دیگر دیدگاه‌‌های آنارشیستی

برایان کاپلان

مترجم: مجید رویین پرویزی

بدون شک جز آن‌‌ها که تا کنون درباره شان گفته‌ایم دیدگاه آنارشیستی دیگری نیز وجود دارد، هرچند که این دیدگاه بسیار مبهم‌تر بوده و چندان راهگشا نیست. برای برخی، «آنارشیسم» تنها به منزله‌ یاغی‌گری در برابر قوانین و قدرت، از هرگونه‌ آن، است. اینان برای توضیح آنکه جامعه بودن حکومت چگونه باید به حیات خویش ادامه دهد تلاش ‌اندکی می‌کنند و شاید حتی اساسا اعتقاد ‌اندکی به ادامه حیات جامعه داشته باشند. این نوع آنارشیسم بیشتر گونه‌ای رفتار یا حتی احساس است - احساس اینکه دنیای فاسد کنونی باید بسوزد و خاکستر شود، بی‌آنکه دیدگاه روشنی درباره‌ شرایط جایگزینی که ممکن و مرجح باشد وجود داشته باشد. برای روشن‌تر شدن مطلب می‌توان این‌‌ها را «آنارشیست‌‌های احساسی»(Emotivist Anarchist ) نامید، که پیشروی شان بدون شک ماکس استرنر است (هرچند برای آنکه جانب انصاف را نیز رعایت کرده باشیم باید اضافه کرد که استرنز مختصرا پیشنهادش درباره‌ شکل جامعه‌ جایگزین را تحت عنوان «اتحادیه‌ خودپرستان» مطرح کرده بود).

برای یک آنارشیست احساسی (یا احساس گرا) مخالفت با دولت تنها یک حالت خاص از مخالفت او با تقریبا همه چیز است. خانواده، هنر سنتی، فرهنگ بورژوایی، انسان‌‌های میان سال جا افتاده، نظام سلطنتی بریتانیا و الی آخر. این رویکرد، هنگامی که به دقت ارزیابی شود، دشوار فهم بودن خود را بهتر آشکار می‌کند. زیرا به نظر دنبال نابودی همه چیز است بی‌آنکه حقیقتا پیشنهاد یا استدلالی برای آنچه که بهتر است جایگزین شود در چنته داشته باشد. در رابطه‌ نزدیک با همین آنارشیسم احساسی، که البته گاهی مبانی تئوریک استوارتری دارد، آنارشیسم پوچ‌گرا است. آنارشیست‌‌های پوچ انگار مخالفت آنارشیست‌‌های احساسی با هرگونه نظم را گرفته و آن را با سابژکتیویسم اخلاقی و تئوری معرفت شناسانه ترکیب می‌کنند.

در رابطه با همین آنارشیسم احساس گرا شاخه‌ دیگری، که از آن هم کمتر عقلی و بیشتر احساسی است، وجود دارد. برخی آن را «آنارشیسم اخلاقی» (Moral Anarchism) نامیده‌اند. این دیدگاه نیز جامعه‌ دولتی کنونی را بد می‌داند؛ اما به جای آنکه هرگونه طرح جامعی برای الغای آن ارائه کند، توجه خود را به اصلاحات فوری معطوف می‌دارد. این چنین آنارشیسمی بیشتر یک رویای آرمان گرایانه است، که با زیبایی و الهام بخشی خود کمک می‌کند درحالی که به دنبال اهداف مشخص ترمان هستیم را نیز از دست ندهیم.

آنارشیست‌‌های احساسی اغلب بر عمل تمرکز می‌کنند و تئوری پردازی را حقیر می‌شمارند. در مقابل، شاخه‌ دیگری از آنارشیست‌‌ها، به نام «آنارشیست‌‌های فلسفی»، آثار عملی معدودی را بر موضع فکری خود مترتب می‌بینند. آنارشیسم فلسفی، که توسط رابرت پل ولف به بهترین شکل‌اش تبیین شده، هرگونه مشروعیت را برای فرامین حکومت، به صرف اینکه فرمان حکومت‌اند، مردود می‌شمارد. هر شخص خود باید مستقل از احکام حکومت و استقلال فردی خویش درباره‌ صحیح و غلط داوری کند. هرچند تا آنجا که فرامین حکومت با وجدان فردی مغایرتی ندارد لازم نیست افراد رفتار خود را تغییر دهند. ولف می‌گوید، در اساس، یک فرد عاقل هرگز نمی‌تواند و نباید به اطاعت کور از قدرت گردن بگمارد، کاری که حکومت‌‌ها اغلب خواهان آن‌اند. اما این باور الزاما به معنای اقدام سیاسی عاجل نخواهد بود، اگر که فرامین یک حکومت به شکل معمولشان خلاف اخلاق نباشند.

شاخه‌ دیگری، عمیقا تحت تاثیر لئو تولستوی، خود را «آنارشیست‌‌های مسیحی» می‌نامند. (تولستوی از اصطلاح «آنارشیسم» دوری می‌ورزید چرا که این واژه آن زمان نزد اذهان عمومی روس عموما با تصور خشونت و تروریسم عجین بود.) طبق احکام انجیل که بر عدم خشونت و برابری همه انسان‌‌ها تاکید می‌ورزد، این آنارشیست‌‌ها حکومت را به حکم اینکه مغایر با آموزه‌‌های مسیحیت است محکوم می‌دانند. تولستوی به طور خاص بر پلیدی جنگ، خدمت نظامی و وطن پرستی تاکید می‌کرد و از تمام مسیحیان می‌خواست که با خودداری از حمایت این سه، الزامات حقیقی ایمان شان را به اجرا بگذارند. مقاله‌ تولستوی به نام «وطن پرستی، یا صلح؟» به طور خاص به جهت حمله‌ زودهنگام‌اش به ملی‌گرایی و خون ریزی‌‌هایی که اغلب همراه آن است، از اهمیت بالایی برخوردار می‌باشد.

سرانجام، بسیاری از چپ‌گرایان و جنبش‌‌های ترقی‌خواه نیز تفاسیر آنارشیستی و گروه‌‌های حامی آنارشیسم خاص خود را در میان شان دارند. برای مثال، شاخه‌ای از فمینیسم وجود دارد که حامیان‌اش خود را «آنارشا فمینیست» می‌نامند. جنبش‌‌های سبز و حامی محیط زیست نیز شاخه‌‌های آنارشیستی نیرومندی درمیان خود دارند که مخالفت با دولت را با دفاع از محیط زیست قرین ساخته‌اند. نظریه پرداز اصلی اینها احتمالا موری بوکچین است که مدافع جامعه‌ای مبتنی بر ادارات کوچک محلی است. او می‌گوید «مفاهیم آنارشیستی چون اجتماع متعادل، دموکراسی چهره به چهره، تکنولوژی انسانی و جامعه‌ غیرمتمرکز - همه‌ این مفاهیم غنی لیبرتارینی - نه تنها خوشایند، که ضروری هستند.» موسساتی رهنمون سازماندهی مجدد گسترده جامعه هستند، جامعه‌ای که در آن همه ساکنین شهرستان‌‌های کوچک دوستدار محیط‌زیست بطور مرتب گردهم آمده و درباره‌ تولید و سایر اهداف کلی اجتماعشان رای‌گیری می‌کنند. بدون شک تلفیقات بسیاری بین آنارشیسم و جنبش‌‌های ترقی خواه وجود دارد و بسته به نگرانی‌‌های جدید جنبش‌‌های جدیدتری نیز به وجود می‌آیند.