رای شما در نظام بازار

تیم‌هارفورد

مترجم: گلچهره پاکدل

اگر بخواهم یادی از تجربیات آموزنده‌ خود بکنم باید بگویم: اولین مناظره‌ تلویزیونی‌ام مرا در برابر تونی بن، وزیر کابینه‌ سابق (هم‌چپ‌گرای مشهور) قرار داد، که به تعبیری زبردست‌ترین مناظره‌گر در تمام کشور است.

یادم هست پیش از رفتن همسرم که در همه حال حامی من است به من گفت: «امشب دخلت اومده!» و خب، باید بگویم که به جهتی حق با او بود - بن با مهارت تمام نیش‌های زهردارش را می‌زد و مدام راهی پیدا می‌کرد تا چه به سوال مربوط و چه خیر، همان نیش‌های معقول‌اش را بزند.

این ماجرا مربوط به دو سال پیش است و از آن زمان یکی از نیش‌های قابل تامل او مرا به خود مشغول داشته است. او می‌گفت: «در دموکراسی هرکس یک رای دارد. درحالی که در بازار، فقرا و بی خانمان‌ها حق رای ندارند.» و خلاصه، پس یعنی نظارت دولتی بر - تقریبا - همه چیز، به واگذاشتن آن‌ها به بازار ارجحیت دارد.

اما مفهوم «رای» در مورد بازار بی معنا است. اگر ادعای بن اصلا معنایی داشته باشد، معنایش این است: یک شخص فقیر بر خدمتی که از دولت دریافت می‌کند اثرگذاری بیشتری دارد تا بر خدمتی که مثلا از بازار دریافت می‌کند. این ادعا معنایی دارد، هرچند که باور کردن آن دشوار باشد.

من اینجا نمی‌خواهم از معجزات بازار دفاع کنم، بلکه بحث بر سر محدودیت‌های سیاست است. دموکراسی فضائل بسیاری دارد، اما دادن حق اثرگذاری به رای‌دهنده‌ منفرد جزو آنها نیست. به تعبیری، رای یک فرد هیچ اثری ندارد. دیوید بوتروید که در ۲۴ انتخابات اصلی بریتانیا از ۱۹۱۸ ناظر بوده است می‌گوید او در تمام این سال‌ها تنها شاهد یک انتخاب بوده که در آن رای یک فرد می‌توانسته تاثیرگذار باشد: ای. جی. فلینت در سال ۱۹۳۱ برای حزب کارگر تنها به اختلاف دو رای نسبت به نزدیک‌ترین رقیبش به پارلمان راه یافت. حتی در همین انتخابات ۱۹۳۱ هم آن رای‌دهنده تنها نمی‌توانسته بر سیاست دولت اثری داشته باشد: چون حزب محافظه کار تقریبا سه برابر بیش از همه‌ احزاب دیگر روی هم کرسی‌های پارلمان را به خود اختصاص داد.

در ایالات متحده هم داستان مشابهی وجود دارد: تنگاتنگ‌ترین رقابت انتخاباتی در طول تاریخ، رقابت بوش - ال گور در سال ۲۰۰۰ بوده است، که حاشیه‌ آن به ۵۰۰ رای در ایالت فلوریدا می‌رسید.

پس رای من هیچ امکانی برای تاثیرگذاری بر دولت به من نمی‌‌دهد. شاید همین هم توجیه‌کننده‌ رفتار یاغی وار کارگزارهای دولتی باشد. خود من تاکنون دوبار تهدیدات دولتی درباره‌ تاخیر در پرداخت مالیات دریافت کرده‌ام. در یک مورد مالیات در وقت مناسب هم پرداخت شده بود، اما این جلوی تذکر آن‌ها را نگرفته بود؛ در مورد دیگر، من خواستار صورت همه‌ مالیات‌هایی که بدهکارم شدم و سپس آن‌ها را پرداختم، اما باز یکسال بعد باید در مقابل دادگاه حاضر می‌شدم. (رقمی که در صورت به من اعلام کرده بودند اشتباه بود، بنابراین من هم مبلغ اشتباهی پرداخته بودم - اما حالا شما سعی کنید این را به قاضی بفهمانید!) هیچ عذرخواهی هم نکردند، حتی لحن صدایشان را، آنگونه که در تخصص اداره‌چی‌ها به هنگام اشتباهاتشان است، هم تلطیف نکردند.

این اداره‌های مالیاتی هم کاملا مستعد تلنبار کردن کارها روی یکدیگر هستند؛ زیرا خیلی خوب می‌دانند که شما می‌توانید کار خود را به اداره‌ دیگری هم ببرید. خیلی از ما حوصله‌ تجملاتی چون انتخاب اینکه در کدام اداره مالیات‌هایمان را بپردازیم نداریم. (اما آنها که اینکار را می‌کنند، معمولا نتایج خوشایندی می‌گیرند.)

این درست است، همان طور که بی شک تونی بن ادعا خواهد کرد، که تهدید یک میلیاردر به انتقال کسب‌وکارش از تهدید یک فرد فقیر موثرتر است. اما با این حال کسب‌وکارها به فقرا هم نیازمندند و هرگز تمایل ندارند که مشتری‌های خود را از دست بدهند. حتی فقیرترین شرکت‌کنندگان یک جامعه‌ بازاری تاثیر بیشتری بر آنچه دریافت می‌کنند دارند تا رای‌دهندگان.