آیا جهان به آدم‌های بیشتری نیاز دارد؟

پوسنر پاسخ من به این پرسش این است که تردید دارم. درست است که هر کشوری دچار مشکلات اقتصادی می‌شود. اگر تعداد سالمندان آن کشور که جملگی هزینه‌های سنگینی بر نظام مراقبت بهداشتی کشور وارد می‌کنند، نسبت به تعداد اشخاص در سن کار خیلی زیاد شود؛ چون آن‌گاه بار مالی بر جمعیت شاغل بی‌نهایت سنگین خواهد شد، اما عکس آن نیز درست است: نسبت خیلی زیاد جوانان به پیران نیز می‌تواند باعث بی‌ثباتی اوضاع شود. تجربه بیشتر ملت‌های فقیر جهان نشان داده است داشتن جمعیت جوان بسیار زیاد مسائل بیکاری شدید ایجاد کرده و به ناآرامی‌های خشونت‌بار منجر می‌شود؛ همان‌طور که در تعدادی از کشورهای خاورمیانه در چند سال گذشته وجود داشت- به نام «بهار عربی» پیش رفت و به سرعت به کابوس خشونت‌بار، بی‌نظمی سیاسی و بی‌ثباتی منطقه‌ای تبدیل شد.

شگفت‌آور است که یک کشور فقیر و عمدتا خشک مثل مصر باید جمعیتی ۸۴ میلیون نفری داشته باشد. چنین وضعیتی برای مصر اصلا نمی‌تواند چیز خوبی باشد. بیشتر مسائل جاری مصر از ناتوانی در تهیه غذای کافی برای تغذیه جمعیت آن و بهره‌وری ناکافی در تولید همه اقلام غذایی و تامین نیازهای جمعیت عظیم آن ناشی می‌شود.

جمعیت در حال افزایش نه تنها به معنای اشخاص بیشتر در سن کار، بلکه تعداد بچه‌های بیشتر نیز هست و بچه‌ها هزینه‌های فرصت سنگینی بر والدین تحمیل می‌کنند (مگر اینکه اجازه کار به کودکان داده شود که احتمالا مانع درس خواندن آنها می‌شود) و درس خواندن هم پرهزینه است. جمعیتی که به سرعت زیاد می‌شود نه تنها می‌تواند باعث بیکاری سنگین جوانان شود، بلکه خدمات عمومی (از قبیل نهادهای آموزشی عمومی) را نیز محدود می‌کند و همه اینها علاوه بر اثرات زیست محیطی افزایش جمعیت برای مثال گرم شدن کره زمین، انقراض گونه‌های حیوانی و گیاهی و ازدحام ترافیکی است.

اگر بچه‌ها کالای «برتر» به معنای اقتصادی آن بودند- یعنی کالایی که وقتی درآمد افزایش می‌یابد به مقدار بیشتر خریداری می‌شود- انتظار می‌رود که نرخ زاد و ولد در کشورهای ثروتمند بالا و در حال افزایش باشد؛ اما مخالف آن در بیشتر چنین کشورهایی درست است. شاید بچه‌ها واقعا یک کالای «پست» باشند و بیشترین ارزش را برای مردم فقیر داشته باشند؛ چون یا بچه‌های فقرا کار می‌کنند تا درآمد خانواده تکمیل شود یا چون خانواده فاقد منابع برای داشتن جانشین‌های بچه از قبیل خودروهای گران‌قیمت، خانه، تفریحات و مسافرت است. در کشورهای ثروتمند هر دو، زن و شوهر کار می‌کنند که هزینه‌های فرصت هر دو را برای بزرگ کردن بچه‌ها افزایش می‌دهد.

یک واکنش بهتر و قطعا ارزان‌تر در برابر مساله کاهش یافتن جمعیت در کشورهایی مثل آلمان و ژاپن- منظور کشورهای ثروتمند است (اگر چه همه کشورهایی که با کاهش جمعیت مواجه هستند ثروتمند نیستند- برای مثال روسیه این‌طور نیست) استقبال از مهاجرت نیروی کار است. حدود دو و نیم میلیارد نفر تنها در چین، هند و کره جنوبی زندگی می‌کنند و میانگین آی‌کیو آنها ظاهرا مشابه (شاید حتی بالاتر از ) ساکنان در آمریکا و سایر کشورهای ثروتمند است از جمله آن دسته از کشورهای ثروتمندی که جمعیتشان در حال کاهش است (در این دسته‌بندی آمریکا جای ندارند). این دلالت بر تعداد بسیار زیاد آسیای شرقی‌ها با بهره هوشی بیش از ۱۰۰ دارد. (با فرض اینکه بهره هوشی توزیع نرمال داشته باشد، میانگین بهره هوشی ۱۰۰ به این معنا است که ۵/۲ درصد از جمعیت بهره هوشی دست کم ۱۳۰ دارد و ۵/۲ درصد از ۵/۲ میلیارد نفر به معنای ۵/۶۲ میلیون نفر است). ظاهرا همه آنها خواهان مهاجرت نیستند، اما بسیاری از آنها کاملا این امکان را در نظر دارند. مشکل این است که معدود کشورهای ثروتمندی، به جز آمریکا و سایر کشورهای انگلیسی زبان هستند که از مهاجران استقبال می‌کنند. آنها البته نیروی کار مهاجر دارند برای مثال، آلمان دارای شهروندان زیادی است که ترک تبار هستند؛ ژاپن کره‌ای‌های بسیاری دارد؛ اما این کشورها متمایل به رفتار نژادپرستانه، تنگ‌نظرانه و یکسره مخالف با مهاجران هستند و جمعیت مهاجر آنها- نه تنها نسل اول- مشکل جذب و همگون شدن دارند، بر خلاف مهاجران به آمریکا که هنوز واقعا یک دیگ درهم جوش است. اگر آن کشورها نتوانند مشکل جذب مهاجران در جامعه خود را حل کنند به طوری که خودشان را برای مهاجران با کیفیت بالا جذاب بسازند، جمعیتشان رو به کاهش خواهد گذاشت چون که این کشورها احتمالا توانایی پرداخت یارانه لازم برای جلوگیری از کاهش جمعیت را ندارند.

رابطه ضروری بین جمعیت و رشد اقتصادی وجود ندارد. تصور می‌شود کاهش شدید جمعیت اروپا به دلیل طاعون، درآمد سرانه را به شدت افزایش داد چون کاهش نسبت جمعیت به زمین‌های قابل‌آبیاری، منجر به بهبود تغذیه شد. جمعیت بیشتر می‌تواند همان‌طور که بکر اشاره کرد نرخ پیشرفت فناوری را از طریق افزایش دادن تعداد نوابغ و سایر افراد بسیار خلاق افزایش دهد، اما جور کردن افراد با هم را نیز افزایش می‌دهد چون در کشورهای پیشرفته در نتیجه کاهش تبعیض و جست‌وجوی کامپیوتری این جور شدن‌ها متداول‌تر شده است. در عین حال بازدهی کاهنده به تعداد فزاینده مهندسان کامپیوتر هم دیده می‌شود.

پول دادن به مردم برای اینکه تعداد بچه بیشتری داشته باشند عجیب به نظر می‌رسد اگر چه در زمینه اقتصادی قابل‌دفاع است، در صورتی که بچه‌های اضافی منافع اقتصادی خالص عاید کنند (به همین ترتیب پول دادن به سالمندان برای صرف‌نظر کردن از دریافت هزینه‌های پزشکی پایان عمر نیز از جنبه اقتصادی قابل‌دفاع است و بستگی به این دارد که میزان یارانه چقدر باید باشد و چگونه تامین می‌شود). من بدبین هستم که چنین دفاعی را بتوان اثبات کرد. ما چیزهای بسیار اندکی درباره اثرات اقتصادی رشد مداوم جمعیت جهان می‌دانیم که اکنون از مرز هفت میلیون نفر عبور کرده است.

آیا جهان به آدم‌های بیشتری نیاز دارد؟