دیوید هیکس

مترجم: جعفر خیرخواهان

به نخستین سال‌های حضور خود در دوره تحصیلات تکمیلی فکر کنید. مقالات پیچیده ریاضی که خواندن‌شان مستلزم صرف وقت و تلاش بسیار بود. مقالات به گونه‌ای نوشته شده بودند که گویی برای یک باشگاه شخصی است و ما احساس افتخار می‌کردیم وقتی با موفقیت وارد این باشگاه می‌شدیم. هر چند که من در چند کار پژوهشی خویش از سبک و سیاق این مقالات بسیار پیچیده و اغلب با نگارش ضعیف تقلید کردم، به مرور زمان و کاملا سریع این کار را ترک نمودم. من این ‌کار را به انتخاب خویش نکردم. من شانس آوردم که در اطرافم پژوهشگران بالغ معتمدی در نخستین پست دانشگاهی حضور داشتند. آنها به من آموختند که اگر از پژوهش خود مطمئن هستی باید به نحوی بنویسی که در دیگران ایجاد علاقه ایجاد کنی نه اینکه آنها را دور کنی. مقاله را برای آگاه‌سازی و نه تحت‌تاثیر گذاشتن خواهید نوشت. با عرض پوزش از اساتید پژوهشی و نگارشی من، در اینجا می‌خواهم رویداد زیر را گزارش دهم.

تکذیب ترجیحاتی که من در آن دخیل بودم تبدیل‌کردن تعمدی یک مقاله پژوهشی ساده و روشن به مقاله بسیار پیچیده و مبهم بود تا تاثیر مثبتی بر داوران بگذارد. یعنی من مقاله را برای تاثیر گذاشتن نوشتم به جای اینکه آگاهی‌بخش باشد نقض باورهایی در رابطه با نیت درست از پژوهش که کاملا به آن اعتقاد داشتم. اغلب اوقات شک مرا برمی‌داشت که بیشتر مقالاتی که می‌خوانم عمدا مغلق و مبهم بودند و اکنون من بخشی از همان توطئه هستم.

یکی از همکاران مقاله نسبتا پیچیده‌ای را تحویل من داد که چگونه بنگاه‌ها از ضمانت‌های فروش خود برای بیرون‌کشیدن رانت از مصرف‌کنندگان معین محصولات خود استفاده می‌کنند. به نظر نمی‌رسید هیچ‌کس از مخاطبان علاقه‌ای به دنبال کردن این استدلال داشته باشد. چون من این استدلال را کاملا روشن یافتم مکررا از نویسنده دفاع کردم و توانستم کاری کنم که مخاطبان از مقاله سردرآورند. نویسنده بسیار خوشحال شد که من توانستم کار وی را درک کرده و به سایرین توضیح دهم و در نتیجه از من خواست اگر مایل هستم این مقاله را مشترکا تهیه کنیم. من گفتم بسیار خوشحال خواهم شد.

من به مدت چند ماه غرق در ادبیات موضوع شدم به طوری که توانستم پیشبردمان را با دقت بیشتری در ادبیات موضوع جا بیندازیم. ما موفق شدیم تعداد معادلات را به شش معادله کاهش دهیم. در این مرحله، مباحث مقاله کاملا روشن شد و در سطحی نوشته شده بود که می‌توانست مخاطب گسترده‌ای پیدا کند. وقتی که ما مقاله را به ژورنال‌های ریسک، نااطمینانی و بیمه تحویل دادیم داوران واکنش نشان دادند که نتایج مقاله خیلی بدیهی و واضح است. پس از مدتی سردرگمی، نویسنده همکار پیشنهاد داد که شاید مشکل مقاله این بوده است که ما استدلال را زیادی ساده کرده‌ایم که همه می‌فهمند؛ بنابراین داوران و سردبیران نشریات به حد کافی تحت‌تاثیر قرار نگرفته‌اند. او گفت که می‌تواند با تعمیم‌بخشی مقاله، کاری کند جدی‌تر و تاثیرگذارتر به نظر رسد. در حالی‌ که مقاله جدید، همان نکات مقاله اصلی را داشت جلوه ریاضی بیشتری پیدا کرد و برای بیشتر خوانندگان مطلقا غیرقابل فهم شده بود. مقاله به جایی رسید که ۱۵ معادله، دو گزاره و اثبات، ده‌ها عبارت ریاضی اضافی و یک پیوست ریاضی حاوی نوزده معادله و حتی عبارات ریاضی بیشتر داشت. من شخصا قادر به درک مقاله نبودم و احتمالا نمی‌توانستم به تنهایی آن را در جایی ارائه کنم.

مقاله در نخستین نشریه که تحویل دادیم پذیرفته شد. دو سال طول کشید تا گزارش یک داور را دریافت کردیم. نشریه مربوطه، این مقاله را مجموعا برای هفت داور فرستاده بود، اما فقط یکی توانسته بود گزارشی درباره آن بنویسد. ظاهرا او به حد کافی تحت‌تاثیر قرار گرفته بود. در حالی که مخاطب برای نسخه اولیه مقاله بسیار زیاد بود، مخاطب برای نسخه منتشرشده به مجموعه بسیار محدودی از متخصصان و ریاضیدان‌ها کاهش یافته بود. حتی برای ریاضیدان‌ها مقاله احیانا از نظر هزینه فایده اقتصادی نبود؛ یعنی زمان و زحمتی که برای خواندن مقاله لازم بود از فایده‌های حاصله از خواندن آن پیشی می‌گرفت. من اکنون بخشی از توطئه عمدا مبهم و پیچیده ساختن اندیشه‌های ساده هستم. ماجرا در این‌جا پایان نیافت. یک سال بعد در یک همایش اقتصادی، من در میزگردی مرکب از سردبیران نشریات اقتصادی نشستم. موضوع این نشست به راهنمایی اساتید جوان اختصاص یافته بود که چگونه مقاله‌شان منتشر شود. چون من در برخی از نشست‌های دیگر این همایش نیز شرکت کردم توجه اندکی به نام و محل کار همکاران حاضر در میزگرد کردم. وقتی که نوبت به سخن گفتن من رسید، در کنار سایر توصیه‌ها، ماجرایی که در بالا شرح دادم را بیان کردم. وقتی نفر بعدی در میزگرد خود را معرفی کرد من شرمنده شدم که فهمیدم وی سردبیر همان نشریه‌ای بوده است که مقاله غیرقابل فهم ما را منتشر کرده است. برای اینکه میزان شرمندگی هر دوتای‌مان را کاهش دهم توضیح دادم که مقاله را از طریق دفتر نشریه در آمریکا تحویل دادیم نه دفتر انگلیس که او مدیر آن بوده است. جدای این قضیه، برای اینکه معلوم شود جهان چقدر کوچک شده است، ما بعدا کشف کردیم که دختر بزرگ من زمانی که ترم قبل در انگلستان تحصیل می‌کرده است در همان دپارتمان این سردبیر بوده است.

نتیجه بحث اینکه، ای کاش می‌توانستم قول دهم که در آینده همیشه مقاله را به خاطر آگاهی‌بخشی و نه تاثیرگذاری خواهم نوشت، اما با اینکه اعتراف کردن برای روح و روان خوب است، ما را در برابر گناهان آینده واکسینه نمی‌کند. اگر در آینده، یک داور یا سردبیر نشریه به من پیشنهاد دهد که «مدل را عمومیت ببخشم» یا «مدل را به حالت پویا درآورم» وقتی که احساس می‌کنم چنین تغییری یک پیچیده‌سازی غیرضروری است که موضوع را مبهم می‌سازد به جای اینکه روشن‌گرانه باشد، احتمالا به درخواست آنها عمل خواهم کرد به جای اینکه از روشنی موضوع دفاع کنم. این وضعیت به کنار، من قصد دارم تلاش‌های خود را دو برابر کرده و برای آگاهی‌بخشی و نه تاثیرگذاری بنویسم، و به پژوهشگران جوان نیز توصیه می‌کنم همین کار را بکنند و البته هنگام انتقاد از داوران و سردبیران مراقب هستم که نکند کنار دست من نشسته باشند.

دیوید هیکس: استاد اقتصاد در دانشگاه آیوای شمالی که در اقتصاد کلان و سیاست پولی تخصص دارد.

منبع: اکونومیک ژورنال واچ، سپتامبر ۲۰۰۹