جان مک میلان

ترجمه و تنظیم: مهدی نصرتی

بعد از تسلط کمونیست‌ها در چین، کشاورزان باید روی زمین‌های اشتراکی (کمون‌ها) کار می‌کردند. نتیجه این وضعیت این بود که کشاورزان در کمون‌ها انگیزه کمی برای تلاش کردن داشتند. تفاوت چندانی نمی‌کرد اگر یک کارگر به گونه‌ای کار کند که کاملا خسته شود یا اینکه همه روز را زیر درخت چرت بزند. در هر دو صورت، مقداری که به وی برای تغذیه خانواده‌اش پرداخت می‌شد، یکسان بود. یکی از رهبران روستای زیائوگانگ در این باره می‌گوید: «اشتیاق کشاورزان خنثی شده بود. فرقی نمی‌کرد که من چقدر سخت سوت بزنم یا زنگ را به صدا در بیاورم. من نمی‌توانستم هیچ کس را به میدان بیاورم.» فقدان انگیزه‌ها به تولید کم تعبیر شده‌بود. بهره‌وری کشاورزی در سال ۱۹۷۸ واقعا کمتر از مقدار آن در سال ۱۹۴۹ بود، یعنی سالی که کمونیست‌ها مسلط شدند.

در نظام اصلاح شده،‌ هر کشاورز قطعه‌ای از زمین را به صورت اجاره بلندمدت در اختیار داشت. کشاورز باید سهمیه سالانه‌ای را به دولت پرداخت می‌کرد (که آن را می‌توان به عنوان اجاره استفاده از زمین تلقی نمود) و هر تولیدی فراتر از این سهمیه را می‌توانست در بازار بفروشد. در نتیجه، کشاورزان با مشوق‌های کامل بازاری مواجه بودند، به گونه‌ای که هر تلاش بیشتری مستقیما به معنی درآمد بیشتر بود. در حالی که در نظام اشتراکی تصمیمات توسط رهبری گروهی اتخاذ می‌شد، در نظام جدید کشاورزان آزاد بودند که چه محصولی را بکارند و چه دام‌هایی را نگه دارند. کشاورزان بذرهای گوناگونی را آزمایش کردند و شروع به کشت گونه‌های متنوعی از میوه‌ها و سبزیجات کردند. کشاورزی در این باره می‌گفت: «حالا همه مغزشان را بکار می‌اندازند.»

علاوه‌بر این، همزمان با اینکه کمون‌ها منحل می‌شدند، دولت نیز قیمت برنج را افزایش داد. بین ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۰ قیمتی که کشاورزان دریافت می‌کردند حدود ۳۰درصد افزایش یافت. تولید غذا در فاصله سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۴ بیش از ۶۰درصد افزایش یافت. درآمد کشاورزان در خلال این دوره سالانه ۲۰درصد زیادتر شد. این رشد، نتیجه مستقیم معرفی مشوق‌های بازاری بود.

تولیدات کشاورزی با افزایشی انفجاری همراه بود و بازارهای روستایی به سرعت گسترش پیدا کرد. کشاورزانی که نزدیک بزرگراه‌ها زندگی می‌کردند دکه‌هایی را ترتیب دادند تا میوه‌ها و سبزیجات خود را بفروشند.

فراوانی غذای عرضه شده در تعارض آشکار با کمیابی چند سال قبل بود. مناطق روستایی قدرت تازه‌ای پیدا کرده بودند. اصلاحات کشاورزی به دگرگونی در بقیه اقتصاد چین نیز منجر شد. افزایش بهره‌وری، نیروی کار و سرمایه را آزاد ساخت تا بتوانند به بخش تولید صنعتی منتقل شوند. کارخانه‌های روستایی به سرعت ایجاد شدند که برای مردم اشتغال جدید ایجاد کردند، در صورتی که در نبود آنها همین مردم باید در مزارع به صورت پاره‌وقت کار می‌کردند. تا سال ۱۹۸۹، یعنی یک دهه بعد از اینکه کشاورزی انفرادی آغاز شد، تقریبا یک‌چهارم نیروی کار روستایی در صنعت مشغول به کار بودند. کارخانه‌های روستایی علاوه‌بر افزایش در تولید غذا، محرک رشد اقتصادی شگفت‌انگیز چین نیز بودند. درآمد ملی سرانه با نرخ ۸درصد برای بیش از بیست سال اخیر رشد کرده‌است که به معنی چهار برابر شدن متوسط درآمد مردم است.

در آغاز اصلاحات، بیشتر کشاورزان چینی به شدت فقیر بودند. بر مبنای داده‌های بانک جهانی تعداد فقرای روستایی در خلال سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۴ حدود ۱۷۰ میلیون نفر کاهش یافت. (در این محاسبه خط فقر بر مبنای هفت‌دهم دلار در روز بر مبنای دلار سال ۱۹۸۵ در نظر گرفته شده است که برابر است با درآمد مورد نیاز برای تغذیه‌ای با حداقل ۲۱۰۰ کالری در روز). البته فقر روستایی کاملا از بین نرفته است. در سال ۱۹۹۵ حدود ۱۸۰‌میلیون نفر، که عمدتا در مناطق دورافتاده با زمین‌های لم‌یزرع و آب و هوای نامطمئن زندگی می‌کردند، هنوز درآمدی کمتر از یک دلار در روز داشتند.

طعنه تلخ داستان است که این، بازار است که تصحیح کمبودهای ناشی از کشاورزی اشتراکی را به عهده می‌گیرد. تحسین‌کنندگان غربی رییس مائو در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دوست داشتند تا کمون‌های چینی را به شکل گونه‌ای جدید و بهتر از سازماندهی زندگی بنگرند. کمون‌ها به طور فرضی محل کار بشر بودند که در آنها نگرانی درباره همسایه جایگزین غارتگری بازار می‌شد. بازدیدکنندگان از کمون‌ها در حالی به کشور خود باز می‌گشتند که پیروزی این کمون‌ها را جار می‌زدند. جان رابینسون، یکی از اقتصاددانان معروف دانشگاه کمبریج، از این موضوع به شدت دفاع می‌کرد که در نتیجه «خواست مردم برای مبارزه با خودپرستی و پرهیز از امتیازات خاص» چین از نظر اقتصادی موفق است. «دهقانان احساس می‌کنند که برای ملت کار می‌کنند، برای انقلاب و برای همه ستمدیدگان جهان، اما آنها به طور واضح و آشکار همزمان در حق خودشان هم خوبی می‌کردند.» رابینسون ارزیابی تهوع‌آور خود از کمون‌ها را در سال ۱۹۷۶ نوشت، یعنی فقط دو سال قبل از اینکه دهقانان ژیائوگانگ جنبش خود را شروع کنند، آنهایی که می‌دانستند زندگی در کمون‌ها واقعا چه شکلی دارد و از این رو خطر دستگیر شدن به دلیل مخالفت را به جان خریدند.

نظامی که بر مبنای نصیحت برای کار کردن برای منافع جمع بنا شده است شاید به ظاهر تحسین‌برانگیزتر از نظامی باشد که بر مبنای منافع شخصی باشد، اما خیالبافی‌های کمون‌ها با واقعیات جور در نمی‌آمد. افزایش ناگهانی تولیدات کشاورزی که در پی اصلاحات پدید آمد، نشان داد که کمون‌ها چقدر بد زیر ظرفیت کار می‌کردند. در کمون‌ها میلیون‌ها نفر از دهقانان در شرف قحطی بودند. تحت بازارها، هر چقدر هم که کسل‌کننده به نظر بیایند، مردم چین به قدر کافی دارند که بخورند. اصلاحات کشاورزی در چین، قدرت حقوق مالکیت را نشان می‌دهد. درس اولیه این است که انگیزه‌ها نیروی عظیمی دارند. البته درس دیگری نیز وجود دارد که کمتر متداول است. منافع بهره‌وری به دست آمد بدون اینکه حقوق مالکیت کشاورزان به طور قانونی به رسمیت شناخته شود. چین منافع مالکیت خصوصی را به دست آورد؛ بدون اینکه واقعا مالکیت خصوصی وجود داشته باشد. اصلاحات، مالکیت زمین‌ها را تغییر نداد. زمین‌ها اساسا دولتی باقی ماندند. به کشاورزان قطعات زمینی اختصاص داده شد، اما هیچ حقی فراتر از قرارداد به آنها اعطا نشد (این قرارداد در ابتدا سه ساله بود که بعدا تا پانزده سال قابل تمدید بود) کشاورزان نمی‌توانستند زمین را بفروشند و همچنین حق استفاده از آن را برای زمان نامحدود نداشتند. در هفته‌های آینده به نتایج ناشی از این وضعیت خواهیم پرداخت.