برشهایی از زندگی دارون عاصماوغلو
برهم زننده آرامش در علم اقتصاد
سایمون ویلسون از فصلنامه فاینانساند دولپمنت که از نشریات وابسته به صندوق بینالمللی پول است در شماره ماه مارس ۲۰۱۰ خود به بررسی فعالیتهای علمی دارون عاصماوغلو پرداخته است.
مترجم: جعفر خیرخواهان
سایمون ویلسون از فصلنامه فاینانساند دولپمنت که از نشریات وابسته به صندوق بینالمللی پول است در شماره ماه مارس ۲۰۱۰ خود به بررسی فعالیتهای علمی دارون عاصماوغلو پرداخته است. عاصماوغلو مقالات بیشماری در نشریات معتبر اقتصادی از قبیل اکونومتریکا، رویو آو اکونومیکساند استاتیستیکس و ژورنال آو اکونومیکگروس، درباره نقش نهادها در رشد، اقتصاد سیاسی، رشد و توسعه اقتصادی، فناوری، نابرابری درآمد و دستمزد، سرمایه انسانی و آموزش و اقتصاد کار نوشته است. جدیدترین کارهای وی بر نقش نهادها در توسعه اقتصادی و اقتصاد سیاسی متمرکز گشته است.
یک شب را در زندان گذراندن برای نخستین بار، به دارون عاصماوغلو اهمیت تنظیم در نظام بازار را یادآوری کرد. عاصم اوغلوی نوجوان، یکی از چندین کارآموز بدون گواهینامهای بود که در بزرگراه خلوتی در استامبول ترکیه که معمولا برای تمرین چنین رانندگانی استفاده میشد با سرعت رانندگی میکرد. آن روز پلیس تصمیمگرفت وارد عمل شود. بازداشت سریع و غیرقابل پیشبینی متخلفان باعث شد تا عاصم اوغلو و چند راننده دیگر، خودشان را در سلولهای زندانی در مرکز شهر ببینند و تا صبح روز بعد در آنجا بلاتکلیف ماندند تا تادیب شوند.
عاصم اوغلو که حالا بزرگتر و عاقلتر شده است و کرسی استادی اقتصاد کاربردی چارلز کیندلبرگر را در موسسه فناوری ماساچوست (امآیتی) دارد با احساس ندامت از کاری که کرده بود تایید میکند «بدون مقررات تنظیمی و قوانین قابل پیشبینی، بازارها خوب کار نخواهند کرد». یک چند ساعت خیره شدن به دیوار سیمانی زندان و جریمه قانونی که به دنبال داشت، عاصم اغلو را به تشخیص و تصدیق همیشگی از اهمیت قوانین بیطرفانه، حتی در بازارهای کاملا آزاد رساند.
عاصم اوغلو در حالی که از پنجره اتاق کار خود به دورنمای سفید و بیروح رودخانه یخزده چارلز که از میان شهر کمبریج در ایالت ماساچوست عبور میکند نگاه میاندازد بر این نکته تامل میکند که «هر بازاری که در جهان وجود دارد، تنظیم شده است. بحث فقط بر سر میزان تنظیم و قانونمندی بازارها است. زمانی که یک قاضی، قوانین را ضمانت اجراییدار میکند این کار او یک نوع تنظیم بازار است. این امر در اقتصاد کشورهای در حال توسعه بسیار ملموستر است، جایی که بازارها کار نمیکنند دقیقا چون مقررات و نهادهای ضروری غایب هستند. دولتها اغلب اوقات موانعی بر سر راه کارکرد بازارها ایجاد میکنند، اما اگر واقعا میخواهیم بازارها بهدرستی کار کنند نیاز به دولت پشتیبان بازار داریم که نظم و قانون را بر پا سازد، مقررات و تنظیمات را وضع نماید و خدمات عمومی ارائه کند.»
نخستین برخورد با اجرای قانون
نخستین باری که عاصم اوغلو در معرض فرآیندهای اجرای قانون قرارگرفت به او کمک کرد تا در مسیر کاری قرار بگیرد که سرانجام او را به جایی رساند تا بررسی کند چرا برخی کشورها به موتورهای دائمی خلق ثروت و رفاه تبدیل گشتند و چرا سایرین شکست خوردند و شکست خورده باقی ماندند. مسیر پرپیچ و خمی که به این حوزه تحقیقاتی ختم شد اقتصاددان متولد استامبول را از شروع تحصیلات دانشگاهی در علوم سیاسی به سمتی هدایت کرد که مطالعات خویش را گسترش داده و علم اقتصاد را هم در بر بگیرد و سرانجام کلا علوم سیاسی را رها کند.
در اواسط دهه ۱۹۸۰ بود که عاصم اوغلو در دانشگاه یورک در انگلستان روی اقتصاد کلان تمرکز نمود، اما با گذشت زمان متوجه شد روندهای کلان اقتصادی ریشه در اقتصاد خرد دارند. «اگر بخواهیم درک کاملی از تصویر گسترده کلان مثل رشد، اقتصاد سیاسی و موضوعات بلندمدت پیدا کنیم باید اصول زیربنایی خرد از قبیل انگیزهها، تخصیص منابع، تغییر فناوری و انباشت سرمایه را بفهمیم.»
این آگاهی از مساله و در معرض همپوشانی و تعامل بین دو شاخه اصلی علم اقتصاد قرار داشتن، عاصم اوغلو را به پیونددهندهای تبدیل کرد که مرزبندی توافقی پیشین را هر طور که دلش خواست به هم زد. «بیشتر کارهایی که من انجام میدهم نظریه اقتصاد سیاسی هستند و بیشتر آنها اساسا کاربرد نظریه بازی است، به طوری که نمیتوان گفت آنها اقتصاد خرد هستند، بلکه محرک آنها پرسشهایی از تصویر بزرگتری هستند که اقتصاد کلان نیز بدانها مباهات میکند.»
عاصم اوغلو از دانشگاه یورک به مدرسه اقتصاد لندن رفت تا دکتری خود را بگیرد جایی که فرصت را برای «لحظه دگرگونساز» در جلسه سخنرانی همکار تحقیقاتی همیشگیاش جیمز رابینسن مغتنم شمرد کسی که حالا استاد رشته حکومت در دانشگاههاروارد است. وقتی عاصم اوغلو و رابینسن شروع به صحبت کردند، کارها خیلی سریع پیش رفت. عاصم اوغلو به یاد آن روزها میافتد که «ما با هم به توافق رسیدیم عامل کلیدی در شروع توسعه اقتصادی، دموکراسی است، اما هیچ مدلی نداشتیم که دموکراسی چگونه به وجود میآید و ادبیات موضوع در علوم سیاسی نیز کمکی به ما نمیکرد، بنابراین خودمان شروع به کار روی این موضوع در سال ۱۹۹۵ کردیم و از آن زمان تاکنون همین کار را ادامه دادهایم.»
رابینسن، قیافه ژولیده و پرادا و اشارهای را به یاد میآورد که از ردیف جلوی شرکتکنندگان در سمینار مدرسه اقتصاد لندن، روششناسی کار وی را با صدای بلند زیر سوال میبرد. «در آغاز سال ۱۹۹۲ که من در حال ارائه تحقیقم در سمیناری بودم یک دانشجوی دکتری واقعا مزاحم دقیقا در جلوی من نشسته بود که دائم وسط صحبتهایم میپرید و ایرادات سخنرانی من را میگرفت. حضار جلسه پس از اتمام سخنرانی برای صرف شام بیرون رفتند و من در کنار این آدم کلافهکننده تنها ماندم، اما با صحبتهایی که کردیم متوجه شدم عجب ایدههای بکر و اصیلی دارد که میتوانست خیلی خوب به من منتقل کند. این آدم، دارون بود.»
از قرار معلوم، عاصم اوغلو پیوسته به شرکت مستمع آزاد و حضور استدلالی در جلسات سخنرانی با شرکای پژوهشی بالقوه مبادرت میکرده است، چون دیگر همکار آتی وی، استیو پیشکه پروفسور اقتصاد در مدرسه اقتصاد لندن، به یاد دارد که همین نوع برخورد با وی شد. پیشکه به خاطر میآورد که «در سال ۱۹۹۱ من یک سخنرانی در مدرسه اقتصاد لندن ارائه دادم و این دانشجوی تحصیلات تکمیلی آزاردهنده که در ردیف جلو نشسته بود به روش کار من تردید میکرد و اطلاعات بیشتری درباره کار من میخواست و زمانی که برای صرف غذا بیرون رفتیم دارون چیزهای حتی بیشتری داشت که به من بگوید.»
پژوهشهای مشترک
در ابتدای سال ۱۹۹۳ عاصم اوغلو و رابینسن، که برای تدریس به استرالیا رفته بود، ایدههای خویش را درباره موضوعات پژوهشی از طریق یک وسیله ارتباطی نوظهور مبادله میکردند. رابینسن به یاد میآورد «این نخستین بار بود که من از ایمیل استفاده میکردم. ما با ایمیل کردن مقالات خود به یکدیگر شروع کردیم و ناگهان متوجه شدیم که به صورت مستقل و جداگانه دو مقاله تقریبا یکسان درباره موضوعی واحد نوشته بودیم.» با نشان دادن بیزاری عمیق اقتصاددان واقعی از دوباره کاری و ناکارآیی، این دو فرد دانشگاهی شروع به انجام پژوهشهای مشترک کردند.
هنگامی که کار عاصم اوغلو با رابینسن به جاهای راحت رسید او به «نخستین شغل واقعی خویش» دست یافته بود و کارش را با استادیاری اقتصاد در امآیتی در ۱۹۹۳ شروع کرد. مدت زیادی طول نکشید که شخصیت نامنظم وی که احترامی برای مرزهای تثبیت شده حرفه خویش قائل نبود باعث سروصدا در راهروهای ساختمان مجاور رود چارلز شد. عاصم اوغلو که از اصالت و بدیع بودن کمکهای پژوهشی رابینسن به شوق آمده بود، به گسترش دادن مسیر پژوهشی پیونددهنده اقتصاد خرد و کلان در نظریه اقتصاد سیاسی ادامه داد، موضوعی که نخستین بار در لندن بدان علاقه نشان داده بود.
«وقتی که درامآیتی در انتظار مراحل ارتقا بودم اساتید ارشدگروه به من گفتند بیشتر کارهای من خوب و جالب است و بازخورد خوبی داشت. اما آنها همچنین گفتند، «تو واقعا باید از این کارهایی که در اقتصاد سیاسی انجام میدهی، دست برداری.» به این خاطر من آن بخش از کارم را به مدت دو سال پنهان نگه داشتم تا اینکه استاد دائمی را گرفتم.» در زمانی که عاصم اوغلو با خاطر جمعی پست دائمی خود را در امآیتی در سال ۱۹۹۸ به دست آورد، رویکرد اقتصاد سیاسی تقریبا به جریان اصلی در رشته اقتصاد تبدیل شده بود.
عاصم اوغلو که با خیال راحت درامآیتی جاخوش کرده بود، در سال ۲۰۰۵ مدال جان بیتس کلارک را از انجمن اقتصاد آمریکا دریافت کرد که هر دو سال یک بار به پرنفوذترین اقتصاددان آمریکایی زیر ۴۰ سال داده میشود،. او با رابینسن کتاب «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» را نوشتند که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد زمانی که رابینسن در دانشگاه برکلی تدریس میکرد و الان در هاروارد است. «من واقعا علاقهمند به مسائل توسعهنیافتگی بودم، بنابراین شروع به خواندن آثار نویسندگانی کردم که درباره نظریه وابستگی کار کرده بودند، کسانی که استدلال میکردند جهان به دو قطب فقیر و غنی تقسیم شده است چون اغنیا، فقرا را استثمار کرده بودند و من علاقه شدیدی به فهم این واقعیت داشتم که چرا ترکیه فقیر و غیردموکراتیک شده بود.»
عاصم اوغلو و رابینسن در کتاب دیکتاتوری و دموکراسی در مسیری شروع به حرکت کردند که هنوز هم ادامه دارد. آنها میپرسند چرا برخی کشورها دموکراسی هستند، کشورهایی که انتخابات منظم و آزاد برگزار میکنند و سیاستمداران به شهروندان پاسخگو هستند و چرا سایر کشورها دموکراسی نیستند. آنها تحقیق کردند چه عواملی تعیین میکند که یک کشور دموکراسی میشود و چرا دموکراسی در برخی کشورها دوام آورده و تحکیم میشود، اما در کشورهای دیگر فرو میپاشد. البته کتاب با ردیابی مسیر کاری عاصم اوغلو، دموکراسی را از منظر اقتصادی و نه سیاسی تبیین میکند، با تاکید بر اینکه انگیزههای اقتصادی فردی، نگرشهای سیاسی را تعیین میکنند.
کتاب همچنین اهمیت بنیادی منازعه و تعارض در قلمرو سیاسی را با شبیهکردن به نقش رقابت در قلمرو اقتصادی گوشزد میکند. گروهها یا طبقات اجتماعی متفاوت، منافع متضاد نسبت به بروندادهای سیاسی دارند (و معمولا به دنبال رانت جویی هستند). این منافع متضاد به درگیریهای ریشهدار بر سر شکل و قالب نهادهای سیاسی که بروندادهای سیاسی را تعیین میکنند تبدیل میگردد.
رابینسن که نویسنده همکار عاصم اوغلو شده است موفق شد بینشهای تکمیلی در قلمرو رو به گسترش علایق تحقیقاتی عاصم اوغلو پیدا کند. «اکثر اقتصاددانها را میتوان بر اساس تخصص یا تمرکز تحقیقاتی آنها تعریف کرد، اما دارون اینگونه نیست. او در هیچ دستهبندی جای نمیگیرد. او همه کار میکند و برای هر کاری نیز یک مدل دارد. من نمیدانم او انرژی لازم برای همه حوزههای مورد علاقه خویش را از کجا میآورد. او سمج است و بیوقفه کار میکند.» آیا میتوان گفت آن همه شور و شوق و حس و حال در مسیر رویکردی کاملا عالمانه و تفکرآمیز به حرکت درآمده است؟ رابینسن تایید کرده و میگوید: «دارون، دلمشغولی دائمی دارد که تکلیف همه جزئیات کار را روشن کند.»
در ابتدای همکاری این دو بود که آنها مقالهای نوشتند و به یک نشریه علمی تحویل دادند. پاسخ رد شدن مقاله که با پست آمد زمانی رسید که دو نویسنده در دفتر کار رابینسن در لس آنجلس با هم بودند. رابینسن به یاد میآورد: «من با خواندن نظرات داورانی که بیاعتنا به موضوع بودند، واقعا غمگین و افسرده شدم و از پنجره به بیرون نگاه کردم و به فکر فرو رفتم که حالا چکار کنیم. من رو به دارون کردم و دیدم که او مشغول نوشتن مطالب جبری مقاله روی کاغذ باطله است و پاسخ وی این بود که «من یک کم روی مدل کار میکنم و سپس مقاله را به جای دیگر تحویل میدهیم.»
پیشکه، دیگر نویسنده همکار با عاصماوغلو اقرار میکند که عاصم اوغلو علایق گسترده خویش را یک کمی زود گسترش داده است، اما پافشاری میکند که همکار پژوهشی وی خیلی سریع، بار تحلیلی را در پشتیبانی از چنین کنجکاوی حریصانهای بسط داده است. «او علایق و دانش بسیار گستردهای دارد و همزمان روی چندین حوزه متفاوت کار میکند در حالی که واقعا قابلیتهای راست و درست کردنشان را دارد.»
اندیشههای کاربردی
اندیشههای کاربردی عاصم اوغلو درباره ریشههای اقتصادی دموکراسی، از طریق یکسری مقالات علمی به دومین کتاب وی تبدیل شد (عاصم اوغلو، ۲۰۰۸) که به زمانبندی و تحققیافتن دموکراسی نگاه میکند. کتاب درسی مقدمهای بر رشد اقتصاد مدرن که بیش از ۱۰۰۰ صفحه دارد بر اساس مطالب کلاسهایی است که او در امآیتی برگزار میکند و یک گام از اینکه «چرا دموکراسی ایجاد میشود؟» که در کتاب نخست خود پرسید جلوتر رفته و به صورتی عمیق میپرسد «چه وقت دموکراسی ایجاد میشود؟» دوباره عاصم اوغلو یک استدلال مهم اقتصادی برای این پرسش پیدا میکند.
عاصم اوغلو تاکید دارد که «ما کارهای تجربی بسیاری انجام دادهایم که نشان میدهند رابطه علی بسیار روشنی بین نهادهای اقتصادی فراگیر (نهادهایی که مشارکت را برای قشر وسیعی از جامعه فراهم میسازند، حقوق مالکیت را تنفیذ میکنند، جلوی مصادره داراییها را میگیرند) و رشد اقتصادی برقرار است. اما پیوند رشد اقتصادی با نهادهای سیاسی دموکراتیک، آنچنان روشن نیست.»
سیاستها و نهادهایی که این کتاب توضیح میدهد بحث محوری در درک فرآیند رشد طی زمان هستند. کتاب سپس از این مبنای تئوریک برای تبیین دو پرسش کلیدی در «چه وقت دموکراسی ایجاد میشود؟» استفاده میکند: ۱) چرا اقتصاد جهانی تا قبل از سال ۱۸۰۰، رشد اقتصادی پایدار را تجربه نکرد؟ و ۲) چرا جهش اقتصادی در حدود سال ۱۸۰۰ و در اروپای غربی شروع شد؟
کتاب درسی وی ادعا میکند تا قبل از سال ۱۸۰۰ هیچ رشد مداومی وجود نداشت، اولا چون هیچ جامعهای قبل از آن تاریخ، روی انباشت سرمایه انسانی سرمایهگذاری نکرده بود تا به بنگاههای جدید اجازه دهد فناوریهای جدید به وجود آورند و قدرتهای نهفته در «تخریب سازنده» را آزاد سازند؛ و دوم اینکه چون همه جوامع تا قبل از سال ۱۸۰۰ زیر سایه رژیمهای سیاسی اقتدارگرا زندگی میکردند و جهش اقتصادی در اروپای غربی شروع شد و پس از کشف دنیای جدید، تجارت بینالمللی به سرعت رشد کرد و مسیرهای دریایی جدید را به روی بازرگانان گشود. رشد تدریجی تجارت به فعالیتهای مختلف بازارمحور رونق بخشیده و قدرت اقتصادی و سیاسی بیشتری در دستانگروهی از تجار، کسبه و صاحبان صنایع قرار داد که شروع به فعالیت مستقل از سلسلههای پادشاهی اروپا کردند.
عاصم اوغلو اذعان میکند که رژیمهای اقتدارگرا نیز رشد اقتصادی به وجود میآورند. «این رشد به مدت ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال به شکل نامنظم در روم باستان اتفاق افتاد و این دوره زمانی کوتاهی نیست، اما آن رشد با نرخی بسیار کند اتفاق افتاد و در چین به مدت ۲۰ سال اتفاق افتاده است و احیانا در بیست سال بعد هم اتفاق میافتد، اما سه مانع برای رشد اقتصادی در رژیمهای اقتدارگرا وجود دارد: در چنین رژیمهایی همیشه این انگیزه و وسوسه وجود دارد که اقتدارگراتر شوند،؛ این رژیمها معمولا از قدرتشان برای جلوگیری از تخریب سازنده شومپتری استفاده میکنند که کلید رشد ماندگار اقتصادی است؛ و همیشه جنگ و نزاع برای به دستگرفتن قدرت در رژیمهای اقتدارگرا وجود دارد که باعث بیثباتی و نااطمینانی میشود.»
عاصم اوغلو و رابینسن، پس از اینکه در کتاب مشترک اولشان پرسیدند «چرا دموکراسی ایجاد میشود؟» و کتاب درسی عاصم اوغلو «چه وقت دموکراسی ایجاد میشود؟»، مدتی است که روی کتاب بعدی خود به نام چرا ملتها سقوط میکنند؟ کار میکنند. آنها در سومین کتاب که به صورت سهگانه درآمدهاند خواهند پرسید، «اگر دموکراسی بهوجود نیاید چه اتفاقی میافتد؟»
عاصم اوغلو تاکید دارد که «جوامع کژکارکرد به دولتهایی ناموفق تبدیل میشوند، اما میتوان در این باره کاری کرد. میتوان دولتهایی با زیرساخت و نظم و قانون داشت که مردم با اطمینان و آرامش به کار و کسب بپردازند و متکی به خدمات عمومی باشند، اما اراده سیاسی برای اینکار وجود ندارد. نیازی به وجود ارتش و نظامیان برای اجرای چنین طرح و برنامههایی نیست؛ آنچه لازم است دقیقا یک نظام اداری کارآ و توانمند است تا بنیانهای نهادی بازارها را برپا سازد.»
ساختار پاداشدهی
عاصم اوغلو با این هدف به دولتهای ناکام و شکستخورده نگاه میکند تا نشان دهد چرا برخی کشورها به مرحله جهش اقتصادی میرسند و برخی دیگر خیر. این تا حدودی مستلزم در نظرگرفتن سیاستها و نهادهایی است که مستقیما بر این که آیا یک جامعه قادر به در پیشگرفتن مسیر رشد اقتصادی مدرن هست یا خیر، تاثیر میگذارند. این سیاستها و نهادها، ساختار پاداشدهی جامعه و اینکه آیا سرمایهگذاریها سودآور هستند را تعیین خواهند کرد؛ تنفیذ قراردادها در جامعه، نظم و قانون و زیرساختها؛ شکلگیری بازارها و اینکه آیا هویتهای کارآتر قادر به جایگزینی هویتهای ناکارآ هستند و استقبال از فناوریهای جدید که احتمالا امتیازات صاحبان قدرت سیاسی را به مخاطره میاندازد.
نتیجهگیریها احتمالا به نگاهی دوباره به تضاد دموکراسی و دیکتاتوری ختم میشود. مقایسه بین خوشههایی از نهادهای مروج رشد که در رژیمهای مردمی و مشارکتی تغذیه میشوند و نهادهای رانتی استعمارکننده مانع رشد که در رژیمهای اقتدارگرا مستقر شدهاند.
چنین فرد دانشگاهی پرجوش و خروش، التقاطی و غیرقابل پیشبینی که هنوز در محدوده اتاق کار امآیتی و راهروی کناری که با نشریات، گاهنامهها، کتب مرجع و دست نویسهای لوله شده تلنبار شدهاند، به پرورش ذهن خود میپردازد، چه بلندپروازیهای بیشتری ممکن است داشته باشد؟ از جنبه شخصی، همسرش آسو، چشم به راه آوردن نخستین فرزندشان در ماه مه است، «بزرگترین آرزوی شخصی من این است که پدری شایسته بشوم.» عاصم اوغلو با تشریح هدف حرفهای اصلی خود پیشبینی میکند علایق آکادمیک چندوجهی وی روی تابلویی گستردهتر جای گیرد. «به گفتوگوی بیشتر بین رشتهای و مباحث عالمانه درباره موضوعات مهم در علوم اجتماعی نیاز داریم. در ایالات متحده، روشنفکران عمومی را به چشم آدمهای بازنده نگاه میکنند، اما در انگلستان آنها در گفتوگوهای ملی شرکت دارند. من دوست دارم در آمریکا چنین شرایطی را ببینم و شاید خودم هم بخشی از آن باشم.»
اما برگشت به ترکیه در برنامههای آنی عاصم اوغلو جایی نخواهد داشت. «من نمیتوانم به ترکیه برگردم چون بدون انجام خدمت وظیفه، کشور را ترک کردم. اگر برگردم دستگیر خواهم شد.» و مجازات آن، برگشت به زندان است.
تصورات فرهنگ آسودهخاطر
عاصماوغلو به سایر اقتصاددانان آکادمیک پیوست که در جستوجوی خطاهای اندیشهای در رابطه با چگونگی خبردادن و حل کردن بحران مالی و اقتصادی جهانی که با قدرت تمام در سال ۲۰۰۸ اقتصادها را درنوردید به درون حرفه اقتصاد نگاه میکنند. او معتقد است که به ویژه سه تصور جلوی هر گونه حس هشداردهی راگرفته است.
نخست، باور به اینکه چرخههای کسب و کار با ترکیبی از سیاستگذاریهای هوشمندانه و نوآوریهای فناورانه تغییردهنده بازی قابل از بین رفتن هستند. در واقع این دو نیروی تکاملی، به هم پیوستگی اقتصادی را به نقطهای افزایش داده که اثرات بالقوه دومینویی در بین نهادهای مالی، شرکتها و خانوارها ایجاد کرده است.
دوم، مبانی نهادی بازارها فراموش شده بود و بازارهای آزاد با بازارهای تنظیم نشده برابر انگاشته شدند. معدود کسانی اینک به دفاع از این تفکر بر میخیزند که پایش بازار برای مراقبت در برابر رفتار فرصتطلبانه افراد سودجو و قانونگریز کفایت میکند؛ کسانی که ریسکها را انتخاب کرده و آماده میایستند تا خودشان نفع ببرند و دیگران ضرر کنند.
و سوم اینکه، با وجود هشدارهای اولیه از افتضاحات حسابداری در انرون و ورلدکام در ابتدای این دهه، حساب زیادی روی سرمایه آبرومند سازمانهای بزرگ و باسابقه باز کردیم. اکنون ضربه مرگباری بر اعتماد به قابلیتهای خودپایشی چنین سازمانهایی وارد شده است و تنبیههای آینده برای نقض قوانین باید به شدت و با قاطعیتی باورپذیر اجرا شود.
تکرار جملات فیلم
عاصم اوغلو هنگام سروساماندادن به نظراتش درباره علل و درمانهای بحران مالی جهانی که در سال ۲۰۰۸ شروع شد، متوجهگردید مشغول تکرار و اقتباس از یک فیلمنامه مشهور است.
در فیلم وال استریت ساخته اولیور استون به سال ۱۹۸۷، شخصیت تبهکار نقش اول فیلم گوردن گکو که مایکل داگلاس بازی میکرد، با لحنی خیلی عالی میگوید: «طمع- چون کلمهای بهتر سراغ نداریم- خیلی خوب است. طمع کار درستی است. طمع نتیجه میدهد. با طمع است که بنیان روحیه تکاملی روشن گشته، به آن رخنه کرده و به تسخیر درمیآید.»
عاصم اوغلو در تحلیل اولیهای که از بحران جهانی داشت، نوشت: «پیشبرد عمیق و مهم رشته اقتصاد دستیابی به این بینش بوده است که طمع اصولا نه خوب و نه بد است. وقتی طمع به سمت رفتارهای حداکثرکننده سود، رقابتی و نوآورانه تحت نظارت و توجه قوانین و مقررات مناسب هدایتگردد، به شکل موتور نوآوری و رشد اقتصادی عمل میکند. اما وقتی نظارت و کنترل نهادها و مقررات مناسب غایب باشد، طمع، جامعه را به درههای رانت جویی، فساد و جنایت میاندازد.
عاصم اوغلو این فیلم را دید و هنگام تهیه پاراگرافی درباره طمع، تکگویی گکو را به یاد آورد. «همه مردم به انگیزهها واکنش نشان میدهند. در مورد اکثریت مردم، زنجیرهای از جاهطلبی و طمع وجود دارد و این همان جایی است که نهادها نقش ایفا میکنند. نهادها با کارویژههایی که دارند مثلا قانونمندی و نظارت بر انحصارات، جلوی زیادهخواهیها را میگیرند به طوری که انحصارگرها رقبا را له نکنند. طمع تنها زمانی بد است که به انجام کارهای بد ختم شود. نهادها قدرت هدایت طمع به نقطه فضیلت و کمال را دارند.»
اما عاصم اغلو هشدار میدهد که ماموریت نهادهای اقتصاد آمریکا که توانستند طمع بانکدارها و سرمایهدارها را در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به سمت انجام کارهای خوب هدایت کنند عوض شده است. «ما (یعنی کسانی که در حرفه اقتصاد مشاوره میدهند و سیاستگذارانی که قوانین را به اجرا درمیآورند)، نظامی که نهادها در آن کار میکنند را برچیدیم و هیچ نوع ابزار نظارتی بر رفتار صنعت مالی جایگزین نکردیم. این گونه بود که طمع، فرصت بد بودن را پیدا کرد.»
درمانی که احیانا باعث بیماری میشود
عاصم اوغلو نگران این است که سیاستهای به کار رفته برای حل بحران جاری مالی جهانی، بذرهای بحران بعدی را در خودش کاشته باشد. «آیا با سیاستهایی که برای حل مشکل اجرا میشوند زمینه برای بحران بعدی را آماده نمیکنیم؟ به نظر من این خطری کم اهمیت نیست.»
«به محض اینکه بحران فروکش کند ما به کارهای خود مثل همیشه برخواهیم گشت و هیچ کار دیگری درباره بحران نمیکنیم. قبل از این بحران، آمریکا دارای ۲۰ یا همین حدودها بانک بزرگ بود که بخش زیادی از تولید ناخالص داخلی و بخش حتی بزرگتری از سود کل شرکتها و حقوق و دستمزد کارکنان بخش مالی را تشکیل میدادند. اکنون تنها پنج یا شش نهاد مالی داریم که آن نقش را انجام میدهند، بنابراین نظام مالی بسیار انحصاریتر شده است. نهادهای مالی آمریکا دیدند که سخن واضح در پشت سیاستهایی که به دنبال حل بحران بودند این بود «شما به حدی بزرگ هستید که نباید سقوط کنید.» اما درست اکنون آنها «دوبرابر بزرگتر از آنی شدهاند که نباید سقوط کنند.»
«نهادهای مالی انتظار داشتند دولت آمریکا اراده و پشتیبانی سیاسی برای نجات دادن آنها به هر طریق ممکن را داشته باشد. اگر من اکنون رییس یک بانک بزرگ بودم و وکالت از طرف سهامداران برای حداکثرکردن سود را برعهده داشتم، پس وظیفه من است که حداکثر منافع ممکن از سوی دولت که در محیط تنظیمی کنونی وجود دارد را کسب کنم.»
«از طرف دیگر، اگر مقررات تنظیمی درستی داشته باشیم، وظیفه وکالتی رییس آن بانک به سهامدارانش، حداکثر ساختن سودها با واسطهگری بهتر مالی خواهد بود نه فعالیتهای مالی اختصاصی که بانکها از جانب خودشان و نه مشتریان انجام میدهند. مشکل بتوان تعبیر کرد تخصیص کارآی منابع در نظام سرمایهداری رخ داده است. اگر بخش اعظم سودها در اقتصاد آمریکا از معاملات اختصاصی بانکها (معاملات و سرمایهگذاریهایی که بانکها با استفاده از سرمایه خودشان و نه حسابهای مشتریان بانک انجام میدهند) بهدست آید، به جای اینکه از محل واسطهگری مالی یا ادغامها و تملکهای شرکتها باشد.
منابع:
Acemoglu, Daron, ۲۰۰۸, Introduction to Modern Economic Growth (Princeton, New Jersey: Princeton University Press).
Acemoglu, Daron, ۲۰۰۹, «The Crisis of ۲۰۰۸: Structural Lessons for and from Economics,» CEPR Policy Insight No. ۲۸ (London: Centre for Economic Policy Research).
Acemoglu, Daron and James Robinson, ۲۰۰۶, Economic Origins of Dictatorship and Democracy (Cambridge, United Kingdom: Cambridge University Press).
ارسال نظر