معرفی کتاب
چگونه یک اقتصاد رشد میکند؟
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس
از زمان جنگ دوم جهانی اکثر اقتصاددانان دست به کار نوشتن رساله دفاعی برای رشد دولت شدند. اکنون کارشناسان که هیچ وقت نمیتوانند بحرانی را پیشبینی کنند، بر این باورند که ما باید مجددا برای نجات سیستم بازار آزاد، اصول بازار آزاد را رها کنیم.
جورج اسمیت
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس
از زمان جنگ دوم جهانی اکثر اقتصاددانان دست به کار نوشتن رساله دفاعی برای رشد دولت شدند. اکنون کارشناسان که هیچ وقت نمیتوانند بحرانی را پیشبینی کنند، بر این باورند که ما باید مجددا برای نجات سیستم بازار آزاد، اصول بازار آزاد را رها کنیم. همیشه این امکان برای افراد معمولی هم وجود دارد که به واقعیت مسائل و مفاهیم و اتفاقاتی که در دولت میافتد پی ببرند. چه کسی یا چه چیزی میتواند به آنها کمک کند تا درک کنند چه اتفاقی دارد میافتد؟ انسانها به این نیاز دارند که یک نفر برایشان به وضوح و با زبانی ساده توضیح دهد که چه چیز اقتصاد یک کشور را موفق میکند.
گرسنه ماندن امروز برای خوردن غذایی بهتر در فردا
بهترین گزینه برای این منظور کتاب پیتر شیف به نام «چگونه اقتصاد یک کشور رشد میکند و به چه دلیل سقوط میکند» است که به کمک برادرش اندرو شیف نوشته است. دیگر نوشتههای سادهای نیز وجود دارد که برای یادگیری مباحث بنیادی اقتصادی مناسب است، اما شیف یک داستان جالب برای گفتن دارد. داستانی که در ابتدا توسط پدرشان اروین شیف نوشته شد و آنها آن را تکمیل کردند. هیچ چیز مثل یک داستان مردم را تشویق به مطالعه کتاب نمیکند. در این کتاب، داستان مورد بحث با تلاشهای برندن لیچ بسیار جذابتر هم شده است.
نویسندگان این کتاب خیلی سریع سراغ ریشههای رشد اقتصادی رفتهاند. فصل اول کتاب این گونه شروع میشود که سه نفر در یک جزیره هستند به نامهای ابل، بیکر و چارلی که از طریق ماهیگیری روزانه روزگار خود را میگذرانند. در هر روز آنقدر ماهی میگیرند که تا روز بعد سیر باشند.
ابل یک ابتکار به ذهنش میرسد به این امید که بتواند تعداد ماهی بیشتری صید کند، اما او کی میتواند ایده خود را عملی کند؟ او تمام وقت خود را صرف کار روزمره میکند. تازه خودش هیچ اطمینانی هم ندارد که ایدهاش درست از آب درآید.
یک روز ابل تصمیم میگیرد که شانس خود را امتحان کند. او به دیگران میگوید که قصد دارد تا یک روز ماهیگیری نکند و وقت خود را صرف درست کردن وسیلهای به نام تور کند. بقیه او را تمسخر میکنند، اما او به موفقیت فکر میکند. او با استفاده از تورش میتواند دو ماهی در روز بگیرد، یکی را بخورد و دومی را نگه دارد. در این صورت میتواند نصف زمان کنونی را به صید اختصاص دهد و مابقی را به بهبود زندگی شخصی خود بپردازد. (البته در این داستان ماهی فاسد نمیشود.)
شیف این حکایت را با حواشی زیادی که «واقع بینی» مینامد، تعریف میکند. در این مورد او اشاره میکند که ابل برای موفقیت هم گرسنگی میکشد و هم خطر را میپذیرد.
در آخر هر فصل یک بخش به نام «بردن» وجود دارد. خواننده از فصل اول چه درسی باید بگیرد؟ با استفاده از استعدادهای خدا دادی خود میتوانیم ابزاری خلق کنیم تا هم زندگی مان را بهتر کنیم و هم یک اقتصاد بهوجود آوریم. اگر ابزاری نباشد، اقتصادی نیست.
طبیعی است که آن دو مرد دیگر هم به تور نیاز دارند اما حاضر نیستند به خاطر ساختن آن گرسنگی را تحمل کنند. آنها از ابل میخواهند تا روزهایی که ماهی نمیگیرد، تورش را به آنها قرض دهد. ابل درخواست آنها را رد میکند. سپس از ابل میخواهند که در طی مدتی که مشغول ساختن تور هستند به آنها ماهی قرض دهد. ابل در جواب میگوید که مطمئن نیست آنها در ساختن تور موفق شوند. نهایتا، آن دو پیشنهاد میکنند که ماهیهای قرض گرفته شده را به همراه سودش به او برمیگردانند. قرار شد که آن دو در قبال هر ماهی که از ابل قرض میگیرند، دو ماهی پس دهند؛ بنابراین اگر موفق شوند، همه در این میان سود میبرند. ابل پیشنهاد آنها را قبول میکند.
هر یک از مردها تور خود را ساخت و اقتصاد آنها از سه ماهی در روز به شش ماهی، یعنی ۱۰۰ درصد رشد، افزایش یافت.
در یک «واقع بینی» دیگر، شیف اشاره میکند که «اقتصاد رشد نکرد؛ چراکه مصرف آنها نیز بیشتر رشد. آنها بیشتر مصرف کردند چون اقتصاد رشد کرده بود.»
از داد و ستد کالا به کالا تا استفاده از پول
همچنان که پسانداز آنها زیاد میشد، آنها زمان بیشتری بهدست میآوردند تا پروژههای دیگری را انجام دهند. آنها با هم شریک میشوند و تلهای میسازند که هفتهای ۳۰ ماهی صید میکند. دیگر آنها نیازی به ماهیگیری ندارند. ابل یک کارخانه پوشاک راه میاندازد. بیکر قایق و گاری میسازد و چارلی تخته مخصوص اسکی رو آب درست میکند.
پسانداز کردن، سخت کوشی، خطرپذیری و قرض دادن مناسب موجب رشد اقتصاد میشود. موفقیتهای چشمگیر جزیره منجر به جذب و برخورداری از توان لازم برای حمایت از مهاجرین میشود. برخی از آنها ماهی قرض میگیرند تا زمین را برای کشاورزی آماده کنند. برخی انسانها خدماتی مثل آشپزی و تعمیر تله ماهی ارائه میدهند. اقتصاد بسیار متنوع و گونه گون میشود.
ساکنان متوجه میشوند که به روش بهتری برای داد و ستد کالا و خدمات مورد نیاز خود احتیاج دارند. کسی که نیزه درست میکند شاید بخواهد که از خدمات یک سرآشپز بهرهمند شود، اما در مقابل ممکن است که سرآشپز به نیزه احتیاج نداشته باشد. آنها به چیزی نیاز دارند که بشود آنرا با هر چیزی معاوضه کرد و هر کسی آن را قبول کند. آنها پول نیاز دارند.
آنها معاملات خود را بر حسب ماهی انجام میدهند. ماهی نه تنها انجام دادوستد را تسهیل میکند، بلکه برای مدت طولانی و برای روز مبادا میتوان آنرا ذخیره کرد. پول این امکان را به مردم میدهد که در کاری که تبحر دارند تخصص پیدا کنند. برای مثال دافی میتواند با صرف هشت ماهی، قایقی بسازد که دیگران حاضرند برای آن ده ماهی بپردازند. اگر دافی برای فروش هر قایق نه ماهی بگیرد، هم خودش سود میکند و هم مشتریانش پسانداز میکنند. در بلندمدت دافی میتواند با پسانداز خود ابزاری بخرد که بهوسیله آنها فقط با صرف چهار ماهی یک قایق بسازد. دافی تولید خود را دو برابر میکند و با گرفتن شش ماهی در مقابل هر قایق، حاشیه سود خود را دو برابر و تازه قایقها را هم ارزانتر میفروشد. تجمل کمکم به زندگی مردم راه پیدا میکند.
همچنان که بهرهوری افزایش مییابد، قیمتها هم کاهش مییابد؛ یعنی هم به نفع تولیدکننده است و هم به نفع مشتری. کاهش قیمتها مردم را تشویق به پسانداز میکند که این امر میزان سرمایه موجود برای وام را بیشتر میکند. در این زمان ترس از کاهش قیمتها هنوز ناشناخته است.
یک واسطه بین پساندازکننده و قرضکننده
همه ساکنان جزیره حاضر نیستند برای یک زندگی بهتر کار کنند. برخی از آنها شروع به دزدیدن ماهی کردهاند. یک کارآفرین به نام مکس گودبانک این فرصت را برای راه اندازی یک بانک غنیمت میشمرد و برای نگهداری از پساندازهای مردم از آنها دستمزد میگیرد.
به دلیل منفعت کم این کار، مکس تصمیم گرفت تا از پساندازهای موجود، به متقاضیان وام بدهد. برای اغوای مردم به اینکه ماهی خود را به بانک بسپرند، به مردم سود پرداخت میکند. او از قرضکنندهها نرخ سود بیشتری دریافت میکند؛ بنابراین میتواند هزینههای خود را بپردازد و سود هم بهدست آورد. مکس شرکت خود را وام و پسانداز گودبانک مینامد.
مکس میداند که در یک اقتصاد موفق سپرده ماهیاش افزایش خواهد یافت. در نتیجه سود وامهایش و سودی که به سپردهگذار پرداخت میشود نیز کاهش خواهند یافت. اگر پسانداز کم شود، مکس از قرضکنندهها سود بیشتری میگیرد. همچنین او میباید به سپردهگذاران سود بیشتری بپردازد تا آنها را برای پسانداز کردن تشویق کند و نهایتا نرخ تقاضای وام پایین خواهد آمد.
امنیت و راحتی بانک، سپردهگذاران را جذب میکند و مکس میتواند برای یک پروژه آب بندی بزرگ به منظور رساندن آب به جزیره تامین مالی کند. لولههای آب میتواند زمینهای بایر را به زمینهای کشاورزی تبدیل کند. از جریان ثابت آب میتوان برای ماشینهای بارکشی استفاده کرد که این کار موجب ظهور صنایع جدید میشود.
پیدایش دولت
ساکنان جزیره برای حل و فصل اختلافات و حفاظت از خود در مقابل خشونت، تصمیم گرفتند که یک دولت کوچک راه بیندازند. آنها ۱۲ سناتور انتخاب کردند و یک سناتور ارشد هم با اختیارات اجرایی انتخاب کردند. مجلس سنا یک سیستم قضایی برای حل اختلافات طراحی خواهد کرد و یک جوخه پلیس برای اجرای احکام دادگاه. همچنین این مجلس یک نیروی دریایی ایجاد و سازماندهی خواهد کرد.
ساکنان جزیره موافقت میکنند که سالانه تعدادی ماهی به عنوان مالیات برای تامین مالی دولت بپردازند. برای متعهد کردن و محدود کردن دولت نسبت به انجام وظایفش، در قانون اساسی یک سری قوانین اضافه کردند که دولت چه کارهایی میتواند و چه کارهایی نمیتواند انجام دهد. قانون اساسی از شهروندان در مقابل دولت حمایت میکند و از اقلیتها در مقابل ستم احتمالی اکثریت دفاع میکند.
عده زیادی میدانستند که دولت فعالیتهای خود را فقط بهوسیله مالیاتی که از تولیدکنندهها میگرفت، میتوانست انجام دهد. مخارج دولت از مالیاتهای مالیاتدهندگان تامین میشد و فقط مالیاتدهندگان حق دادن رای داشتند. کشور جدید یوسونیا نامیده شد.
در ادامه گذر نسلها، اقتصاد جزیره همچنان در حال رشد است. یک روز عدهای از سناتورهای خوش فکر به این نتیجه رسیدند که قانون اساسی به اندازه کافی دموکراتیک نیست؛ چراکه فقط به مالیاتدهندگان حق رای میدهد. در نتیجه این محدودیت برداشته شد تا در روز انتخابات عده بیشتری از شهروندان اجازه داشته باشند تا برگه رای خود را در صندوق بیندازند.
پیدایش غذای مجانی
در این زمان سناتوری جاه طلب به نام فرانکی دیپ یک نظر رادیکالی مطرح میکند. فرانکی عاشق قدرت است و برای آنکه قدرت را در عرصه سیاست بهدست آورد به رایدهندگان وعده کالای رایگان میدهد، اما او چگونه میتواند از پس این کار برآید؟ دولت قبل از دادن چیزی باید چیزی گرفته باشد.
قبل از آنکه او سناتور ارشد شود، این ایده را مطرح میکند که دولت بیشتر از آنچه که دارد، به مردم بدهد. برای انجام این برنامه، فرانکی اقدام به انتشار پولهای کاغذی دولتی میکند که این برگهها قابلبازخرید با ماهیهای واقعی انبار شده در گودبانک میباشند. اکنون شهروندان میتوانند هم از ماهی و هم از برگههای تجاری استفاده کنند.
قاضی ارشد جزیره اعلام میکند که طبق قانون اساسی فرانکی اجازه صدور برگه به جای ماهی را ندارد. فرانکی این مشکل را با اخراج قاضی حل میکند. سپس یکی از دوستان سیاسی خود را جایگزین میکند که به نظر او قانون اساسی «یک سند زنده» است که قابلتفسیر مجدد بر اساس دیدگاههای قاضی ارشد میباشد.
اگرچه در ابتدا استفاده از پول کاغذی برای مردم سخت بود، اما کمکم به دلیل راحتی حملونقل به استفاده از آن علاقهمند شدند. کسانی که کاغذهای خود را با ماهی بازخرید میکنند در مورد برابر بودن پول کاغذی پرداخت شده و ماهی دریافت شده شک میکنند، اما از آنجایی که این مقایسه غیرقانونی است،
هیچ کس واقعیت را نمیفهمد.
دوستان فرانکی با تحقیقات بسیار توانستند پروژههای بیشتری برای هزینه کردن دولت پیدا کند. همه آنچه آنها نیاز داشتند حمایت کافی از سوی رایدهندگان بود. انتشار مجدد پول کاغذی راهحل خوبی به نظر میآمد.
مالیاتدهندگان راضی هستند؛ چراکه این هزینهها باعث افزایش مالیات نمیشود. ترقی خواهان حامی این هزینهها هستند؛ چراکه دولت هم حمایت خود را نشان میدهد و سیاستمداران احساس آرامش میکنند چون نیازی نیست بودجههای خود را درست تنظیم کنند. تنها مشکل محتمل از سوی اقتصاددانان است که ممکن است به این دزدی مخفی پی ببرند، اما این مشکل را هم میتوان با سرگرم کردن آنها با کار و بودجههای تحقیقاتی حل کرد. بالاخره رییس بانک، مکس گودبانک هفتم، شروع به افشای حقه بازیهای دولت میکند. فرانکی، الی گرینفین را جایگزین او میکند و بنابراین شرکت وام و پسانداز گودبانک تبدیل به بانک مرکزی ماهی میشود. در این زمان دنیا قدم به عرصه جدیدی میگذارد.
سرنوشت یوسونیا
برای اینکه ببینید دخالت اقتصادی اخیر در یوسونیا به کجا میرسد باید خود کتاب را بخوانید؛ اگرچه این داستان مبانی کلیدی اقتصاد را روشن میکند، اما نویسندگان داستان را با طنز تمام میکنند. برای مثال فرانکی دیپ، جیم و باس و باری اکودا به عنوان مجریان اصلی برنامه «ماهی کپور برای گاریها»، فی نی مایی و فیشی ماک، هانک پلانکتون به عنوان حسابدار ارشد ماهی و برنت بارناکل دوست داشتنی من جانشین الی گرینفین میشود و قول میدهد که هر چقدر لازم است پول کاغذی چاپ کند. پیتر شیف حتی در مورد خودش هم شوخی میکند و خود را به پیکر سکیف، کمدین تلویزیون، نسبت میدهد.
شیفها در واقع هنگامی که بارناکل در کنفرانس میگوید سیاست یوسونیا در ارسال پولهای کاغذی به جزیره سینوپیا در قبال ماهی و کالا آخرین پیشرفت اقتصادی است، طعنه دیگری به اقتصاد میزنند. یوسونیاییها با اشتهای پر ولعشان در مصرف کردن مزیت نسبی بالایی دارند، در حالی که سینوپیاییها در صدر پسانداز و تولید بودند.
خیلی خوب است که آخر داستان نویسندگان فراموش نشود. به نظر من دو سطر آخر داستان تا همیشه به خاطر شما خواهد ماند.
بهرغم دادن وجود اطلاعات خوبی در مورد نقش پول در اقتصادی مانند اقتصاد یوسونیا در این کتاب، من دوست داشتم که جزئیات بیشتری در مورد انتقال از مبادله کالا به کالا به استفاده از پول نیز میخواندم. نویسندگان در صفحه ۵۲ اشاره میکنند که از آنجایی که همه در این جزیره ماهی میخورند، تصمیم گرفته شد که ماهی نقش پول را ایفا کند؛ اگرچه من از عقیده بازار آزاد نویسندگان آگاه هستم، اما به نظر خیلی جالب میشد اگر این تصمیم به جای بازار توسط یک هیات گرفته میشد.
کسانی که مطالب اقتصادی برایشان خستهکننده است، حتما از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
این کتاب برای طرفداران مکتب اتریش جذابیتهای زیادی خواهد داشت، اما کینزیهایی که به پیشبینیهای درست پیتر شیف در مورد فروپاشی بازار مسکن میخندیدند آن را مورد انتقاد قرار خواهند دارد.
شاید این تنها کتاب اقتصادی باشد که بتوان آن را در میان خانواده خواند و همه اعضا از آن لذت ببرند. این داستان هیچ گاه کهنه نمیشود و هیچ گاه وارد درسهای دانشگاه نمیشود. نویسندگان تلاش زیادی کردهاند تا مفاهیم کلیدی اقتصادی را بدون نام بردن مستقیم از آنها توضیح دهند.
داستان جزیره یوسونیا میتواند منبع خوبی به عنوان درسهای پیشنیاز اقتصادی باشد و راه خوبی برای یادگیری مبانی و نشان دادن ارتباط بین این مبانی با تاریخ ۱۰۰ سال گذشته ایالاتمتحده باشد. طبق کشف یکی از دختران من، ریاضیات مقدماتی یکی از پیشنیازهای دوره پزشکی است. یک کلاس مقدماتی اقتصادی بهوسیله کتاب «چگونه اقتصاد یک کشور رشد میکند و چگونه سرنگون میشود» به خوبی روشن میکند که چگونه مداخلات دولت با این اصل در پزشکی که «آسیب نزدن» از همه چیز مهمتر است، متضاد است.
ارسال نظر