شناخت آین رند با نگاهی به آثار او
آین رند چـه میخواسـت؟
مترجم: علی کیوانپناه
منبع: نیویورک تایمز
پس از صد سالگی آین رند هم هنوز سوالهای زیادی در مورد وی وجود دارد. علاقه و توجه به رند و آثارش در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است، اما با این که مسائل زیادی در مورد زندگی خصوصی و آثار او میدانیم، هنوز فهم این که او چه چیزی نمیخواست آسانتر است از فهم این که او چه میخواست.
مترجم: علی کیوانپناه
منبع: نیویورک تایمز
پس از صد سالگی آین رند هم هنوز سوالهای زیادی در مورد وی وجود دارد. علاقه و توجه به رند و آثارش در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است، اما با این که مسائل زیادی در مورد زندگی خصوصی و آثار او میدانیم، هنوز فهم این که او چه چیزی نمیخواست آسانتر است از فهم این که او چه میخواست.
البته لحن تمسخرآمیز رند در دو رمان- بیانیه «سرچشمه» (The Fountainhead) و «شانه بالا انداختن اتلس» ( Atlas Shrugged) به سوالات زیادی در مورد او پاسخ میدهند. کتاب سرچشمه (1943) در مورد یک آرشیتکت خوش فکر است که مغرورانه مقابل دیدگاههای اشتراکی و سانتیمانتالیسم برابری طلب میایستد. کتاب شانه بالا انداختن اتلس(1957) نیز در مورد کارخانهداری است که مغرورانه با بوروکراتهای دولتی و سوسیالیستهای میان مایه مقابله میکند.
با گذشت بیست سال از مرگ رند هنوز میتوان دید که در مورد قوت و ضعف آثار وی نظرهای مختلفی هست. برخی میگویند فلسفه رند را میتوان در پس رمانهایش کشف کرد و برخی دیگر میگویند رند یک رمان نویس عامهپسند متظاهر و پرمدعا است.
رند دنیای خود -شخصیتهای کتابهایش- را به دو بخش تقسیم میکرد: آنچه که میخواهد و آنچه که نمیخواهد. آنچه که او نمیخواست موارد زیر را در بر میگیرد: السورتام. توهی (یکی از شخصیتهای کتاب سرچشمه.م)، «درجه دوها» ( همه کسانی که خلاقیت قهرمان کتاب را درک نمیکنند.م)، وسلی ماوچ (یکی دیگر از شخصیتهای کتاب مذکور.م)، چپاولگران، نسبی گرایان، طرفداران ایدههای اشتراکی و نوع دوستان. و آنچه که میخواست نیز شامل موارد مقابل میشود: هوارد روارک (قهرمان کتاب سرچشمه .م)، جان گالت (شخصیت کتاب شانه بالا انداختن اتلس .م)، فردگرایی، خودخواهی، کاپیتالیسم، خلاقیت.
در کتابهای رند شخصیتهای شرور بهترین اسامی، به یادماندنیترین شخصیتها و حیلهگرترین صداها هستند. برخی اوقات، رند حتی کاری میکند که خواننده با آنها اشتراک حسی هم داشته باشد. توهی، کارشناس معماری شرور کتاب سرچشمه بهترین شخصیتی است که رند خلق کرده است. شایان ذکر است که دید رند نسبت به کمونیستها و بدبینی وی نسبت به جمعگرایی، پایه در تجربههایش داشت. او در سال ۱۹۰۵ در روسیه تزاری به دنیا آمد و شاهد انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود تا این که در سال ۱۹۲۶ خود را به ایالات متحده رساند. تندوتیزترین طعنههای وی را میتوان در کاریکاتورهایی دید که از جمعگرایی به تصویر کشیده است.
اما شخصیتهای خوب داستان دیگری دارند. آیا روآرک در کتاب سرچشمه و گالت در کتاب شانه بالا انداختن اتلس با رفتار بی حس و حال، آداب غریب و خاص خودشان و خودخواهیهایشان شخصیتهای قابل باوری هستند؟ آیا رند واقعا معتقد است که این افراد خلاق باید دنیا را بگردانند و درجه دوها(کارگران عادی مانند اغلب ما) فروتنانه تسلیم تصمیمات آنها شوند؟
این سوالات بی اهمیت نیستند. ۱۵میلیون کپی از کتابهای رند به فروش رفته است. «سرچشمه» و «شانه بالا انداختن اتلس» هنوز هم سالانه ۱۳۰ تا ۱۵۰هزار نسخه فروش دارند. در سال ۱۹۹۹، حتی تمبری با تصویر رند به چاپ رسید. رند با ارائه توجیهات اخلاقی کاپیتالیسم تفکرات اولیه آلن گریناسپن (رییس اسبق فدرال رزرو) و بسیاری از محافظهکاران را شکل داد. از نظر رند هر کسی باید چیزی را بخواهد و جهت به دست آوردن آن تلاش کند. اما سوالی که باقی میماند این است که رند چه میخواست.
قطعا وضعیت فعلی ما نمیتوانست موردپسند رند باشد. بسیاری از مواردی که او علیهاش مینوشت هنوز هم وجود دارند. همچنان مباحثی علیه بازار آزاد و جنبشهایی برای پیشبرد جمعگرایی و افزایش قدرت دولت وجود دارد و هنوز هم بین معتقدان به دکترین اتکا به خود و دکترین از خود گذشتگی نزاع هست. اما جهانی که رند میخواست قهرمانانش بسازند، به هیچ وجه جنبه انقلابی نداشت. حتی میتوان توصیف او از جهان موردپسندش را یک فانتزی از مد افتاده به شمار آورد؛ اتوپیای رمانتیکی که در آن تنشهای زندگی دموکراتیک هنوز حل نشده باقی مانده، اما قابل پیشگیریاند.
برای روشنتر شدن بحث آثاری را که شخصیتهای رمانهای رند خلق میکنند در نظر بگیرید: معبدی که روراک میسازد یا کنسرت پنجم ریچاردهالی در کتاب «شانه بالا انداختن اتلس».
گفته میشود که رند هنگام خلق شخصیت روآرک، فرانک لوید رایت (مشهورترین معمار آمریکایی.م) را در ذهن داشته است. به همین دلیل نیز کمپانی وارنر برادرز تلاش کرد تا رایت (که رمان سرچشمه را ستایش میکرد) را راضی کند تا آثاری را که قرار بود از روآرک (با نقشآفرینی گاری کوپر) در فیلم نمایش داده شود، طراحی کند. اما توصیف رند از معبد نمیتواند آثار رایت را به ذهن آورد. معبد، ساختمانی با سنگ خاکستری توصیف شده که ارتفاعش از قد یک انسان معمولی بیشتر نیست. این معبد مکانی سرورآمیز است که به جهان طبیعت و شهری با آسمانخراشهای متعدد باز میشود و در یک طرف آن مجسمه محبوب روآرک قرار دارد. رند تصریح میکند که معبد نوعی ضد کلیسا است و نه برای پرستش خدا که برای ستایش روح انسان ساخته شده است. حتی بیراه نیست اگر بگوییم روآرک معبد را برای شخص خودش ساخته است.
همین روح را میتوان در کنسرت پنجهالی در کتاب شانه بالا انداختن اتلس نیز یافت. در آن جا هم یک جشن شاد وجود دارد، یک «سمفونی پیروزمندانه» که صدایش جوهر «حرکت رو به بالا» را در خود دارد. سمفونیای که «صدایی تکان دهنده» ایجاد میکند و وعده «آزادی تمام عیار» را میدهد. این «آوای یک رستگاری بیکران است» که «زمانی که هیچ کس دیگر ملودی نمینوشت با ملودی مسحورکنندهای همراه میشود».
در این دو کتاب تصریح میشود که اگر شما این آثار شادیآور را دوست داشته باشید قطعا ارزشمندید. اما اگر از آنها خوشتان نیاید، به گروه چپاولگرانی تعلق دارید که سعی میکنند روآرک را پایین بکشند و هالی را از صحنه خارج کنند. هم معبد و هم سمفونی به عنوان آثاری انقلابی معرفی شدهاند. روآرک و هالی نیز آفرینندگانی هستند که محیط اجتماعی خود را پس میزنند و در مقابل پس زده میشوند. رمانهای رند از یک مفهوم محوری برخوردارند. قرار است که این رمانها اثری از روح انسانی در خود داشته باشند و از رهایی او خبر دهند. این رمانها نیز مانند شخصیتهای اصلی کتاب نادیده گرفته شدهاند (قبل از انتشار «سرچشمه» دوازده ناشر آن را رد کرده بودند) و برای رند، قبول یا رد این رمانها، همراهان وی (چیزی شبیه اعضای فرقه او) و دشمنانش را متمایز میکرد.
اما به عقیده من این رمانها و آثار هنری توصیف شده در آنها را نمیتوان انقلابی دانست. در این کتابها افسانه رمانتیک هنرمندی که جامعه درکش نمیکند پیش کشیده شده؛ وضعیتی که در آثار قرن نوزدهمی به وفور به تصویر درآمده است. حتی مجسمهای که در معبد قرار گرفته رمانتیسیسم کیچ (پرزرق و برق و سطحی) را به یاد میآورد. ملودیهای هالی را نیز میتوان سیری قهقرایی به سوی آثار واگنر تلقی کرد. حتی رمانهای رند را میتوان با ملودرامهای رمانتیک مقایسه کرد (ویکتور هوگو یکی از رمان نویسان محبوب رند بود).
هنر یوتوپیایی رند نوعی «نئورمانتیسیسم تعریف شده» است. رند هیچگاه به جلو نگاه نمیکرد، بلکه همیشه نگاهی به گذشته داشت. وی در این مورد با رئالیسم سوسیالیستی هم سلیقه است. البته سبک رمانتیک با تمی که رند انتخاب کرده میخواند، زیرا رمانتیسیسم میانه قرن نوزدهم نیز اغلب روح انسانی را ارج مینهاد و تعارضهای بین فرد و دنیای اطرافش را دراماتیزه میکرد، اما آن آثار انقلابی بودند، زیرا باقی ماندههای یک جهان آریستوکرات را به چالش میکشیدند و طلیعه یک عصر دموکراتیک بودند. اما رند میخواست که در آثارش عصر «پیشا-دموکراتیک» ( pre-democratic) را بازسازی کند.
به عبارت دقیقتر، رند دچار یک دوگانگی بود و رمانها و ایدههای وی این دوگانگی را بازتاب میدهد؛ دوگانگیای که به هنر متفکر در فرهنگ دموکراتیک هیچ ربطی ندارد. دموکراسی برای رند یادآور شوروی است؛ فرهنگ جمعگرایانه ای است که تحت تسلط دکترین برابری قرار دارد. این فرهنگ با قهرمانان او ستیزه دارد و دشمنان رند را قدرت میدهد. رند توهی را «نابغه دموکراسی مدرن به بدترین معنا» توصیف میکند.
شاید رند میخواسته که «نابغهای از دموکراسی مدرن» به بهترین معنای خود باشد و یک دنیای جدید را به روی انسانیت باز کند. جف بریتینگ یکی از کارشناسان موسسه رند با مطالعه مقالات و آثار رند بیوگرافی او را نوشته و در آن نشان داده که رند به شدت به سلیقه عامه نزدیک بوده است. رند کودکی که خود را در روسیه گذراند، نمایشهای پرماجرا مینوشت و مسحور ملودرامهای صامت بود. او به ایالات متحده آمد تا در صنعت فیلمسازی مشغول به کار شود. بعدها نیز طرفدار پروپاقرص برنامههای تلویزیونی چون «Perry Mason» و «Charlie's Angels.» شد.
اما رند هرگز نتوانست نخبگی را با فرهنگ دموکراتیک آشتی دهد و برای همین به نظر میرسد که با دموکراسی مخالف است. وی قهرمانانی میخواست که بتوانند این انشقاق را تحمل کنند و بنابراین قهرمانانی خلق کرد که به خاطر خلق آثار نخبه پسند در جامعهای دموکراتیک مستحق تقدیس شدن بودند. قهرمانان کارآفرین مانند کارخانهداران «شانه بالا انداختن اتلس یا قهرمان هنرمند» سرچشمه خود را از فولکلور آمریکایی کنده بودند و مانند پل بانیان (چوب بر غول آسا در یک داستان فولکلور آمریکا.م) به خود متکی شده بودند. رند گفته است: «طرحریزی یک انسان ایدهآل انگیزه و هدف نوشتههای من است».
اما در نهایت این انسانها با انکار جامعه دموکراتیک ایدهآلهای خود را پیدا میکنند؛ انگار قهرمانان رمانتیک تناسخ پیدا کرده باشند و در قامت این انسانهای متکی به خود دوباره ظهور کرده باشند. احتمالا رند باور داشت که به دموکراسی امیدی نیست و دولت را باید چنین افرادی اداره کنند. شاید او هرگز به عملی شدن ایدههایش فکر نمیکرد یا شاید اصلا، نمیدانست که چه میخواهد. به هر حال، شکست وی در آشتیدادن فرهنگ دموکراتیک و دستیابی به امر والا مختص به خود او نیست، بلکه یکی از دلایلی است که خوانندگان آثار او هم همچنان نیاز دارند که یک طرف را انتخاب کنند.
ارسال نظر