پدرسروری آزادیخواهانه
وبلاگنویسی از پدیدههای جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگهای خود یادداشت مینویسند.
مترجم: جعفر خیرخواهان
وبلاگنویسی از پدیدههای جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگهای خود یادداشت مینویسند. «وبلاگ بکر- پوسنر» یکی از مهمترین وبلاگهای اقتصادی است که از دسامبر ۲۰۰۴ در آدرس http://www.becker-posner.blog.com آغاز به کار کرد.
در وبلاگ بکر - پوسنر که قالب نامتعارفی دارد، هر بار یک موضوع خاص به بحث گذاشته میشود. موضوعاتی که در این وبلاگ مورد بحث قرار میگیرند، بسیار جالب توجهند. نویسندههای ثابت این وبلاگ، دو صاحب نظر شهیر در تحلیل اقتصادی یعنی گری بکر و ریچارد پوسنر هستند. گری بکر که در دسامبر سال ۱۹۳۰ در پنسیلوانیا به دنیا آمد، استاد دانشگاه شیکاگو و برنده نوبل سال ۱۹۹۲ است. وی از دانشگاه پرینسون مدرک کارشناسی و از دانشگاه شیکاگو دکترای خود را دریافت کرد.
بکر از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۸ در دانشگاه کلمبیا و پس از آن در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداخت. وی در دانشگاه شیکاگو با دانشکدههای جامعه شناسی و بازرگانی پیوندهای زیادی ایجاد کرده، علاوه بر انتشار مطالب عالمانه درباره طیف گسترده موضوعات اقتصادی نظیر آموزش، تبعیض، نیروی کار، خانواده، جرم، اعتیاد و مهاجرت برای سالهای متمادی یک ستون ماهانه نیز در نشریه بیزینس ویک داشت. ریچاردپوسنر نیز در سال ۱۹۳۹ در نیویورک به دنیا آمد و از دانشگاه هاروارد در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. پوسنر اکنون قاضی دادگاه تجدید نظر در شیکاگو و استاد دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو است. وی تالیفات زیادی را به چاپ رسانده و یکی از شخصیتهای مهم در حوزه حقوق و اقتصاد است. نوشتههای او در زمینه قوانین ضدتراست، حوزه خصوصی، سقط جنین، تخطی از قرارداد، مواد مخدر، حقوق حیوانات و شکنجه بسیار تاثیر گذار بوده است. در وبلاگ بکر- پوسنر مباحث کارشناسی علم اقتصاد منتشر میشود. گستره موضوعات مطالب مطرح شده بسیار قابلتوجه است و دقت در مباحث، تحسین خواننده را بر میانگیزد. مطالب ارائه شده در این وبلاگ متشکل از یک مقاله اصلی کوتاه به قلم یکی از این دو شخصیت بزرگ علم اقتصاد و پاسخ کوتاه نفر دیگر است. در آخر نیز هر یک از این دو نفر با توجه به نکتههایی که فرد دیگر و خوانندگان وبلاگ مطرح کردهاند، ممکن است در بخشی با عنوان پس تاملات مسائلی را که به ذهنش میرسد بیان کرده، یک جمعبندی ارائه دهد.
ممکن است در نگاه اول به نظر بیاید که مسائلی که در این وبلاگ مطرح میشود، به علم اقتصاد ربطی ندارد؛ اما مسائل گوناگون را میتوان با دید اقتصادی تحلیل کرد. در واقع امروزه بر خلاف قبل، دیگر علم اقتصاد به عنوان علم به کارگیری منابع کمیاب برای تولید کالاها و خدمات گوناگون در نظر گرفته نمی شود.
در تعریف جدیدتر، علم اقتصاد (با این فرض که انتخاب عقلایی اصل هدایتگر کنشها است) چگونگی واکنش افراد و سازمانها به تغییر انگیزهها را بررسی میکند. روزهای پنجشنبه، برخی از مباحث مطرح شده در این وبلاگ از نظر خوانندگان روزنامه میگذرد.
اشتباهات بزرگسالان پدرسروری را توجیه نمیکند
گری بکر
آزادیخواهان (لیبرتارینها) بر این باورند که هر فردی باید مجاز باشد تا منافع و خواستههای خویش را دنبال کند مگر اینکه رفتار وی بر منافع دیگران تاثیرگذارد به ویژه اگر تاثیر بر دیگران به شکل منفی باشد. بر پایه این دیدگاه، افراد را باید آزاد گذاشت هر غذایی که میخواهند خریداری کنند، در صورتی که باید جلوی رانندگان مست را بگیریم چون به دیگران آسیب وارد میکنند و نباید اجازه داد تولیدکنندگان مواد شیمیایی هر چقدر که دوست دارند محیطزیست را آلوده کنند، چون آلودگی آنها به سلامت کودکان و بزرگسالان صدمه میزند.
پژوهشهای جدید استدلال میکنند برخی مواقع افراد اطلاعات کافی ندارند تا منافع خویش را در واقعیت دنبال کنند. در این موارد، پیشنهاد میشود مقررات و قوانین دولتی به کمک افراد بیایند تا آنها را در پیگیری بهتر منافع خویش، شبیه زمانی که آنها اطلاعات اضافی داشتند هدایت کنند. همین هفته قبل بود که پوسنر و من، نقش اطلاعات را در تفسیر ممنوعیت به تازگی تصویب شده بر استفاده از چربی ترانس در رستورانهای شهر نیویورک به بحث گذاشتیم.
شخص پدرسرور آزادیخواه (libertarian paternalist) با کمال میل استدلالهای نقص اطلاعات را به طرفداری از مقررات تنظیمی دولت بر رفتار میپذیرد، اما نوعا بر سایر ملاحظات اصرار میورزد. یکی از بهترین عبارات مربوط به این دیدگاه چنین استدلال میکند «پدرسرورهای آزادیخواه که به درک یافتههای رفتارگرایی عقلانیت محدود و خویشتنداری محدود مجهز هستند باید به هدایت انتخابهای مردم در مسیرهای ترویجدهنده رفاه بدون حذف آزادی انتخاب اقدام کنند. همچنین میتوان نشان داد که چگونه پدرسرور آزادیخواه از بین گزینههای ممکن انتخاب میکند و میتوان مقدار انتخاب پیشنهاد شده را ارزیابی کرد.» کاس سانستین و ریچارد تالر میگویند «پدرسروری آزادیخواه، اصطلاح مرکب ضد و نقیضی نیست،» [سال۷۰، نشریه مرور حقوقی دانشگاه شیکاگو، شماره ۱، (۲۰۰۳)؛ برای پاسخی محکم نگاه کنید به دانیل کلین، «سوگیری دولتگرایی» ۱ اکونومیک ژورنال آو واچ، ۲۶۰، (۲۰۰۴)].
من معتقدم اصطلاح «پدرسرور آزادیخواه» اگر واقعا اصطلاح مرکب ضد و نقیضی نیست، خیلی نزدیک به آن است. قبل از اینکه بخواهم نشان دهم چرا چنین است، توضیح میدهم این عبارت واقعا چه معنایی دارد- سانستین و تالر چند مثال بیخطر مثل گذاشتن سالاد میوه یا دسر شکلاتی در کافهتریا میآورند که هیچ مساله جدی (به جز چاقی) به بار نمیآورد. فرض کنید شخصی سیگار میکشد و یک درگیری درونی بین دو «خود» وی به وجود میآید: «خود» قویتر که خواهان ترک سیگار است و «خود» ضعیفتر که هر وقت احساس میکند تحت فشار است یا در شرایط اجتماعی ناراحتکننده قرار دارد به سیگار کشیدن ادامه میدهد. در واقع «خود» ضعیف نمیتواند سیگار کشیدن را متوقف کند چون که این شخص خویشتنداری ضعیف و محدودی دارد.
هدف از پدرسروری در این حالت، کمک به «خود» بیتعصبتر است تا کنترل بیشتری بر انتخابهایی داشته باشد که فرد دچار تضاد به دلیل خودهای دوگانه میگیرد. چنین پدرسروری معمولا به شکل وضع مالیاتهای سنگین بر سیگار (بهطوری که حتی خودهای ضعیفتر هم در آن صورت نمیخواهند سیگار بکشند)، یا بخشنامههایی برای محدود کردن سیگار کشیدن در رستورانها، بارها و سایر مکانهای عمومی سربر میآورند تا جلوی وسوسه شدن خودهای ضعیف به سیگار کشیدن را بگیرند. استدلال این است که افراد «خوشحالتر» خواهند بود، اگر دست یاریگر به کمکشان بیاید تا خویشتنداری را حفظ کنند. یک بررسی حتی ادعا میکند به این نتیجه دست یافته است که آدمهای سیگاری در آن دسته از ایالتهای آمریکا که مالیات سنگینی بر سیگار وضع میکنند خوشحالتر از ایالتهایی هستند که مالیات سبکتری وضع کردند، چون مالیاتهای بالاتر کمک میکند تا میل شدید به سیگار کشیدن کنترل شود.
اگر این شواهد معتبر باشد، گروههای سیگاری باید اعمال نفوذ کنند تا دولتها مالیات سیگار را بیشتر کنند، با اینحال تا جایی که من میدانم هیچ نمونهای نداریم که این اتفاق در آنجا افتاده باشد. در واقع اگر سیگاریها بخواهند اعمال نفوذ کنند آنها به نفع مالیاتهای کمتر اعمال نفوذ میکنند، اما احتمالا یکی از این میان ادعا میکند سیگاریها حتی خبر ندارند که این درگیری بین خودهای متفاوتشان وجود دارد و بیشتر امور در چنین جهانی جریان مییابد.
در استدلالهای کلاسیکی که از آزادیخواهی دفاع میکنند، فرض نمیشود که بزرگسالها هرگز اشتباه نمیکنند، همیشه منافع خود را میدانند، یا حتی وقتی منافع خود را میفهمند همیشه قادر به رفتار طبق منافع خود هستند. به جای اینها فقط فرض میکنند بزرگسالان نوعا منافع خویش را بهتر از مقامات دولتی، اساتید دانشگاه یا هر کس دیگر میفهمند- من به این موضوع باز خواهم گشت. بهعلاوه، دفاع آزادیخواهی کلاسیک تا حدی بر این پیشفرض استوار است که امکان اشتباه کردن از طریق داشتن این حق که هر کس انتخابهای خود را بکند، در درازمدت به تربیت افرادی خوداتکاتر، با صلاحیتتر و مستقلتر منجر میشود. برای مثال مشاهده شده است زندانیها پس از اینکه سالهای زیادی را در زندان که محیطی بهشدت قانونمند و تحت نظم آهنین است بسر بردند توانایی تصمیمگیری و انتخاب کردن برای خود را از دست میدهند.
در واقع، ادعای آزادیخواهان این است که «فرآیند» طی شده در جریان تصمیمگیری و انتخابکردن، افرادی را تحویل جامعه میدهد که قابلیت بیشتری برای گرفتن انتخابهای شایسته دارند. شگفت اینکه پدرسرورهای آزادیخواه زمانی که ادعا میکنند در میان خودهای چندگانه درون یک شخص تضاد وجود دارد بر فرآیند تاکید میورزند، اما تاکید کلاسیکی بر فرآیند تصمیمگیری که به افراد کمک میکند تا انتخابهای بهتری بکنند را کلا نادیده میگیرند.
وجود دو محدودیت جدی دیگر در رویکرد پدرسروری آزادیخواه، جذابیت آن را بیشتر کاهش میدهد. نخست اینکه اساسا تفکیک چنین پدرسروری از پدرسروری کاملا خالص ناممکن است. چگونه یک نفر با معیارهای عینی تصمیم میگیرد که در کجا «عقلانیت محدود و خویشتنداری محدود» مهم است و حوزههای انتخاب در جایی که آنها اهمیت ندارند کدامها هستند؟ برای مثال بهنظر میرسد مدلهای اعتیاد عقلایی زمانی که برای رفتار سیگار کشیدن مورد آزمون تجربی قرار میگیرند بههمان خوبی، (اگر نگوییم بهتر از) مدلهای خویشتنداری محدود هستند. پس چرا مدلهای خویشتنداری محدود را در این مورد به کار ببریم؟
یا این مثال را در نظر بگیرید که آیا اضافه وزن یافتن نوجوانان و بزرگسالان از سال ۱۹۸۰ به این سو در بیشتر جهان توسعه یافته، بهویژه در آمریکا به علت محدودبودن عقلانیت و کنترل بوده است؟ اگر اینچنین است، چرا این اتفاق زودتر نیفتاد، یا چرا اضافه وزن در آمریکا بسیار بیشتر از سایر کشورها بوده است؟ آیا آمریکاییها نسبت به مثلا ژاپنیها یا آلمانیها ناتوانتر در خویشتنداری هستند؟ پدرسروری آزادیخواه اغلب باورهای روشنفکران یا بوروکراتها یا سیاستمداران در این باره که با پول و وقت سایر مردم چهکار باید کرد را جانشین قضاوت همان مردمی میکند که میل دارند با پول و وقت خودشان هر کاری میخواهند بکنند. جنبه خوب قضیه این است که چون آزادیخواهان وجود این وسوسه در همه را تشخیص میدهند که دوست دارند انتخابهای دیگران را کنترل کنند، در نتیجه با این نکته موافقند که به مردم اجازه داده شود خودشان انتخاب کنند، در صورتی که این انتخابها اثرات منفی (یا مثبت) روشنی بر دیگران نداشته باشد.
مشکل جدی زمانی بهوجود میآید که پدرسروری آزادیخواه صرفا یک تمرین فکری ملاحظه نشود، بلکه قرار بر این باشد که به شکل سیاستهایی پیاده گردد که انتخابها را کنترل میکنند از این قبیل که مردم اجازه دارند چه مقدار کالری مصرف کنند، آیا بزرگسالان اجازه سیگار کشیدن را دارند، یا مردم چهمقدار میتوانند پسانداز کنند. باید توجه داشت که حتی پاکنیتترین مقامات دولتی در معرض همان قید و محدودیتها در عقلانیت، محدودیتها در خویشتنداری، نزدیکبینی در نگاه به آینده و سایر کاستیهای شناختی هستند که فرض گرفته میشود بر انتخابهای ما مردم عادی تاثیر میگذارد. آیا کمترین درجه اطمینانی وجود دارد که این مقامات، منافع افراد را بهتر از حالتی که خود افراد مستقلا تصمیم بگیرند حداکثر میسازند؟
به همین دلیل است که آزادیخواهی کلاسیکی بر این فرض اتکا نکرده است که افراد همیشه تصمیمات درستی میگیرند، بلکه به جای آن فرض میکند که در بیشتر مواقع، افراد برای خودشان بهتر تصمیم میگیرند تا اینکه مقامات دولتی بخواهند برای آنها تصمیم بگیرند. انسان مجبور نیست آزادیخواه کلاسیکی باشد- من در برخی موضوعات با آنها اختلاف موضع دارم- تا تشخیص دهد که دفاع از آزادیخواهی کلاسیکی، به خاطر طرح ادبیات پدرسروری آزادیخواه تضعیف نشده است. در واقع وقتی ملاحظات مشابه برای مقامات دولتی و روشنفکران و همچنین بقیه ما به کار گرفته میشود، دفاع از آزادیخواهی کلاسیکی حتی تقویت میشود!
تناقضی به نام پدرسالاری آزادیخواهانه
ریچارد پوسنر
این اصطلاح در واقع اصطلاح مرکب ضد و نقیضی است. آزادیخواهی همانطور که در کتاب درباره آزادی نوشته جان استوارت میل شرح و بسط داده شده است، این آموزه است که دولت باید مداخلات خویش در بخش خصوصی را به آنچه وی کارهای «مربوط به دیگری» مینامد محدود سازد، یعنی آن کارهایی که باعث زیان رساندن به افراد غیرو بیگانه بدون رضایت آنها میشود و متفاوت از کارهای «مربوط به خویشتن» است (یعنی کارهایی که فقط به خود فرد آسیب میرساند یا اجازه کارهایی را به فرد میدهد که احیانا منجر به آسیبرساندن به کسانی میشود که فرد با آنها همرای و نظر است). برای مثال اگر در مسابقه مشتزنی آسیب ببینید، این یک رویداد «مربوط به خود» است که دولت هیچ ربطی به آن ندارد، به شرط اینکه مشتزن حریف که به شما آسیب میزند مطابق با قوانین حاکم بر مشتزنی عمل کرده باشد- که شما هم با آن قوانین موافق هستید- و به شرط اینکه هوش و حواستان سر جایش باشد و بنابراین رضایتتان معنادار باشد.
پدرسروری نقطه مقابل چنین دیدگاهی است. ایده پدرسروری میگوید شخصی دیگر بهتر از شما وجود دارد که میداند چه چیزی برایتان خوب است و بنابراین او باید مجاز باشد تا در کارهای مربوط به شما دخالت کند. پدرسروری حس و معنای کاملا خوبی دارد وقتی «مهتر و بزرگتر» در واقع پدر یا والدین دیگر باشد و فردی که کارهای مربوط به خودش، موضوع مورد بحث است یک بچه باشد. «پدرسروری» در معنای متداولتر آن، به دخالت دولتی در کارهای مربوط به خود برای بزرگسالان صلاحیتدار ذهنی اشاره دارد و آنطور که درک میشود حقیقتا مخالف آزادیخواهی است. به هم پیوند دادن این دو، در اصطلاح مرکب ضد و نقیض «پدرسروری آزادیخواه»، تلاشی برای نرم کردن بار معنایی ضمنی منفی پدرسروری، با استفاده از بار معنایی ضمنی مثبت آزادیخواهی است.
من اصطلاح «پدرسروری» را به وضعیتهایی محدود میسازم که دولت میخواهد ترجیحات بزرگسالان صالح و لایق را نادیده گرفته و کم اهمیت جلوه دهد. خطرات سیگار کشیدن کاملا شناخته شدهاند؛ در واقع این خطرات تمایل به بزرگنمایی شدن دارند- از جمله از طرف خود سیگاریها. (تاثیر کشیدن سیگار بر افزایش خطر سرطان ریه کمتر از آنی است که اکثر مردم باور دارند.) دخالتهایی که برای جلوگیری از سیگار کشیدن طراحی میشود، حتی آن دخالتهایی که بهواسطه دغدغه اثر دود سیگار بر غیرسیگاریها برانگیخته میشود (منظور دود سیگاری که در هوا پخش میشود و آنقدرها هم بر سلامتی زیانآور نیست، اما برای غیرسیگاریها ایجاد ناراحتی میکند) پدرسروری به آن معنایی که من این اصطلاح را به کار میبرم هستند.
به این جهت هنگامی که من از ممنوعیت چربیهای ترانس در رستورانهای نیویورک دفاع کردم از پدرسروری دفاع نمیکردم. اگر مردم از خطرات چربیهای ترانس باخبر هستند، اما به هر صورت خواهان مصرف آنها هستند، تنها زمینه از نوع غیرپدرسروری برای دخالت که من میل دارم فکر کنم به خودی خود کافی نیست، این است که این دسته از آدمها بخشی از هزینههای درمانی خود برای بیماریهای قلبی را بر دوش مالیاتدهندگانی میاندازند که مصرف چربیهای ترانس را کنار گذاشتهاند. اما اگر مردم از خطرات چربیهای ترانس اطلاعی ندارند و امکان یادگیری خطرات آن چربیها برایشان وجود نداشته باشد (به دلیل هزینههای معاملاتی فوقالعاده زیاد) و اگر آنطور که من معتقدم این خطرات و هزینههای آشکار، از فواید چربیهای ترانس در مقایسه با مواد تشکیلدهنده جانشینهای آنها کاملا پیشی میگیرد پس میتوان از ممنوعیت بر پایه غیرپدرسروری دفاع کرد، کاری که من سعی کردم انجام دهم. روش دیگر بیان مطلب این است که واگذاری میزان معینی از تصمیمگیری به دولت، عملی پدرسروری محسوب نمیشود. برخی کالاها و خدمات وجود دارند که دولت با هزینه کمتری از بخش خصوصی تولید میکند و در بین اینها ممنوع ساختن چربیهای ترانس از غذاهایی که در رستورانها سرو میشود هم جای میگیرد.
شاید بهنظر رسد که میتوان این خدمت خوب را به راحتی با تبلیغاتی که محرک آن رقابت از سوی رستورانهایی است که روغنهای ترانس استفاده نمیکنند تولید کرد. اما چنین پیشنهادی، تفاوت بین پخش اطلاعات و فراگیری و درک و فهم اطلاعات را نادیده میگیرد. اگر کسی حساسیت به بادامزمینی دارد و برچسب روی بستهبندی یک کیک نوشته است حاوی روغن بادامزمینی است، او میداند که کالا را نباید خرید، چون هزینه فراگرفتن اطلاعات بر روی برچسب بسیار اندک است. اما اگر به شما گفته شده باشد که رستوران از روغنهای ترانس در غذاهای خود استفاده نمیکند، تعیین درجه اهمیت آن اطلاعات برای شما، نیازمند انجام یک پروژه پژوهشی بزرگ است. شما ابتدا باید بیاموزید که روغنهای ترانس چیستند، میزان چربیهای ترانس در غذاهای رستورانی که مصرف میکنید را نسبت به کل مصرفتان از چربیهای ترانس تخمین بزنید و اهمیت آن مصرف را در ارتباط با سایر عوامل خطرزا برای بیماریهای قلبی، که شما دارید یا ندارید را ارزیابی کنید. عده اندکی پیدا میشوند که وقت کافی برای چنین پژوهش یا دانش پیشینی لازم که توانایی شایسته انجام چنین کاری به آنها بدهد را داشته باشند. با توجه به اینکه چربیهای ترانس جانشینهایی نزدیک از هر دو جنبه مزه و هزینه دارند، غیرواقعی نیست که فرض کنیم اگر به اکثریت مردم مراجعه شود، تصمیم به ممنوع کردن یا نکردن چربیهای ترانس را به دولت واگذار میکنند.
یکی از نقطه ضعفهای بزرگ «پدرسروری آزادیخواهی»، ناتوانی در وزندهی به عادات عجیب شناختی و روانشناسی برای مقامات دولتی است. عادات عجیب تابع ضریب هوشی پایین یا تحصیلات ضعیف نیستند؛ آنها همه جا حاضر هستند، اگر چه کسانی که کمتر گرفتار آن میشوند وارد حوزههایی مثل قماربازی، سفتهبازی، آربیتراژ و بیمه میشوند چون در این حوزهها عادات عجیب بیشترین اثر منفی را بر تصمیمگیری عقلایی دارند. همانطور که ادوار گلیزر اشاره کرده است، هزینه این عادات عجیب برای مقامات- کسانی که بهخاطر مصونیت داشتن در برابر آن عادات انتخاب نشدهاند- پایینتر از هزینه برای مصرفکننده است، چون مقامات دولتی از طرف سایر مردم تصمیم میگیرند به جای این که برای خود تصمیم بگیرند.
پاسخ پوسنر به نظرات خوانندگان درباره پدرسروری آزادیخواهانه
پروفسور سانستین در واکنش به دو پستی که بکر و من نوشتیم پاسخی تهیه کرده است که در وبلاگ دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو قابل دسترس است. نظر یکی از خوانندگان که در زیر پست من آمده بود استدلالی مشابه مقاله سانستین و تالر دارد که پدرسروری، حالت آزادیخواهانه دارد اگر انتخاب مصرفکننده را از بین نبرد. یک مثال، الزامات «سرد و بیعلاقه شدن» در قوانینی از قبیل قانون «حقیقت در وامدهی» است. این قانون مردم را از قرضگرفتن در نرخ بهرهای که از دید یک ناظر بیطرف نرخ بسیار گزافی دیده میشود منع نمیکند، بلکه صرفا فرصتی برای ابطال معامله بدون جریمهشدن را در مواردی میدهد که تصمیم فرد، تابع امیال آنی برای وامگرفتن در آن نرخ بهره بوده است. این درست است که چنین قانونی به اندازه قانونی که سقف بر نرخ بهره تحمیل میکند در آزادی انتخاب فرد دخالت ندارد. اما با افزایشدادن هزینههای وامدهنده، تا حدودی در معامله مانعتراشی میکند. افزون بر این، اگر صحت دارد که وامگیرندگان در درازمدت خوشحالتر خواهند بود اگر امیال آنی آنها به این شیوه مهار گردد، پس برخی وامگیرندگان بدون امریه دولتی هم حق فسخ معامله را پیشنهاد میدهند. در واقع کاملا رایج است که فروشندگان اجازه برگشت کالاهایی که مصرفکنندگان خریدهاند را بدون جریمه میدهند. پس شاید بتوان موضوع سرد و بیعلاقهشدن را کلا به بازار واگذار کرد. اینجا باید اضافه کنم که کنترل امیال آنی را اغلب اوقات میتوان حتی به شخص بلهوس واگذار کرد. «عاشقان شکلات» تصمیم میگیرند شکلات در خانهشان نگهداری نکنند چون که میدانند در غیراینصورت قدرت کنترل «اعتیاد» خویش به شکلات خوردن را ندارند. خوب است اینجا درباره تشویق به خویشتنداری، نسبت به انتقال بخشی یا بیشتر مسوولیت کنترل امیال آنی بر دوش دولت اشارهای بشود. من بین حالت سرد و بیعلاقه شدن و مسائل خویشتنداری فرق میگذارم. معمولا از مورد روغن ترانس (که چندین نظر خوانندگان به آن اشاره داشت) با این استدلال دفاع میکنم که هر زمان هزینه جذب و هضم اطلاعات بسیار گزاف باشد بازار مشکل را حل نمیکند. این هزینهها در حالت سردشدن خریدار آنقدر زیاد نیست. همچنین پرسشی تجربی مطرح است که آیا الزامات سردشدن هیچ اثری دارد، یا اینکه آیا وامگیرندگان این الزامات را نادیده میگیرند و صرفا یک کار دفتری و وظیفه دولتی شده است. من پیشنهادات برای صرفهجویی در انرژی را پدرسروری ملاحظه نمیکنم حتی وقتی دولت این کار را الزامی میسازد نسبت به حالتی که با ابتکارات کاملا خصوصی انجام میشود. اگر آنطور که من معتقدم هزینههای اجتماعی گرم شدن کره زمین و قدرتمندی افراطی کشورهای صادرکننده نفت بسیار قابلملاحظه است، پس دولت باید دخالت کند، چون که افراد کمی مصرف انرژی خود را به منظور کاهش هزینههای اجتماعی مصرف انرژی کاهش خواهند داد. نقشی که تغییر مصرف فردی در صرفهجویی انرژی خواهد داشت اساسا صفر خواهد بود. من با نظراتی که آزادیخواهی نظری و افراطی را نمیپذیرند هم عقیدهام. من از طرفداران سرمایهداری هرجومرجطلبانه نیستم که حالت افراطی آزادیخواهی یا حتی یک استوارت میلی مطلق است. من خوشحال میشوم به استدلالاتی در طرفداری از دخالت دولت گوش کنم که برای حمایت از مردم در برابر خودشان طراحی شده باشد حتی اگر بزرگسال بوده و از سلامت عقلی برخوردار باشند. آنچه نگرانم میکند این است که مداخلات را مقامات دولتی سر هم کرده و از خود درآورده باشند؛ مقاماتی که از همان محدودیتهای شناختی و احساسی رنج میبرند که مصرفکنندگان یا سایر افراد خصوصی دچار هستند و قرار است در انتخابهایشان مداخله شود یا اینکه مداخلات تحت فشارها و انگیزههای سیاسی است به جای اینکه بر اساس ملاکهای کارآیی باشد و اینکه هر زمان صلاحیت مصرفکننده را زیر سوال میبریم مشکل است بدانیم مرز را کجا باید ترسیم کرد. من تصور میکنم محدودیتهای شناختی و روانشناختی واقعی هستند، اما به نظر من این مساله خصوصا در حوزه سیاستگذاری اطلاعات امنیت ملی بسیار جدی است که در سالهای اخیر مطالب گستردهای دربارهشان نوشتم، جایی که محدودیتهای واردآمده بر افسران امنیتی و سیاستگذاران، که کارگزاران دولتی هستند بسیاری از شکستهای اطلاعاتی را توضیح میدهد.
پاسخ سانستین به پست بکر و پوسنر
ریچارد تالر و من به مدت چندین سال درباره موضوع «پدرسروری آزادیخواهانه» کار کردهایم. ایده اساسی این است که نهادهای خصوصی و عمومی ممکن است مردم را به حرکت در مسیرهایی ترغیب کنند (به آنها سقلمه بزنند) که زندگیشان را بهتر خواهد ساخت بدون اینکه آزادی انتخاب را از آنها بگیرد. پدرسروری شامل ترغیب کردن و آزادی خواهی شامل پافشاری بر آزادی است و البته هزینهای اندک بر کسانی تحمیل میکند که میخواهند راه خود را بروند. یک مثال اساسی از پدرسروری آزادیخواهانه، طرح «فردا بیشتر پسانداز کن» تالر است که بر اساس آن کارگران یک قرارداد امضا میکنند تا بخشی از افزایش دستمزد آنها در آینده به پسانداز اختصاص یابد. مثال دیگر طرح ثبتنام خودکار است که کارگران به صورت خودکار در طرح پسانداز ثبتنام میشوند، اما اگر تصمیم به خروج از این طرح بگیرند
نمیتوانند بدون مشکل و ندادن هزینه از آن خارج شوند. میتوان خیلی راحت طرح «فردا پول بیشتری بده» را برای کمک به موسسات نیکوکاری یا ثبتنام خودکار برای چنین هدفی (با امکان خروج بدون هزینه) تصور کرد.
یکی از استدلالات اساسی ما این است که چون قواعد قصور و نقاط آغاز اغلب اهمیت دارند، نهادها نمیتوانند مانع ترغیب مردم شوند و بنابراین نمیتوانند جلوی یک نوع پدرسروری یا دست کم ترغیب کردن را بگیرند. اگر صفردرصد از پولی که به خانه میآید صرف پسانداز میشود، به این دلیل نیست که طبیعت چنین چیزی را مقدر کرده است. به علاوه نظام حقوقی یک طیف گسترده از قواعد قصور را مهیا میسازد که حاکم بر قانون قراردادها، حقوق و شبه جرم است. مردم مشخصا آن قواعد قصور را انتخاب نکردند و این قواعد بسیار اهمیت دارند. اگر قاعده قصور میگوید که اشتغال اختیاری است، به طوری که کارفرما میتواند کارگر را به هر دلیلی و اصلا بدون دلیل اخراج کند، این اقدام بر برآیندها بسیار تاثیر خواهد گذاشت، آزادی قرارداد را میتوان با قانون قصور متفاوتی حفظ کرد.
پدرسرورهای آزادیخواه بر حفظ آزادی قرارداد پای میفشارند. آنها همچنین در اینباره تامل میکنند که آیا با ارجاع به منافع طرفین قرارداد، برخی قوانین قصور بهتر از سایرین هستند. پدرسرورهای آزادیخواه تاکید میکنند که مقامات دولتی همچنین تابع عقلانیت محدود هستند و بنابراین بدبینی خاصی نسبت به رویکردهایی دارند که آزادی انتخاب را محدود ساخته یا هزینههای بالایی بر کسانی تحمیل میکنند که آنچه را مقامات دوست ندارند انجام میدهند.
گونههای پدرسروری آزادیخواهانه یا منسوبان آن- که برخی اوقات پدرسروری «ظریف» یا «نرم» یا «ضعیف» یا «نامتقارن» نامیده میشوند- در سالهای اخیر مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفتهاند، احتمالا اینگونهها روشی هستند برای فراتر رفتن از مباحثات اکنون خستهکننده بین دولتگرایان شدیدا پر شور و شوق طرفدار دستورات دولتی و محافظهکارانی که بدون فکر و تامل خود را متعهد به سیاست «آزادی اقتصادی و عدم دخالت دولت» میدانند. اگر «راه سومی» وجود داشته باشد، پدرسروری آزادیخواهانه احتمالا مکانی برای شروع خواهد بود.
گری بکر و ریچارد پوسنر در وبلاگشان درباره موضوع پدرسروری آزادیخواهانه تبادل نظر جالبی دارند، اما به نظر میرسد موضوع دیگری در ذهن دارند. بکر به ویژه نگران رویکردهایی است که از «خود قویتر» نسبت به «خود ضعیفتر» طرفداری میکنند (برای مثال با وضع مالیات سنگین بر سیگار یا جلوگیری از انتخاب کردن). پوسنر خواهان محدودساختن ایده پدرسروری «به وضعیتهایی است که خواستههای دولت اهمیت بیشتری از ترجیحات آگاهانه بزرگسالان صالح دارد.» بکر و پوسنر هر دو شکایت دارند که پدرسروری آزادیخواهانه موفق نمی شود «به حد کفایت اهمیت پدیدههای عجیب و غریب شناختی و روانشناسی را بر مقامات دولتی در نظر بگیرد.»
بکر و پوسنر برخی نکات جالب علیه کسانی بیان میکنند که ممنوعیتها و اختیارات قانونی دولت را دوست دارند (هر چند جالب اینکه پوسنر از ممنوعیت بر چربی ترانس در رستورانهای شهر نیویورک دفاع میکند، پدرسرورهای آزادیخواه اصلا چنین ممنوعیتی را تایید نمیکنند). اما قصد پدرسرورهای آزادیخواه این نیست که به دولت اجازه دهند پیروزی خویشتن فرضی «ضعیفتر» بر خود فرضی قویتر را ممنوع سازد. اگر مردم دوست دارند مقدار زیادی شیرینی و بستنی بخورند، یا از پسانداز کردن برای دوران بازنشستگیشان خودداری کنند، این حق آنها است. پدرسرورهای آزادیخواه به هیچ وجه عقلانیت محدود مقامات دولتی را نادیده نمیگیرند و بر خطای دولت تاکید میورزند همانطور که دلیلی قوی برای احترام به آزادی انتخاب دارند.
آنچه پدرسرورهای آزادیخواه به این بحث میافزایند این است که وقتی دولت به اجبار قواعد قصور را برقرار میسازد که بر برآیند کار حاکم است اگر انتخابها با دقت گرفته نشده باشد و اینکه به هر صورت بر انتخاب مردم تاثیر میگذارد، تضاد بین «انتخاب فردی» و انتخاب «دولت» خلط بحث بوده و کار بیهودهای است. پس یک نکته اساسی این است که نهادهای عمومی و خصوصی احتمالا نمیتوانند از یک شکل پدرسروری اجتناب ورزند، مادامی که آنها قواعد قصور و نقاط آغاز را برقرار میسازند. (به همین دلیل، ظاهرا اقتصاددانان به خصوص این نکته را درک نمیکنند.) پرسش این است که چگونه این نقاط آغاز را تا حد امکان خوب بسازیم، در حالیکه انتخاب آزاد را نیز حفظ کنیم.
پدرسروری آزادیخواهانه ابدا نوشدارو نیست و کارهای زیادی باقیمانده است تا انجام شود. اما شاید ارزش فکر کردن در این باره را داشته باشد که چگونه رویکرد اساسی را میتوان برای چنین مشکلات متنوعی مثل برنامه پسانداز، ترک اعتیاد به مواد مخدر، اصلاحات تامین اجتماعی، چاقی، انتخاب مدرسه، آمادگی مقابله با بلایای طبیعی و ایمنی در بزرگراهها به کار برد.
ارسال نظر