دو قاشق مطلوبیت
تجربههای پیشین بر رفتار اقتصادی شما موثرند
مترجم: گلچهره پاکدل
به خاطر دارم که اواخر سال گذشته به همراه اعضای خانواده عریض و طویل مان نشسته بودیم و درباره بانکهایی که در این سال جدید احتمالا میتوانستند مکان امنی برای پسانداز و سرمایهگذاری باشند بحث میکردیم.
تیمهارفورد
مترجم: گلچهره پاکدل
به خاطر دارم که اواخر سال گذشته به همراه اعضای خانواده عریض و طویل مان نشسته بودیم و درباره بانکهایی که در این سال جدید احتمالا میتوانستند مکان امنی برای پسانداز و سرمایهگذاری باشند بحث میکردیم. من به برادرزادهام گفتم: «این مکالمه را به خاطر بسپار، چون آخرین باری که مردم سر همچنین موضوعهایی به بحث نشستند به زمان تولد پدربزرگات برمیگشت.»
این اتفاق باعث شد که به بحران اقتصادی ۱۹۲۹ فکر کنم و اینکه چطور این بحران احتمالا بر رفتار مردمان آن زمان برای همیشه تاثیر گذاشته است. وقتی جوان و جاهل بودم فکر میکردم این آدمهای سالمندی که به جای بانک پولهایشان را در خانه و زیر بالش نگه میدارند چقدر کودناند. حالا به این نتیجه رسیدهام که شاید خاطرات دردناک گذشته دلیل این انتخاب آنها بوده است.
اگر تجربه رکودها و رونقها چیزی است که به طرز رفتار ما شکل میدهد، پس متخصصان اقتصاد کلان حتما باید به طور جدی به آن بپردازند.
دو تئوری متداول رفتار مصرفکننده را در نظر بگیرید؛ تئوری انفجاری و تئوری یکنواختی. منظور از تئوری انفجاری در اینجا این است که وقتی اوضاع خوب باشد افراد بیمحابا مصرف میکنند و سپس در هنگام رکود عقبنشینی کرده و به شدت ریسک گریز میشوند. تئوری یکنواختی به این اشاره دارد که مردم در هنگام رونق برای روز مبادا پسانداز میکنند و سپس در هنگام رکود از این ذخایر برای حفظ سطح زندگی شان استفاده میکنند. مصرف انفجاری رکودها را دردناکتر میکند و مصرف یکنواخت باعث میشود که مصرفکنندگان رکود و رونق را معتدل نمایند.
کینز با یک تئوری انفجاری شروع کرد، اما سپس آن را با این عقیده که نمیتواند توضیحدهنده خوبی برای نوسانهای شدید اقتصادی باشد رها کرد. در ۱۹۳۱ او به تئوری یکنواختی روی آورد. حال نکته اینجاست: جان کوتز از متخصصان اقتصاد شبکه عصبی معتقد است که مصرف یکنواخت به هیچوجه توسط دادههای دوره بحران بزرگ تایید نمیشود. آمریکاییها تنها پس از دوره جنگ جهانی دوم بوده که به چنین مصرفی روی آوردهاند. یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟ شاید مصرفکنندگان تنها وقتی سالهای سخت دهه ۲۰ و مشقات جنگ را از سر گذراندند به فکر تعادل و عاقبتاندیشی افتادند. و کوتز میگوید که پس از ۱۹۸۱ مردم دو مرتبه به مصرف بیبند و بار و انفجاری روی آوردند چرا که پنجاه سال مدت مناسبی برای فراموش کردن سختیها است.
یک بررسی رسمیتر از همین موضوع از سال ۲۰۰۶ در محافل علمی دست به دست میگشت، اما اینک پس از بحران اعتباری توجه بیشتری به خود جلب کرده است. اولریک مالمندایر و استفان ناگل هردو اقتصاددانان ساکن کالیفرنیا این موضوع را بررسی کردهاند که چطور تجربیات اقتصادی دوران کودکی و جوانی میتواند بر الگوی رفتار اقتصادی آتی ما تاثیر بگذارد.
آنها با نگاه به دادههای مالی از سال ۱۹۶۴، بررسی کردهاند که چطور سیر بازدهی شاخص S&P ۵۰۰ در طول زندگی یک فرد تا لحظه مورد آزمایش به رفتار مالی او جهت داده است. آنها شواهد را با سن و سال افراد و زمان سرمایهگذاری شان تعدیل کردهاند، اما با این حال به این نتیجه رسیدهاند که تجربیات ابتدایی فرد بیشک در شکل دهی به رفتار او موثرند.
برای مثال، سرمایهگذاران جوان در اواخر دهه ۹۰ کسانی بودهاند که تا به آنجا که به خاطر میآوردهاند شاهد بازدهی بالا بودهاند؛ درحالی که سرمایهگذاران سالمند بدبینتر بودهاند. همچنین در اوایل دهه ۸۰ برعکس این سالمندان بودند که جسارت بیشتری از خود نشان میدادند، چون برخلاف جوانها آنها خاطره رونق سالهای پس از جنگ را در ذهن داشتند.
اگر این نتایج رفتارهای آتی را پیشبینی کنند و اگر بحران اعتباری به همان ناخوشایندی که بسیاری اقتصاددانان انتظارش را دارند از آب دربیاید، آن وقت آینده جالبی پیش رو خواهیم داشت. مصرفکنندگان خواهند فهمید که پسانداز یعنی چه و بازار سهام تنها پاتق پیرمردانی خواهد شد که روزهای خوش دهههای ۸۰ و ۹۰ را به خاطر میآورند.
آن روزهای طلایی!
ارسال نظر