. با این تاکتیک او توانست آنهایی را که عقاید بیخودی ابراز می‌کردند شناسایی کند. خوب که همه آنها را شناسایی کرد از سر فرصت به اعدام و زندان و اصلاح آنها پرداخت.
سپس مائو در سال ۱۹۶۶ جنبش دیگری به نام «انقلاب فرهنگی» به راه انداخت. در این جنبش به مدت ده سال مدارس و موسسات آموزشی تعطیل شدند، اما مملکت نمی‌توانست بدون کتاب بماند بنابراین در سال ۱۹۶۸ کتابی به نام «کتاب سرخ» نوشت و به تعداد جمعیت کشور منتشر کرد تا همیشه توی جیبشان باشد. ۵/۸ میلیارد آرم هم از کله مائو ساخته شد (به ازای هر چینی شش عدد) تا ملت روی سینه‌شان بچسبانند. یک نیروی شبه نظامی متشکل از دانش‌آموزان و دانشجویان تندرو هم به نام «گارد سرخ» به وجود آمد تا به حساب خیلی‌ها که حرف‌های حساب به خرجشان نمی‌رفت رسیدگی کنند.
با مرگ مائو در سپتامبر ۱۹۷۶ انقلاب فرهنگی و اقتصادی او هم ختم به خیر شد. در سال ۱۹۸۱حزب کمونیست رسما اعلام کرد که آن کارها را مائو کرده است و به حزب مربوط نیست. با این‌حال اعلام کرد که هفتاد درصد کارهایی که مائو کرده است درست بوده و آن سی درصد اشتباه باعث شده که مملکت اینطور بشود.
اندیشمندان معتقدند به دلیل اینکه چین در مورد عملکرد اقتصادی‌اش در آن دوران داده‌هایی را منتشر کرده است که به دور از واقعیت هستند و عملکرد اقتصادی را بیش از حد بالا نشان می‌داده، نمی‌توان داده‌های اقتصاد چین در آن دوران را به درستی بررسی کرد. بعضی از این اندیشمندان هم به همه چیز کار دارند و نمی‌گذارند یک نفر مائو توی مملکت خودش هم آسایش داشته باشد.