رونالد کوز و سوءاستفاده از اقتصاد

نویسنده: جان کسیدی منبع: نیویورکر مترجم: مژگان جعفری این داستانی است در مورد تاریخ اقتصاد، تحریف نظریات و قدرت سیاسی. داستانی مربوط به اقتصاددانی که در صد و دو سالگی درگذشت: رونالد کوز. رونالد کوز (Ronald Coase) در محله ویلسن لندن به‌دنیا آمد و قبل از آنکه در سال ۱۹۵۱ به آمریکا مهاجرت کند و به نماد راست سیاسی بدل شود، در انگلستان تحصیل کرده بود. نظریه معروف کوز، به دستاویزی برای توجیه حضور سیاستمداران، سازمان‌ها و قضات در کسب‌و‌کارهای بزرگ بدل شد و میراثی که از این قاعده برجا ماند آلودگی‌هایی زیست‌محیطی و مشکلات اقتصادی است که قدرت‌های اصلاح‌گر بازار آزاد با آن مواجه هستند. در طول دهه‌های ۷۰ و ۸۰ قرن بیستم، یعنی هنگامی که مدرسه اقتصاد شیکاگو تمام چیزهایی را که قبل از آن در واشنگتن وجود داشت جارو کرده بود، کارهای کوز به عنوان دستاوردهایی فوق‌العاده موثر ارزیابی و تثبیت شدند. در سال ۱۹۹۱ سوئد جایزه نوبل اقتصاد را به وی اعطا کرد و این تنها یکی از تقدیرها و افتخارات بی‌شماری بود که نصیب وی شد.

روایتی که قصد بازگویی آن را داریم به شدت آیرونیک یا شاید تراژیک است، بستگی دارد به اینکه از چه منظری به آن نگاه کنیم. به عنوان اقتصاددانی با تمایلات محافظه‌کارانه، کوز همواره به صورت غریزی به مقرارت دولتی به دیده شک و تردید می‌نگریست، او به عنوان یک تجربه‌گرای انگلیسی همواره اذعان داشت که واقعیت امری پیچیده است. با این وجود کوز به لسه فر (Laissez-faire) اعتقاد نداشت و اغلب به‌راحتی اعتراف می‌کرد که «نظریه کوز» در خصوص مواردی که اقتصاددانان از آنها تحت عنوان اثرات جانبی منفی (negative externalities) یاد می‌کنند، قابل اعمال نیست.

در واقع خود کوز هرگز به «نظریه کوز» به مثابه تئوری اقتصادی جامع و مانع ننگریسته بود، کوز به قاعده‌اش تنها به مثابه یک تمرین ذهنی نظر می‌کرد، تمرینی ذهنی که انجام دادنش می‌توانست قبل از پرداختن به موارد واقعی مفید باشد. وظیفه جامعیت‌بخشی به این قاعده برای افرادی غیر از او (که کم‌تر از او دقیق بودند) باقی ماند، تازه‌واردانی در عرصه نظر که از نتایج کارهای کوز به عنوان سلاحی برای جنگ علیه ایده دولت بزرگ بهره گرفتند. استدلال‌های ظریف کوز در دست این افراد دچار تحریف و دگرگونی شد و این مساله با کمک گروه‌های دست راستی نظیر بنیاد الین (Olin) محقق شد. این بنیاد از قضات و سیاستمدارانی تشکیل شده بود که در مناقصات عظیم و کسب‌وکارهای سودآور دست داشتند، آن هم در حالی که گمان می‌کردند در حال اجرایی کردن آخرین نظریه موجود در عرصه اقتصاد هستند. جناح محافظه‌کار از نظریه کوز بهره برد تا بتواند فعالیت‌هایی نظیر دور زدن معیارهای قانونی به نفع شرکت‌های بزرگ را توجیه کند، قاعده کوز به غلط به ابزاری در دست محافظه‌کاران بدل شد تا مقررات زیست‌محیطی را زیر پا بگذارند و هر محدودیتی را که بر سر راه کسب‌وکارشان وجود داشت، حذف کنند، محدودیت‌ها و قواعدی که سه ربع اول قرن بیستم صرف تدوین آنها شده بود.

ماجرا از اوایل دهه پنجاه قرن بیستم آغاز شده بود، این مقطعی بود که کوز در آن به یک مساله قدیمی در علم اقتصاد می‌اندیشید: چگونه با تاثیرات منفی که شرکت‌های تجاری و کسب‌و‌کارها بر بقیه می‌گذارند، مقابله کنیم؟ (به عنوان مثال کارخانه‌ای که سروصدا و گازهای سمی ایجاد می‌کند) راه‌‌های متدوال مقابله با آلودگی‌هایی نظیر این، تشویق مردم برای کشاندن مسوول آلودگی به دادگاه یا تحمیل مالیات‌های سنگین بر فعالیت آنها بود، به نحوی که مسببین ایجاد آلودگی از ادامه فعالیت خود دلسرد شوند. کوز که از دوران تحصیل در مدرسه اقتصاد لندن ستایشگر سخت‌کوش آدام اسمیت بود، با راه‌حل‌های متدوال فوق مخالفت کرد. وی در مقاله‌ای که در سال ۱۹۶۰ منتشر کرد، نوشت: بحث من این است که سلسله اقدامات پیشنهادی کنونی نامناسب هستند، آنها عموما به نتایجی منجر می‌شوند که ضرورتا مطلوب نیستند.

چرا او چنین می‌اندیشید؟ خوانشی دقیق از مقاله‌ وی، معضل هزینه‌های اجتماعی (The Problem of Social Cost) دو نکته را در مورد مقصود اساسی وی به ما نشان می‌دهد، یکی از این نکات، ملاحظه‌‌ای عملی و دیگری بصیرتی نظری ست.

حاصل کوشش‌های تئوریک کوز نظریه‌ای غیرشهودی بود که مدعی بود در یک جهان ایده‌آل تا زمانی که دو طرف (کسب‌و‌کاری که مسبب آلودگی است و همسایگانش) قادر هستند با استفاده از تمام اطلاعات و ارقامی که در دست دارند به مذاکره بپردازند و بدون دخالت یا کمک دولت به یک توافق اجتماعی مقبول برسند، واقعا فرقی نمی‌کند که کدام یک از طرفین به لحاظ قانونی مسوول ایجاد آلودگی است. برای تشریح ملموس‌تر این ایده، کوز به مثالی متوسل شد. در این مثال دو مزرعه دار در همسایگی یکدیگر زندگی می‌کنند و گاوهای یکی در زمین‌های تازه بذرپاشی شده دیگری سرگردان شده و به آن آسیب زده‌اند. در این شرایط اگر قانون بگوید که مزرعه‌دار صاحب گاوها به لحاظ قانونی مسوول است، به احتمال زیاد او دیگر پس از این حکم هزینه‌ای برای خرید حصارهای جدید میان دو مزرعه پرداخت نمی‌کند. (مخصوصا اگر ایجاد حصار گران تمام شود) اما اگر مقصر اصلی مزرعه‌داری باشد که زمین‌هایش آسیب دیده‌اند چه؟ دلیل مقصر بودن او می‌تواند این باشد که زمین‌هایش را به خوبی مرزبندی و حصارکشی نکرده است. کوز معتقد است اگر مزرعه دار کشاورز را مسوول واقعه بدانیم، او به احتمال زیاد این دفعه زمین‌هایش را حصارکشی خواهد کرد و اگر ایجاد حصار خیلی پرهزینه است و هزینه‌اش حتی از آسیب‌هایی که گاوها به زمین می‌زنند بیشتر باشد، بنابراین در نهایت به تاخت و تاز گاه به گاه گاوهای همسایه به زمینش رضایت می‌دهد.

حقوق مالکیت در مورد این بحث می‌کند که چه کسی باید پول بپردازد، اما اگر از منظر اقتصاد کلان به موضوع نگاه کنیم، درمی‌یابیم که در حقیقت کوز استدلال کرده است: بدون توجه به هزینه‌های نسبی همچون هزینه ایجاد حصار یا تحمل آسیب‌های گاه به گاه به محصول، برآمد کلی به صورت مطلق یکسان است. به عبارتی طرفین مساله توافق دارند که برآمدی مطلوب است که سبب افزایش ارزش محصول تولیدی مزرعه‌شان شود (چه گندم باشد چه گوشت گاو) و در نهایت نحوه‌ اختصاص دادن منابع به انواع مختلف تولید و ارزش تمام تولیدات یکسان خواهد بود.

زمانی که کوز این تئوری را به گروهی از اقتصاددانان در دانشگاه شیکاگو ارائه کرد، در ابتدا، تنها یکی از آنها با آن موافقت کردند و بیست نفر آن را رد کردند، اما در پایان روز همه آنها در کنار کوز بودند، او همه را متقاعد کرده بود. نظریه کوز در حقیقت نوعی بهره‌گیری از فرضیه‌ مشهور لسه فر بود، بر اساس این فرضیه در یک جهان کامل همه چانه‌زنی‌ها بر اساس منطق بهره‌برداری از منافع متقابل است (منافع در مقابل هم هستند)؛ بنابراین افزایش خروجی و برآمد بازار بدون کاهش دادن سطح رفاه دست کم یکی از طرف‌های درگیر غیرممکن است.

در سال ۱۹۶۴ کوز از دانشگاه ویرجینیا به ویندی سیتی نقل مکان کرد، جایی که برای مابقی عمرش در آن باقی ماند. چند سال بعد از این نقل مکان جورج استیگلر یکی از چهره‌های درخشان مکتب شیکاگو بحث کوز در خصوص حقوق مالکیت و چانه‌زنی را پی گرفت، حاصل پیگیری‌های او که به زبانی روان نوشته شده بود، ایده‌ کوز را به قلمرو بالاتر تئوری وارد کرد، استیگلر شخصی بود که برای نخستین بار از اصطلاح «نظریه کوز» استفاده کرد. این صورت‌بندی پر‌زرق و برق و جدید از نظریه کوز سبب شد که بسیاری از اقتصاددانان محافظه کار و سیاستمداران و قضات جذب آن شوند، آنها کار کوز را به این نحو تفسیر می‌کردند: وقتی که حقوق مالکیت واضح و مشخص باشند، نیازی به مقررات دولتی، جریمه تخلف یا ابزارهای قانون تنبیهی وجود ندارد. می‌توان به جادوی بازار تکیه کرد و مطمئن بود که خواست ایجاد خروجی مطلوب کارها را به درستی پیش می‌برد.

واضح است که این چیزی نبود که کوز گفته بود، کوز در یکی از مقالات خود که در سال ۱۹۶۰ منتشر شده است، تصریح کرد که وی در مورد جهانی صحبت می‌کرده است که در آن طرف‌های درگیر قادرند با در دست داشتن تمامی اطلاعات و ارقام مورد نیاز به مذاکره با یکدیگر بپردازند و از طرفی به توافق دواطلبانه‌ای برسند که هزینه‌ آن صفر باشد. کوز اذعان داشت که این بدون شک موقعیت فرضی بسیار غیرواقعی‌ است، به خصوص وقتی این ملاحظه را در نظر بگیریم که آلودگی صنعتی می‌تواند هزاران نفر از مردم (و بلکه بیشتر) را تحت تاثیر خود قرار دهد. جمع آوری چنین جمعیتی و ترغیب آنها به اینکه به توافقی برای حل و فصل اختلافات برسند، می‌تواند بسیار پرهزینه و حتی ناممکن باشد.

کوز در این مقاله نوشت: دخالت مستقیم دولت (نسبت به وضعیتی که در آن حل مشکل به شرکت‌ها و بازار واگذاشته می‌شود) لزوما بهتر نیست. اما مواردی وجود دارد که در آنها مقررات اداری دولتی منجر به بهره‌وری اقتصادی می‌شود، بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که به دخالت دولت در تمامی موارد اشکال کرد. به عنوان مثال مساله مزاحمت‌های ناشی از دود را در نظر بگیرید، این مساله‌ای است که به طور معمول تعداد زیادی از مردم درگیر آن هستند، کنترل چنین معضلی توسط بازار یا شرکت‌ها نه تنها دشوار است، بلکه هزینه‌های سنگینی نیز در بردارد.

جمع‌آوری افراد (مثلا قربانیان آلودگی) در یک مکان برای حصول توافق تنها معضل موجود نیست. در بسیاری از آلودگی‌های زیست محیطی توافقی بر سر مسائل وجود ندارد، مثلا بر سر این که صدمه یا آسیب تا چه حد جدی بوده است یا چه مقدار هزینه برای جبران و ترمیم آن نیاز است. در برخی موارد دیگر، مثلا آلودگی ناشی از نشت رادیو اکتیو در فوکوشیما، محل مجادله و مناقشه جزئی نیست، بلکه اصلا اطلاعاتی وجود ندارد. ما هرگز نمی‌توانیم با قطعیت بدانیم که در سال‌های آینده چه تعداد از مردم در اثر بودن در معرض تشعشعات رادیو اکتیو بیمار خواهند شد.

حتی اگر تمامی اطلاعات مربوط نیز وجود داشته باشند، ممکن است مشکلات دیگری پیش بیاید. در مواجهه با حریفانی که پراکنده و ضعیف هستند، آلوده‌کنندگان بزرگ ممکن است انگیزه‌های قوی‌ای برای ایجاد ابهام در مساله یا تلاش برای اعمال نفوذ بر سیاستمداران و قضات محلی داشته باشند. در مقابل مردم نیز اغلب دچار نوعی بی‌عملی هستند، انسجام و اتحاد ندارند و به احتمال زیاد هر شخصی انگیزه زیادی دارد که صبر کند تا دیگران رهبری را به عهده بگیرد و بعدی در سایه حمایت او تلاش‌های خود را صورت دهد. حتی اگر نهایتا دو طرف بر سر میز چانه‌زنی و مذاکره قرار بگیرند در غیاب هر گونه نظارت هیچ تضمینی وجود ندارد که نتیجه کارآمدترین نتیجه ممکن باشد. هر دو طرف دارای انگیزه‌هایی برای دروغگویی، تحریف و تبانی هستند. مطالعات نظری مدرن در خصوص مذاکرات دوجانبه حاکی از آن است که در چنین شرایطی طیف وسیعی از احتمالات وجود دارد و بسیاری از این نتایج به هیچ وجه کارآمد نیستند.

به طور خلاصه می‌توان گفت که هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم اعطای مسوولیت مواجهه با اثرات جانبی به بازار نتایج خوبی در خروجی کلی دارد یا به برآمد مثبتی منتهی می‌شود. البته راه‌حل‌های تحمیلی دولتی همچون قوانین سفت و سخت نیز اغلب اشکالاتی دارند. همان طور که کوز سال‌ها قبل در ۱۹۶۰ خاطر نشان کرده است: تنها راه معقول پیش رو این است که به هر مورد به صورت منفرد نظر کنیم و با دقت تصمیم بگیریم که در این مورد به خصوص چه راهی به احتمال زیاد بهترین است. اگر موردی است که شامل هزاران نفر از اقشار مختلف است، ایجاد مقررات یا مالیات‌های دولتی یا شاید هردوی آنها اغلب بهترین راه حل است، اگر مساله نزاعی کوچک، هم چون مثال دو مزرعه دار است، بهتر است طرفین مستقیما گفت و گو کرده و معضل را حل کنند.

اما این پیامی نبود که جهان از کوز شنید، در اواخر عمرش او شکایت می‌کرد که افراد اغلب بر روی صفحات خاصی از مقالات وی تمرکز می‌کنند و مسائلی هم چون شرایط ایده‌‌آل ضروری برای چانه‌زنی و ضرورت صفر بودن هزینه معاملات را نادیده می‌گیرند.

کوز پس از دریافت جایزه نوبل گفت: مایلم نظریه کوز تنها به عنوان پله‌ای سنگی در ابتدای یک راه تصور شود، راهی برای تجزیه و تحلیل اقتصادی با هزینه های معامله مثبت، اما چیزهایی که کوز گفته است تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کنند. در بستر تاریخ، پسر نرم سخن انگلیسی از محله ویلسن به عنوان یکی از محافظه‌کارترین و ضدتحول ترین افراد به یاد می‌ماند، کسی که سبب شد آمریکا (و بسیاری کشورهای دیگر) هرچه بیشتر به مسیری زمخت، ناهنجار و غیرمنصفانه بروند.