تاریک و روشن اقتصاد
آموزش عالی (قسمت دوم - ادامه از خبر قبلی)
اقتصاد رتبهبندی کالجها و دانشگاهها
ریچارد پوسنر
انتخاب کالج یا مدارس حرفهای و عالی جهت ادامه تحصیل البته انتخابی مهم و نیز بسیار دشوار است، چون تفاوت زیادی بین کالجها و دانشگاهها از نظر پرستیژ، برنامههای درسی، امکانات رفاهی، هیات علمی، تاسیسات، موقعیت مکانی و هزینهها وجود دارد.
اقتصاد رتبهبندی کالجها و دانشگاهها
ریچارد پوسنر
انتخاب کالج یا مدارس حرفهای و عالی جهت ادامه تحصیل البته انتخابی مهم و نیز بسیار دشوار است، چون تفاوت زیادی بین کالجها و دانشگاهها از نظر پرستیژ، برنامههای درسی، امکانات رفاهی، هیات علمی، تاسیسات، موقعیت مکانی و هزینهها وجود دارد.
اکثر این تفاوتها به شکل تفاوت در ارزش شرکتکردن در یک مدرسه خاص برای دانشجو ظاهر میشود. یعنی بسیار آسان است که تعیین کنیم آیا مدرسه خاص دارای امکانات رفاهی خوشایند و موقعیت دلخواه هست یا خیر، اما تعیین اینکه حضور در آن جا چه کمکی به سرمایه انسانی فرد، که محصول اصلی از تحصیلات است میکند کاری دشوار است. در نتیجه تحصیلات شامل آموزش عالی، خدمتی است که اقتصاددانان محصول «اعتباری، اعتمادی» مینامند بهاین معنا که ارزش آن را نمیتوان قبل از خرید با بازرسی یا سایر ابزارهای معتبر تعیین کرد، بلکه باید در معنای کلی، با ایمان و باور به تولیدکننده پذیرفته شود.
شاید کسی فکر کند که چون اکثر کالجها و دانشگاهها (به خاطر اختصار، من معمولا از «کالج» در اشاره به هر موسسه آموزش عالی استفاده میکنم) موسساتی غیرانتفاعی هستند، به آنها باید در امر فعالیتهای بازاریابی خود اعتماد کرد که صادق هستند، اما این تصوری سادهلوحانه است. نهادهای آموزش عالی کاملا رقابتی هستند و اگر در بازاریابی میزان درستکاری و دقتنظر کمتری نسبت به فروشندگان تجاری دارند، به این دلیل است که در معرض مجازاتهای حقوقی کمتری برای تبلیغات گمراهکننده قرار دارند (اثبات اینکه تجربه دانشگاهیای که گذراندهاید برایتان «بینتیجه و بیفایده» بوده است در مقایسه با دوربینی که خریدید و کار نمیکند و خراب است به مراتب سختتر است). و چون توهم برتری اخلاقی و فکری کارهای فرهنگی وجود دارد که هیات علمی و مدیران کالج به آسانی میتوانند به آن متوسل شوند. پس نمیتوان بهدغدغه در رابطه با شهرت و اعتبار موسسه متکی بود تا جلوی کالجها را در ساختن ادعاهای اغراقآمیز «ارزش افزوده» بالای آنها بگیرد، چون که برای فارغالتحصیلان حتی پس از رسیدن به پایان عمر خود هم بسیار مشکل است که تعیین کنند چقدر از سرمایه انسانی اکتسابی
آنها به خاطر تجربه دانشگاهی بوده است. اما تعدادی ابزارهای کنترلی در نظام بازار را داریم. به خصوص کالجهایی که وابستگی بسیار سنگینی به هدایا و کمکهای فارغالتحصیلان خود دارند انگیزههای قویتری پیدا میکنند که از چنین طرح ادعاهای اغراقآمیز خودداری کنند، ادعاهایی که در صورت بیپایه و اساس بودن، باعث سرخوردگی دانشجویان پس از فارغالتحصیلی میشود و کمکی به کالج نخواهند کرد.
ترکیب کالاهای اعتباری و فروشندگان غیر قابل اعتماد (به معنای فروشندگانی که مبادرت به اعمال بازاریابی گمراهکننده میکنند) تقاضا برای ارزیابیهای طرف سوم را ایجاد میکند شبیه مدل گزارشهای مصرفکننده که برای آگاهیبخشی و انتخاب بهتر مصرفکنندگان مرتب منتشر میشوند. در مورد آموزش عالی، ارزیابیهای سنتی که مشاوران راهنمای دبیرستانها ارائه میدهند (و توسط اساتید کالج و مشاوران راهنمای کالج در رابطه با مدارس عالی و حرفهای) اکنون با رتبهبندیهای منتشره سالانه نشریه یواس نیوز اند ورلدرپورت (US News and World Report) از سال 1983 تکمیل شده است. انتشار نتایج این رتبهبندیها در عین تاثیرگذاری (در بین موسسات دانشگاهی و مدیران دانشگاهها)، بحثبرانگیز نیز بوده است.
این رتبهبندیها چندین پرسش اقتصادی جالب را مطرح میسازد: اثر رتبهبندی بر هزینه اطلاعات، بهطور کلی و با ارجاع خاص به آموزش عالی؛ امکان دستکاری در رتبهبندیها توسط کالجها؛ اثر رتبهبندیها بر تحصیلات و چرا رتبهبندی سالانه یواس نیوز اند ورلدرپورت با اینکه مورد انتقاد شدید دانشگاههای سرشناس (از قبیل استنفورد) قرار گرفته است، با رقابت اندکی مواجه است. (اما تعدادی رتبهبندیهای رقیب به خصوص در حوزه مدارس بازرگانی وجود دارد).
در حوزه ارتباطات و اطلاعرسانی، بده- بستانی بین محتوای اطلاعات و آنچه هزینه جذب و فراگیری اطلاعات مینامم، وجود دارد. رتبهبندی، امتیاز خیلی خوبی در مورد دومی (هزینه فراگیری) دریافت میکند؛ چون که هر رتبهبندی با بیشترین صرفهجویی، ارزیابی از شرایط را به گیرنده آن منتقل میکند؛ بهاین صورت که با نگاهی سریع، ارزیابی از انواع گزینههای موجود (در این مورد، مدارس عالی مختلف) در اختیار گیرنده قرار میدهد؛ اما محتوای اطلاعاتی رتبهبندی اغلب ضعیف است؛ چون رتبهبندی اندازه و فاصله تفاوتها در ارزش بین رتبهها را آشکار نمیسازد.
یک دلیل اینکه افشای رتبههای دانشجویان در کالجهای سرآمد، حالا دیگر طرفدار ندارد این است که معیارهای شایستهسالاری برای پذیرش از بین مجموعه بزرگ درخواستکنندگان، بهسمت ایجاد گروهی از دانشجویان میل دارد که از نظر کیفیت تقریبا همگن هستند. تفاوت کیفیت بین فرد شماره ۱ با شماره ۲، یا بین ۱۰تای اول با ۱۰تای آخر، شاید خیلی زیاد باشد؛ اما تفاوت کیفیت بین شماره ۱۰۰ با شماره ۲۰۰ اندک خواهد بود حداقل نسبت به ظاهری که چنین تفاوت بزرگ رتبه-رده از خود نشان میدهند.
محتوای اطلاعاتی رتبهبندیهای کالج، همانند نمونه یواس نیوز اند ورلدرپورت، به خصوص پایین است؛ چون اینها رتبهبندیهای ترکیبی هستند؛ یعنی ابتدا ویژگیهای متفاوت رتبهبندی میشود سپس رتبهها (اغلب از طریق وزن دادن) با هم ترکیب میشوند تا رتبهبندی نهایی به وجود آید. معمول این است که وزندهی (حتی اگر به هر رتبهبندی زیرین و فرعی، وزن یکسانی داده شود) قاعده مشخصی ندارد که باعث میشود تا رتبه نهایی شکل دلبخواهی به خود بگیرد. یواس نیوز اند ورلدرپورت برای رسیدن به رتبهبندی ترکیبی کالجها، پانزده شاخص کیفیت مجزا را مرتب میکند.
علاوه بر این، با توجه به ویژگیهایی که در رتبهبندیها ردیف شده است آنها قابلیت دستکاری توسط مدارس عالی را دارند. ویژگی رایج مورد استفاده، نسبت آمار درخواستها به پذیرشها است. هر دو جزء این نسبت قابل دستکاری هستند- تعداد درخواستها را از طریق وارد کردن یک عنصر تصادفی به درون پذیرشها؛ به طوری که دانشجویانی که معیارهای پذیرش معمولی را ندارند با اینحال شانس پذیرش پیدا کنند و در نتیجه آنها را تشویق به دادن درخواست میکند و تعداد پذیرشهای ردشده را با ردکردن درخواستهای کیفیت بالا که تقریبا قطعی به نظر میرسد توسط مدرسه عالی رتبه بالاتر تایید (و پذیرش) خواهند شد افزایش میدهد.
اثر رتبهبندی کالجها بر بخش آموزش عالی، روشن نیست اما حدس من این است که اثر منفی دارد. با توجه به محدودیتهای اطلاعاتی رتبهبندی به طور کلی و رتبهبندی ترکیبی به طور خاص، اطلاعات اصلی که مبادله میشود صرفا رتبه کالج است. این برای دانشجویان (و والدین آنها) مهم است و حقیقتا هم باید اینطور باشد. با توجه به هزینه سنگین ارزیابی واقعی کالجها، کارفرمایان و حتی کمیته پذیرش مدارس عالی و حرفهای، با احتمال زیاد، بیشترین وزن را به رتبه مدارس عالی میدهند و این امر به درخواستکنندگان انگیزه خواهد داد تا به مدرسهای با بالاترین رتبه درخواست دهند که شانس پذیرفتهشدن در آن را دارند (اگر که توان مالی لازم را داشته باشند). نتیجه امر افزایشیافتن بیشتر رتبه آن مدرسه خواهد بود، چون نمرات SAT و سایر معیارهای کیفیت موجود در دانشجویان پذیرفتهشده، یک عامل مهم در رتبهبندی کالجها هستند.
این افزایش مجددا درخواستکنندگان بهتری را جذب خواهد کرد که منجر به تقویت بیشتر رتبه آن مدرسه میشود. نتیجه این خواهد شد که یک مدرسه اقدام به جذب دانشجویان با کیفیت بالا میکند و رتبهای را کسب میکند که متناسب با کیفیت برنامه آموزشی آن نیست. در نتیجه، ارزش افزوده شده به دانشجو از تجربه حضور در کالج احیانا کوچکتر از آنی خواهد بود که اگر رتبه منحصرا بر اساس کیفیت برنامههای کالج تهیه میشد و بنابراین دانشجویان، بابت پول و شهریه پرداختی خود ارزش کمتری به دست میآورند در مقایسه با این که در جای دیگری درس میخواندند.
اما این نتیجهگیری را باید از جنبه مهم زیر تعدیل کرد: گرد هم آمدن بهترین دانشجویان در تعدادی از مدارس رتبه بالا، بدون توجه به کیفیت برنامههای درسی مدرسه، به شکلگیری سرمایه انسانی این دانشجویان کمک شایانی میکند چون که آنها را در معرض برخورد و آشنایی با سایر بچههای زرنگ قرار میدهد و در شبکه اجتماعی باارزشی از رهبران آینده حک میشوند. این یک منفعت خصوصی و اجتماعی قابلتوجه است که نباید نادیده گرفته شود.
پرسش نهایی این است که چرا با توجه به نواقص و ایرادات نظام رتبهدهی کالجها در نشریه یواس نیوز اند ورلدرپورت، در عین حال انتشار رتبهبندیها باعث رشد شمارگان نشریه شده است و چرا هیچ رقیب جدی، حداقل برای رتبهبندیهای کالج و مدرسه حقوق این نشریه (که دومی خصوصا تاثیرگذار است) در صحنه ظاهر نشده است. من حدس میزنم که بازار و تقاضا برای سایر نظامهای رتبهبندی تجاری کالجها ضعیف است چون ناشر هر شیوه رتبهبندی جدید نمیتواند دلیل قانعکنندهای بیاورد که شیوه جدید وی بهتر از نظام تثبیتشده فعلی عمل میکند. او این کار را نمیتواند بکند چون ارزیابی کیفیت شیوه رتبهبندیها حتی مشکلتر از ارزیابی کیفیت آموزشی است که یک کالج معین ارائه میدهد. بنابراین درخواستکنندگان کالج و والدین آنها انگیزهاندکی خواهند داشت تا به شیوه دوم مراجعه کنند.
برخی نکات اقتصادی درباره رتبهبندیها
گری بکر
طی بیست سال گذشته رتبهبندیها برای برنامههای آموزشی، بیمارستانها، پزشکان، خودروها و سایر کالاها و خدمات هر چه بیشتر محبوبیت پیدا کردهاند. اینک بازاری قوی برای رتبهبندیهای گوناگون وجود دارد چون دانشجویان، والدین و سایر مصرفکنندگان، برای کسب اطلاعات کافی درباره ویژگیهای بیشمار ارائه شده، از قبیل کیفیت سایر دانشجویان و هیات علمی، اندازه کلاسها، درآمد فارغالتحصیلان یا نرخ مرگ و میر بیماران بیمارستان با مشکلات زیادی مواجه هستند. من معتقدم که رتبهبندیها به طور کلی، اطلاعات مفیدی درباره کیفیت انتقال میدهند اگر چه که مشکلات بیشماری در رسیدن به رتبهبندیهای قابل اتکا وجود دارد.
شاید جدیترین مشکل با رتبهبندیها، وجود نهادهای
«ترفند اندازهگیری» باشد. بنا بر این اگر از نسبت پذیرشها به قبولیها استفاده شود، پس آنطور که پوسنر اشاره میکند، مدارس شاید تمایل به تایید درخواستکنندگانی پیدا کنند که بدیلهای خوبی در مقابل خود ندارند. اگر بخشی از رتبهبندی بیمارستانها بر اساس نرخ مرگ و میر بیماران باشد، پس بیمارستانها انگیزه دارند تا از پذیرش بیماران بسیار بد یا کسانی که در شرایط سخت برای درمان هستند سر باز زنند. با این حال مدارس و سایر سازمانها به جایگاه رتبهبندی خود نه فقط با ترفند اندازهگیری واکنش نشان میدهند، بلکه آنچه را که ارائه میکنند نیز بهبود میبخشند.
به این ترتیب، برخی مدارس بازرگانی و کالجها رتبه پایینی در تسهیلات رفاهی و سایر ویژگیهای تجربه یادگیری کسب کردند به شرط این که دانشجویان از بهبود امکانات فیزیکی و راهنمایی دانشجویان، کاهش اندازه کلاس و شبکهبندی بیشتر منتفع شده باشند. برای تعیین این که آیا معیارها در مجموع ارزش مثبت یا منفی برای مصرفکنندگان دارند مساله این است که اطلاعات خوب بیش از اطلاعات گمراهکننده بهدلایلی مثل «ترفند» به آنها منتقل میشود یا خیر.
مشکل مصرفکنندگان نه فقط این است که کالجها، مدارس بازرگانی و بیمارستانها، محصولات اعتباری ارائه میکنند، بلکه این مشکل نیز وجود دارد که معاملات جنبه تکراری ندارند چون دانشجویان بیش از یک دفعه به همان کالج نمیروند و معدود بیمارانی چند نوبت مراجعه به همان بیمارستان دارند. با این حال درخواستکنندگان به کالج (و یا والدین آنها) و اشخاص بیمار که بیمارستانها را انتخاب میکنند تشخیص میدهند آن موسسات انگیزه استفاده از ترفند اندازهگیری را دارند. چنین عملی، کیفیت اطلاعاتی که آنها باور میکنند از رتبهبندیها بر اساس معیارهای خاص به دست میآید را تضعیف میکند، اما معمولا این اطلاعات را بیارزش نمیسازد.
هر نتیجهگیری در این باره که انتشار رتبهبندیها، اطلاعات در دسترس مصرفکنندگان را بدتر میسازد، قضاوت منصفانهای نیست چه با وجود مشکلات برای تصمیمات منطقیگرفتن درباره برنامههای آموزشی و کمک پزشکی در غیاب اطلاعات رتبهبندی و چه با جستوجوی رقابتی برای معیارهای مختلف که در رتبهبندی مدارس و مراقبتهای پزشکی استفاده میشود. نتیجهگیری دقیقتر این است که علاقه فراوان به رتبهبندی و رشد سریع تعداد مجلات، روزنامهها و گروههای غیرانتفاعی که مدارس، بیمارستانها، دکترها و سایر کالاها و خدمات را رتبهبندی میکنند قویا ثابت میکند که مصرفکنندگان معتقدند آنها اطلاعات مفیدی از رتبهبندیها به دست میآورند. اینکه آنها چقدر اطلاعات بهدست میآورند با توجه به میزان دسترسی آنها به سایر اطلاعات تغییر میکند.
سازمانهای انتفاعی و غیرانتفاعی که رتبهبندی ارائه میکنند با تاکید بر معیارهای متفاوت با همدیگر رقابت میکنند. برای مثال چندین روزنامه و مجله که برنامههای MBA را رتبهبندی میکنند وزنهای متفاوتی به ارزیابیهای استخدامکنندگان تجاری، درآمد فارغالتحصیلان، افزایش درآمد فارغالتحصیلان در مقایسه با آنچه آنها قبل از ثبتنام در دوره بهدست میآوردند، امکانات رفاهی عرضه شده، پژوهشهای هیات علمی، توجه به مسائل جهانیشدن و غیر آن میدهند. اینکه سازندگان رتبههای مختلف با استفاده از معیارها و وزندهیهای متفاوت با هم رقابت میکنند کاملا نشاندهنده این است که تعداد قابلتوجهی از درخواستکنندگان برای ثبت نام در مدارس عالی، توجه به این نکته دارند که چگونه رتبهبندیها تعیین شده است.
تردیدی نیست که روشهایی برای بهبود مبنای رتبهبندیها وجود دارد که آنها را در برابر ترفندهای موسسات رتبهبندیشده کمتر آسیبپذیر سازد. برای بحث رتبهبندی بیمارستانها نگاهکنید به مارک مککلان و داگلاس استایگر «مقایسه کیفیت ارائهکنندگان مراقبت سلامت» تریبون اقتصاد و سیاست سلامت، مقاله ۶ (۲۰۰۰) و سایر مقالاتی که این نویسندگان نوشتهاند. برای مثال مککلان و استایگر، «مقایسه کیفیت بیمارستان در بیمارستانهای انتفاعی و غیرانتفاعی»، در کتاب صنعت در حال تغییر بیمارستانی، ۹۳ (با ویراستاری دیوید کاتلر ،۲۰۰۰). برای مثال برنامههای MBA را میتوان نه با درآمد فارغالتحصیلان، بلکه با افزایش درآمد فارغالتحصیلان در مقایسه با آنچه آنها قبل از ورود به MBA به دست میآوردند، مقایسه کرد. این تغییر در معیار درآمدها کمک میکند تا کیفیت متفاوت دانشجویان در دوره تحت کنترل درآید (رتبهبندی تایمز مالی از برنامههای MBA تا حدودی بر اساس این معیار از ارزش افزوده است). برای کمک به تعیین آنچه به دانشجویان واقعا فایده میرساند از اینکه در یک برنامه MBA یا کالج شرکت میکنند، نه فقط باید با دانشجویان کنونی مصاحبه کرد، بلکه با کسانی که
سه، پنج یا ده سال قبل فارغالتحصیل شدند نیز باید مصاحبه کرد. در این صورت است که پس از چندین سال کار کردن یا مطالعات اضافی دانشجو، اثرات سعی در تاثیرگذاری بر ارزیابیهای دانشجویی از طریق امکانات رفاهی مصنوعی باید جای خود را به ملاحظه منافع بلندمدتتر از
تحصیلات بدهد.
علاقه آشکاری که مصرفکنندگان به رتبهبندیها نشان میدهند، گویای این است که آنها رتبهبندیهای مدارس و برنامهها، یا مراقبتهای درمانی یا خودروها را امر باارزشی ملاحظه میکنند. این رتبهبندیها را میتوان بهبود داد و در حال بهبود نیز هستند؛ اما اینکه آنها از آزمون تقاضای بازار سربلند بیرون آمدهاند، نشاندهنده این است که مصرفکنندگان معتقدند رتبهبندیها بهحد کافی مفید هستند که مایل به پرداخت پول بابتشان میباشند.
پستاملات پوسنر
تمرکز اولیه این دو پست وبلاگ روی آموزش عالی بود و تحولاتی که از آن زمان رخ داده است را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: تجاریشدن. چه خوشمان بیاید یا نیاید، کالجها و دانشگاهها بسیار شبیه به بنگاههای تجاری و انتفاعی رفتار میکنند. آنها رقابتیتر میشوند و بنابراین توجه بیشتری به حداقل ساختن هزینهها و حداکثر ساختن درآمدها پیدا کردهاند. همانطور که در یک از پستهای مدتی بعد نوشتم:
«دانشگاههای معتبر به شرکتهای غولآسا با بودجههای چند صد میلیوندلاری (یا حتی میلیارددلاری) تبدیل شدهاند. رشد پیدا کردن این موسسات، آنها را نیازمند مدیریت حرفهای میسازد و بنابراین چنین نیروهایی را استخدام میکنند. مدیریت حرفهای دانشگاهها نیز در عوض پا جای پای همسنخهای خود در بخش تجاری میگذارند. بنابراین ما دانشگاههایی داریم که عمیقا درگیر صندوقهای تامینی، حریص در رسیدن به بازدههای سرمایهگذاری فرارقابتی، حضور در حوزه تجاریشدن پژوهشهای علمی، برنامهچینی برای درخواستهای پذیرش بچههای ثروتمندان، دستکاری در آمارها تا در رتبهبندی کالجهای نشریه یواس نیوز اند ورلدرپورت جایگاه بالاتری پیدا کنند (برای مثال با مبهم ساختن معیارهای پذیرش خود، بهطوری که میتوانند درخواستکنندگان بیشتری داشته باشند و بنابراین تعداد بیشتری را رد کنند و در نتیجه سختگیرتر به نظر رسند)، اغراقگویی درباره آینده شغلی فارغالتحصیلان رتبه بالا، تلاشکردن در جذب اساتید ستاره دانشگاهی با پیشنهادهای حقوق بالا و مسوولیت آموزشی کم و در ارتباط با رقابت پیشنهاد دادن، ایجاد نظام اشتغال دو لایهای که در یک سو هیات علمی دائمی و
در مسیر دائمیشدن در راس آن قرار دارند و در سوی دیگر دانشجویان تحصیلات تکمیلی غیردائمی و بدون مزایا و اساتید موقت که در پایین قرار گرفتهاند و حجم بالای ساعات آموزشی را بر دوش دارند.»
مقتضای زمانه را میتوان در تصمیم اخیر مدارس حقوق هاروارد و استنفورد دید که به سمت نظام نمرهدهی قبولی-ردی حرکت کردند به جای این که از نمرات حروفی یا عددی استفاده کنند. این یک ضربه به کارفرماها است؛ بهعنوان یک قاضی که در بیست و هفت سال گذشته مسوولان دفتر حقوقی را استخدام کردهام، میتوانم گواهی دهم که نمرات حروفی یا ترجیحا نمرات عددی، اطلاعات باارزشی در اختیار کارفرمایان احتمالی قرار میدهد. اما دانشجویان مدارس حقوقی نخبه (تا حد اسرارآمیزی) موافق با نمرهدهی نیستند. مدرسه عالی حقوق ییل در مجموع بهترین دانشجویان موجود را جذب میکند و این باور وجود دارد که شیوه نمرهدهی قبولی-ردی که ییل دارد (اساسا) عامل مهمی در ترجیح دانشجو به ثبت نام در آنجا به حساب میآید. این واقعیت که سایر مدارس معتبر حقوقی از همین روش پیروی میکنند، نشاندهنده تبدیلشدن دانشجویان از سوژههای آموزشی به سمت مشتریان بنگاه است چون که حالا دانشجویان شهریههای بالایی میپردازند و دانشگاهها به کمکها و هدایای فارغالتحصیلان خود وابسته هستند و بدیهی است که در نظام انتفاعی-تجاری، همیشه حق با مشتری است.
ارسال نظر