ایمنی؛ بهانهای برای تحدید آزادی
مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بررسی مزایایی که به دلیل دخالتهای دولت به بهانه حفاظت از مردم در برابر خطرات از دست میدهیم
مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بررسی مزایایی که به دلیل دخالتهای دولت به بهانه حفاظت از مردم در برابر خطرات از دست میدهیم
از سالهای انتهایی دهه ۱۹۵۰ به این سو نظارت بر خطرات موجود در ارتباط با سلامتی و ایمنی اهمیت روزافزونی در بحثهای مربوط به سیاستهای عمومی و نیز در اقدامات ناشی از آنها پیدا کردهاند. کنگره در تلاش برای محافظت از شهروندان در مقابل خطراتی همچون مواد شیمیایی صنعتی که تشخیص وجود آنها سخت است و نیز در مقابل خطرات و تهدیدهای آشکار در محل کار و سایر مکانها، اداره غذا و دارو، آژانس حفاظتهای زیستمحیطی، اداره سلامت و ایمنی شغلی، دفتر حمایت از مصرفکننده در کمیسیون فدرال تجاری و دیگر آژانسهای مدیریتی و اجرایی را ایجاد کرده یا قدرت آنها را افزایش داده است.
فعالانی که به دنبال جامعه امنتر هستند، خسارتهایی که پیشرفت صنعتی بر شهروندان از همه جا بیخبر تحمیل میکند را به باد انتقاد میگیرند. از سوی دیگر مخالفان «جامعه بدون خطر» این گلایه را مطرح میکنند که دولت به خاطر حفاظتها و حمایتهای پرهزینهای که مردم نیازمند یا خواهان آنها نیستند، به گونهای غیرضروری مانع از اتخاذ آزادانه تصمیم توسط آنها میشود. در این مقاله نکاتی در ارتباط با خطر (ریسک) توضیح داده شده و به بحث درباره برخی نظریات دانشگاهی راجع به دلایل باور به چنین عقایدی در مجادلهای دو سویه پرداخته میشود.
سلامتی انسانها محصول مشترک خواص ژنتیکی و روش زندگی (افراد فقیری که رژیم غذایی منظم و معتدلی دارند، ورزش میکنند، سیگار نمیکشند، ازدواج میکنند و نگرانی زیادی ندارند، احتمالا سالمتر از افراد ثروتمندی هستند که برخلاف این نکات عمل میکنند) و ثروت آنها (توصیه: ثروتمند باشید) است.
برخلاف تصور رایج، زندگی در کشورهای ثروتمند صنعتی و به لحاظ تکنولوژیکی پیشرفته که به میزان قابل توجهی از مواد شیمیایی صنعتی و برق هستهای استفاده میکنند، بسیار سالمتر از زندگی در کشورهای فقیر و غیرصنعتی است که تکنولوژیهای جدید و مواد شیمیایی صنعتی را به میزان اندکی به کار میگیرند. اینکه مردم کشورهای ثروتمند در مقایسه با اهالی کشورهای فقیر به طور متوسط بسیار سالمتر هستند، طولانیتر زندگی میکنند و میتوانند بخش بزرگتری از کارهایی که میخواهند را در سنین مشابه انجام دهند، یک قاعده بدون استثنا است.
ثروت همچنین به معنای کارآیی است. آلودهترین کشورهای دنیا که آلودگی آنها به مراتب بیشتر از جوامع دموکراتیک و صنعتی است، کشورهای کمونیستی سابق اروپای مرکزی و اتحاد جماهیر شوروی هستند. کشورهای کمونیستی برای تولید یک واحد محصول، دو تا چهار برابر مقدار انرژی و مواد اولیهای که کشورهای سرمایهداری استفاده میکردند را به کار میگرفتند. روی هم رفته افرادی که به میزان کافی بدشانس هستند که در اقتصادی ناکارآمد زندگی کنند، در مقایسه با کسانی که زندگی خود را در دموکراسیهای غربی و صنعتی میگذرانند، در سنین کمتری جان خود را از دست داده و به بیماریهای جدیتری مبتلا میشوند.
کشورهای اندکی ثروتمندتر ایمنی بسیار بیشتری دارند. آن گونه که پیترهابر در مجلهای بیان کرده است، 15 درصد افزایش در درآمد فردی 45 ساله که در بخش تولید کار میکند، از ارزش کاهنده ریسکی معادل حذف تمام خطرات از محل کار او برخوردار است.
یکی از نکات مهمی که میتوان در شکل ۱ و جدولهای ۱A و ۱B مشاهده کرد آن است که از سال ۱۹۰۰ به بعد مدت عمر افراد به میزان چشمگیری افزایش پیدا کرده است.
اگر به عقبتر نگاه کنیم، همین روند ادامه دارد پسران و دخترانی که در 1950 در ماساچوست به دنیا میآمدند، به ترتیب امید داشتند که به طور متوسط تا سن 3/38 و 5/40 سالگی زندگی کنند. در رابطه با نرخ مرگ و میر به کاهش مرگهای ناشی از تمام اشکال سوانح به نصف، از سال 1900 به بعد و نیز کاهش چشمگیر همه گونههای بیماری توجه کنید. کاهش 88 درصدی مرگ و میر ناشی از ذاتالریه و آنفلوآنزا یک نمونه از این امر است. در سوی دیگر، ماجرای فوت ناشی از سرطان همچنان در حال افزایش است، اگرچه سرعت این افزایش کمتر شده است و مرگ و میر در اثر بیماریهای مهم مربوط به عروق قلبی نیز همچنان زیاد است، دلیل این اختلافها چیست؟ سرطان عمدتا بیماری با پیشینه دراز است، روزگاری که انسانها در سنی تقریبا معادل نصف امید به زندگی کنونی جان خود را از دست میدادند، پیش از آنکه شرایط بدنی ابتلا به سرطان (اگر کسی این نام را بر آن مینهاد) برای آنها به وجود آید، میمردند. البته انسانها باید بنا به دلیلی جان خود را از دست بدهند. معمولا با نبود سایر اطلاعات و با توجه به اینکه ایست قلبی یکی از نشانههای مرگ است، مرگومیرها را ناشی از مشکلات قلب میدانند.
خطرناکترین فعالیتها دقیقا همانهایی هستند که ممکن است به نظر ما بیایند، ورزشهایی مثل موتورسواری و پرش با چتر نجات و مشاغلی همانند آتشنشانی و کار در معادن زغالسنگ، با این وجود بسیاری از خطراتی که ذهن افراد طی سالهای اخیر به آنها مشغول بوده است، بسیار کوچکتر از تصویری هستند که به طور عمومی درباره آنها وجود دارد. هر قدر که خطر مرگ در اثر آتشسوزی پایین است (رجوع کنید به جدول ۲)، خطر ابتلا به سرطان در نتیجه نوشیدن آب لولهکشی حتی از آن هم کمتر است و مضرات وارده به مواد غذایی در اثر استفاده از حشرهکشها اگر ضرری داشته باشند از این دو هم کمتر میباشد. یکی از کوچکترین خطراتی که متخصصان آمار مورد بررسی قرار دادهاند مرگ در اثر سرطان ناشی از انتشار پلوتونیوم از یک کاوشگر فضایی است که هنگام چرخش به دور زمین سرعت خود را افزایش میدهد تا از این طریق در جو مشتعل شده و از بین برود، این مقدار برابر با سه میلیونیوم یک درصد است.
آژانس حفاظتهای زیستمحیطی (EPA) در نظارتهای خود بر حداکثر میزان انتشار موادی از کارخانهها که به طور بالقوه مضر هستند، آستانه ایمنی را برای تماس با این مواد در طول زندگی به صورت یک مورد فوت در یک میلیون نفر تعیین میکند. ممکن است بپرسیم این آژانس چگونه به آستانه یک در یک میلیون رسیده است؟
باید قبول کرد که هیچ انسانی واقعا به معشوق خود نمیگوید که او یکی از صدهزار گزینه ممکن است. با این حال میتوان ریشه «یکدر یک میلیون» را در تلاشهای اداره غذا و دارو (EDA) جهت یافتن عددی که ضرورتا معادل صفر باشد، یافت. اینکه این استانداردی جدی است را میتوان با توجه به این نکته دریافت که هر یک از ما تقریبا با احتمال یک در یک میلیون برای مرگ در هر یک از ساعات هر روز از عمرمان مواجه هستیم! بسیاری از متخصصان این حوزه معتقدند تاکید بر ریسک صفر زیادهروی است.
آن طور که جان گراهام، مدیر مرکز تحلیل ریسک در دانشکده سلامت عمومی دانشگاه هاروارد مینویسد، «هیچ کس به طور جدی معتقد نیست که چنین ریسکی را باید در رابطه با یک فرد فرضی که به طور حداکثری در معرض آن قرار دارد» اعمال نمود. [1] این انسان فرضی «که به طور حداکثری در معرض خطر قرار دارد» با این فرض به وجود آمده است که او با فاصله دویست متر از کارخانه صنعتی که مواد آلاینده را منتشر میسازد، زندگی میکند، تمام هفتاد سال عمر خود را در آنجا به سر میبرد، شب و روز - یا حداقل تمام طول روز- بیرون از خانه است و میزان ابتلای او به سرطان به همان اندازه جوندگان و سایر حیواناتی است که به گونهای پرورش مییابند که به نحوی خاص مستعد ابتلا به این قبیل سرطانها باشند و میزانی از دارو به آنها داده میشود که در مقایسه با آنچه برای هر فرد تجویز میشود (به جز کسانی که به خاطر کار خود دائما در معرض این مواد هستند) هزاران برابر بیشتر است. (جدول 1b)
یک فرض قابل تردید دیگر آن است که مرگ در اثر سرطان یک فرآیند خطی است؛ به این معنا که این امر مورد تردید است که هیچ میزان داروی امنی در رابطه با سرطان وجود ندارد و صدمات ناشی از آن با افزایش عرضه آن با نرخی ثابت روی میدهند. (جدول ۲)
این فرض با عنوان «فرضیه خطی نبودن آستانه» شناخته میشود، اما شواهد علمی به نحوی فزاینده نشان میدهند که در واقع اثرات آستانه وجود دارند. این قبیل اثرات حدود پانصد سال پیش توسط پاراسلسوس (Paracelsus) پزشک و دانشمندی که گاهی اوقات از او با عنوان پدر سمشناسی نام برده میشود، مورد اشاره قرار گرفتهاند. او میگوید، «Dosis facit venenum» (بالا رفتن دوز، دارو را به سم تبدیل میکند).
میتوان اثر آستانه را در عمل مشاهده کرد. مصرف دو گالن [۴/۷ لیتر] نوشابه با درجه خلوص ۱۰۰ در یک ساعت برای کشتن اغلب انسانها کفایت میکند. در صورتیکه فرضیه خطی نبودن آستانه در رابطه با نوشابه صدق میکرد، انتظار میرفت که اگر ۲۵۶ نفر هریک، یک اونس [۳۵/۲۸ گرم] نوشابه مصرف میکردند، آنگاه بهطور متوسط یک نفر از آنها نقش بر زمین میشد و میمرد. در بسیاری از موارد اثر هورمسیس نیز برقرار است. هورمسیس (hormesis) پدیدهای است که در آن دوز پایین اثری در خلاف جهت دوز بالا را دارد. مثلا بسیاری از چیزهایی که در مقادیر بزرگ بد هستند، در مقادیر کوچک مطلوب و خوب خواهند بود. برخی از نمونههای آشنا عبارتند از ویتامین A، ویتامین C و آسپرین.
در صورتی که اثرات آستانه یا هورمسیس برقرار باشند، آنگاه موارد ابتلای به سرطان در حیوانات در نتیجه قرار داشتن در معرض دوزهای بسیار زیاد در دورههای زمانی کوتاهمدت، اساسا چیزی راجع به واکنشهای انسان نسبت به این دوزها به ما نمیگویند. بهعنوان مثال تغییر مورد مصرف از موش به انسان مستلزم تعدیلات آماری بابت وزنهای کاملا مختلف این دو موجود و دوزهای شدیدا متفاوت مربوط به آنها است. بسیاری از مدلهای آماری با دادههای جمعآوری شده توسط دانشمندان در ارتباط با ریسکهای مختلف تطابق دارند. اگرچه نتایج حاصل از این مدلها اختلافهای بسیار زیادی با یکدیگر دارند، اما هیچ شیوه علمی برای انتخاب از میان آنها وجود ندارد.
گزینش مدلی مناسب تنها در صورتی امکانپذیر بود که از مکانیسم ایجاد سرطان در اثر مواد شیمیایی آگاه بودیم. بهطور خلاصه معیارهای کنونی مربوط به ریسک، از خطرات سطح پایین گرفته تا تکنولوژیهای صنعتی، هیچ اعتباری ندارند. به این خاطر که اگرچه دولتها برآورد میکنند که وضعیت ایمنی رو به تنزل است، اما نرخهای مرتبط با سلامتی همچنان بهتر میشوند.
چرا برخی افراد از ریسکهای خاصی میترسند، در حالی که دیگران اینگونه نیستند؟ بررسیهای صورت گرفته در باب برداشت افراد مختلف از ریسک نشان میدهند که آگاهی از خطرات شناخته شده یا تکنولوژی مشخص، تعیین نمیکنند که افراد چه نظری راجع به ایمن یا خطرناک بودن آن دارند. این نکته نهتنها در رابطه با افراد غیرمتخصص صادق است، بلکه برای کارشناسان ارزیابی ریسک نیز صحت دارد. از این رو ظاهرا قدرتمندترین عوامل توضیحدهنده جهت دریافت چگونگی درک افراد از خطرات عبارتند از «اعتماد به نهادها» و «هویت لیبرال و محافظهکار تعیین شده توسط خود شخص». به بیان دیگر این یافتهها قویا حاکی از آنند که افراد در راستای تفسیر میزان خطر موجود از چارچوب نظری خود راجع به اعتبار نهادها استفاده میکنند.
براساس یک نظریه فرهنگی، افراد تصمیم میگیرند (انتخاب میکنند) که از چه چیزی بترسند تا از این طریق از شیوه زندگی خود دفاع کنند. در این نظریه چنین فرض میشود که طرفداران فرهنگ سلسله مراتبی در صورتی یک تکنولوژی را خواهند پذیرفت که توسط کارشناسها و متخصصان آنها بهعنوان یک تکنولوژی امن مورد تایید قرار گیرد. فردگراها ریسک را به دیده فرصت نگاه میکنند و از این رو دیدی خوشبینانه نسبت به تکنولوژی دارند. برابری طلبها تکنولوژی را بخشی از ابزاری میدانند که کاپیتالیسم شرکتی با استفاده از آن، نابرابریها را حفظ میکند و به جامعه و محیط زیست طبیعی آسیب میرسانند.
در یک تحقیق سعی شده است که این نظریه با مقایسه چگونگی ردهبندی ریسکهای تکنولوژی توسط افراد و قیاس با ریسکهای منتج از انحرافهای اجتماعی (انحرافهایی مثل رفتار مجرمانه از هنجارهایی که بهطور وسیعی مورد پذیرش قرار گرفتهاند)، جنگ و رکود اقتصادی تست شود.
نتایج این تحقیق از این قرارند که برابری طلبها به شدت از تکنولوژی میترسند و فکر میکنند خطرات انحرافهای اجتماعی به مراتب کمتر است. در مقابل طرفداران نظام سلسله مراتبی اعتقاد دارند اگر کارشناسان و متخصصین آنها قبول داشته باشند، تکنولوژی اساسا خوب است، اما نابهنجاریهای اجتماعی به بروز فاجعه منجر میشوند. فردگراها هم بر این باورند که افراد ریسکپذیر خیر زیادی برای جامعه دارند و اگر افراد نابهنجار به آنها آسیب نرسانند، آنها نیز مزاحم این قبیل افراد نخواهند شد. اما فردگراها به شدت از جنگ میترسند، چرا که باعث توقف تجارت شده و به سربازی اجباری میانجامد. لذا هیچ چیزی به عنوان شخصیت ریسکگریز یا ریسکپذیر وجود ندارد. افرادی که یا همه خطرات را میپذیرند یا از همه آنها اجتناب میکنند، احتمالا به گونهای قابل تایید دیوانه هستند، زیرا هیچیک از این حالات دوام زیادی ندارند. افرادی که به تظاهرات، مثلا علیه آلودگی محیطزیست توسط انرژی هستهای میپردازند را در نظر بگیرید. این اشخاص آشکارا از ریسکهای ایجاد شده توسط این نوع انرژی گریزانند، اما در عین حال جسم خود را نیز در معرض خطر قرار میدهند (یعنی در مخالفت با این
نوع انرژی ریسکهایی را میپذیرند).
در یک مطالعه مهم دیگر به بررسی درک افراد از خطر، با استفاده از روانشناسی پرداخته شده است. در این تحقیق که اهمیت زیادی برای اثر راهگشای دانیل کانمن و آموس تورسکی قائل است، عمدتا با استفاده از آزمایشهای صورت گرفته روی گروههای کوچک که در آنها انجام کارهایی متضمن ریسک، به افراد محول میشود، نشان داده شده است که اکثر ما قضاوتهای ضعیفی راجع به احتمال بروز یک پیامد خاص داریم.
نکته مهمتر شاید محافظهکاری عمومی جامعه باشد؛ به این معنا که افراد بسیار زیادی وجود دارند که اهمیت بیشتری را برای اجتناب از ضرر در قیاس با کسب سود قائل هستند. بنابراین این افراد حتی در مواجهه با احتمال زیاد کسب سودی قابل ملاحظه دست به هر کاری میزنند تا از ضرر خود جلوگیری کنند.
این نوع محافظهکاری در حالت افراطی خود را بهعنوان گونهای جدید از شرط پاسکال که با عنوان «اصل احتیاطی» شناخته میشود، معرفی میکند. این اصل بدان صورت که در سال 2003 توسط دولت سان فرانسیسکو بهعنوان قانون به تصویب رسید، چنین بیان میکند: «هرجا خطر صدمات شدید یا غیرقابل بازگشت برای افراد یا طبیعت وجود داشته باشد، نبود اطمینان علمی کامل راجع به دلیل و اثرات آن را نباید دلیلی کافی برای دولت جهت تعویق طرحهای پیشگیری از تنزل کیفیت محیط زیست یا حفاظت از سلامت شهروندان آن دانست.»
اصل احتیاطی یک تکه خطابه شگفتانگیز است. این اصل، ناطق را در جانب شهروندان قرار میدهد- من به خاطر سلامتی شما کار میکنم- و مخالفان نظارت یا ممنوعیت مطرح شده را که بهعنوان کسانی که نسبت به سلامت عامه مردم بیتفاوت هستند یا با آن دشمنی دارند، به تصویر میکشد. دلیل اثرگذاری لفاظی و خطابهگری تا حدودی آن است که آنچه عملا باید اثبات شود را مفروض میگیرد، یعنی در اینجا چنین فرض میکند که اثرات نظارت بر روی سلامتی بهتر از جایگزینهای آن است. این مقایسه به تنها شیوه ممکن- با این فرض که نظارتهای مطرح شده هیچ ضرری به سلامتی افراد وارد نمیکنند- انجام گرفته است.
اگر توجه خود را عمدتا به مساله سلامتی معطوف کنیم، آنگاه پرسشی که در ارتباط با هر نوع مقررات و نظارتی مطرح میشود، آن است که آیا وزن بهرههای حاصل شده در این ارتباط بیشتر از هزینههای تحمیل شده به سلامتی افراد است یا خیر. این دقیقا همان محاسبهای است که اصل احتیاطی به ما میگوید به آن نیازی نداریم. به همین نحو هیچ هنجار اخلاقی دال بر این نکته که سلامتی باید تنها ارزش ما حتی مهمترین ارزش ما باشد، وجود ندارد.
تاکید تنها بر یک ارزش که دیگر ارزشها باید فرعی بر آن باشند، نشانهای از خیالپردازی و توهمگرایی است. بهبودی اندک در سلامتی از چه ارزشی در قیاس با آسیب به دیگر ارزشها همانند آزادی، عدالت و کمال برخوردار است؟
هرکس پاسخی را در مقابل این پرسش مطرح میسازد. مثلا کسی همانند پاتریک هنری از شما به خاطر تلاش در راستای حفظ زندگی به بهای از بین رفتن آزادی تشکر نمیکند.
دو استراتژی مهم بهبود ایمنی به لحاظ پیامدهای خطرات تکنولوژیکی وجود دارد؛ پیشبینی و انعطافپذیری. استراتژی ریسکگریز به دنبال پیشبینی خسارتها و صدمات و لذا ممانعت از وقوع آنها است. برای آنکه استراتژی پیشبینی موثر باشد، باید از کیفیت پیامدهای نامطلوب انتظاری، احتمال وقوع آنها و وجود راههای موثر برای برطرف ساختن مشکل آگاه بود. الزامات دانشی و ظرفیتهای سازمانی مورد نیاز برای تبدیل پیشبینی به یک استراتژی موثر با اطلاع از اینکه چه اتفاقی روی خواهد داد، چه زمانی و چگونه باید بیآنکه اوضاع بدتر شود از بروز آن پیشگیری کرد، بزرگ و زیاد هستند و غالبا به آنها دسترسی نداریم.
از طرف دیگر استراتژی انعطافپذیری مستلزم اتکا بر تجربه پیامدهای نامطلوب در هنگام وقوع آنها است تا از این طریق ظرفیتی برای یادگیری از آسیبهای وارده و بازگرداندن دوباره شرایط به وضع مطلوب فراهم آید. از این رو استراتژی انعطافپذیری به انباشت مقادیر زیادی از منابع قابل تعمیم- از قبیل ظرفیت سازمانی، دانش، ثروت، انرژی و ارتباطات- نیاز دارد که میتوان از آنها برای ایجاد ماهرانه راهحلها برای مشکلاتی استفاده کرد که افراد مبتلا به آنها از وقوعشان اطلاعی نداشتهاند.
بنابراین استراتژی انعطافپذیری مستلزم ظرفیت پیشبینی بسیار کمتری است، اما رشد بسیار بیشتری را نهتنها در ثروت، بلکه همچنین در دانش ما میطلبد. از این رو جای تعجب ندارد که نظامهایی از قبیل سرمایهداری که براساس سعی و خطای بیوقفه و غیرمتمرکز قرار دارند، بیشترین منابع را انباشت میکنند. شواهدی متقن از سراسر دنیا نشان میدهند که اینگونه جوامع ثروتمندتر بوده و انسانهایی سالمتر و محیط زیستی سرزندهتر را به وجود میآورند.
درباره نویسندهها
آرون ویلدافسکی متوفی به 1993 استاد علوم سیاسی و سیاستهای عمومی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود. او پنجاهوپنج کتاب از جمله کتابچه راهنمای شهروندی در مسائل امنیت و سلامت محیط زیست (همراه با ریچارد الیس و مایکل تامپسون) و در جستوجوی ایمنی را به نگارش درآورد. آدام ویلدافسکی، مهندس ارشد نرمافزار در شرکت گوگل بود.
منبع: دایرهالمعارف اقتصاد
شکل ۱: امید به زندگی در آمریکا، ۲۰۰۰-۱۹۰۰
منبع: http://www.stanford.edu/group/virus/uda
توجه: کاهش امید به زندگی در ۱۹۱۸ به خاطر اپیدمی جهانی آنفلوآنزا بود. برآورد شده است که طی این دوره ۶۷۵ هزار آمریکایی یعنی ده برابر کشتههای این کشور در جنگ جهانی اول جان خود را از دست دادند.)
ارسال نظر