منبع: کافه اقتصاد

اگر به رزومه استادان و حتی دانشجویان اقتصاد در ایران نگاهی بیندازید، معمولا همه چیز در آن هست، از مشاور وزیر گرفته و مجری طرح ملی تا کلکسیونی از مقالات داخلی و الخ، اما در این بین جای یک مقاله چاپ شده در ژورنال‌های معتبر خارجی تقریبا در همگی این رزومه‌ها به‌شکل نمایانی خالی است. توجیه اکثر اقتصادی‌ها این است که مقاله دادن در اقتصاد تقریبا محال است و مثل رشته‌های مهندسی یا علوم پایه روتین نیست. رجوع به آمار نشان می‌دهد این ادعا خیلی هم پرت نیست. به‌عنوان مثال ژورنال Physical Review Letters که ژورنال بسیار معتبری در علم فیزیک است، به ادعای سایت رسمی خود ژورنال، درصد پذیرش مقاله‌هایش چیزی در حدود ۳۵درصد است، در حالی‌که برای ژورنال American Economic Review همین نرخ در سال‌های اخیر چیزی در حدود ۵/۷درصد بوده است.

این‌که چرا چاپ مقاله در اقتصاد تا این حد رقابتی است، به نظرم دلایل روشنی دارد. در اقتصاد رنکینگ (همان رده‌بندی) اقتصاددانان به لحاظ چاپ مقاله به صورت کاملا منظم توسط سایت http://ideas.repec.org صورت می‌گیرد و مهم‌تر اینکه در فضای آکادمیک و دانشجویی این رنکینگ کاملا جاافتاده است و تاثیر زیادی در شناخته شدن اقتصاددانان در جامعه علمی اقتصاد دارد. اگر یک اقتصاددان مطرح بخواهد امید‌های نوبلیست شدنش را زنده نگه دارد، بهتر است جایگاه خود را در میان ۳۰ یا ۴۰ اقتصاددان اول این رده‌بندی حفظ کند؛ چرا که حداقل در فضای کنونی بخش قابل توجهی از جریان ساز بودن کارهای یک اقتصاددان نتیجه مستقیم اعتباری ‌است که این رده‌بندی برایش ایجاد می‌کند. در واقع این رده‌بندی جدا از این‌که خود اقتصاددانان را به صورت لحظه به لحظه از پیشرفت‌های رقبایشان آگاه می‌سازد، همزمان به سایر اقتصاددانان رده پایین‌تر نیز سیگنال می‌دهد که دنباله کار چه کسانی را بگیرند یا نشان می‌دهد که کدام موضوعات در بازار تحقیق خریدار دارند. نتیجه این‌که صعود در این رده‌‌بندی علاوه بر آن‌که فی‌نفسه مهم است و برای چاپ مقاله با کیفیت ایجاد انگیزه‌ می‌کند، باعث می‌شود اقتصاددانان عملکرد سایرین را نیز در رابطه با تولید مقاله، به‌طور منظم مشاهده کنند. یعنی این مکانیزم علاوه برآن‌که مستقیما برای چاپ مقاله در فرد ایجاد انگیزه می‌کند، با فراهم آوردن امکان مشاهده عملکرد رقبا، فضای رقابتی میان اقتصاددانان را نیز همزمان تشدید می‌نماید. همین مکانیزم انگیزشی با کیفیت کمتر در رده‌های پایین‌تر نیز قابل ردیابی است. چون رده‌بندی‌ موجود تنها ۵درصد بالایی محققان را شامل می‌شود، حضور در آن برای هر اقتصاددانی پرستیژ علمی زیادی به ارمغان می‌آورد. بنابراین افراد انگیزه بسیاری برای حفظ خود در این رده‌بندی یا ورود به آن دارند و این‌گونه است که حتی برای به دست آوردن انگ اقتصاددان خوب نیز باید با یکدیگر در چاپ مقاله رقابت ‌کنند.

اما مهم‌تر از رده‌بندی اقتصاددانان رده‌بندی خود دانشکده‌های اقتصاد است که از قضا این هم تا حدود زیادی بر اساس تعداد مقالات چاپ شده توسط اعضای هیات علمی هر دانشکده صورت می‌گیرد. رده‌بندی دانشکده‌های اقتصاد از این جهت مهم است که انتخاب دانشگاه توسط دانشجویان دکترا در اقتصاد به طرز عجیبی شدیدا وابسته به رتبه (رنک) هر دانشکده در میان دیگر دانشکده‌ها است. این‌که چرا دانشجویان دکترای اقتصاد تا این حد به رنک دانشگاه اهمیت می‌دهند، هم باز دلایل خاص خودش را دارد. در اقتصاد چگالی مطالب آموزشی در دوره لیسانس در مقایسه با رشته‌های مهندسی بسیار پایین‌تر است و برای یافتن بسیاری از مشاغل، داشتن مدرک دکترا شرط لازم است، ولی کافی نیست. وقتی اکثر کارجویان مدرک دکترای دارند، بالطبع محل اخذ مدرک نیز در یافتن شغل مناسب کاملا اهمیت پیدا می‌کند؛ به‌طوری‌که مثلا برای یافتن یک شغل آکادمیک در یک دانشگاه خوب، فرد حتما باید از یکی از ۳۰ دانشگاه اول دنیا فارغ‌التحصیل شده باشد. نتیجه این می‌شود که افراد کاملا سعی می‌کنند از ابتدا دانشگاه‌های با رنک بالاتر را انتخاب کنند و از این‌رو ورود به دوره دکترای در دانشکده‌های برتر اقتصاد بسیار رقابتی می‌شود. در این میان دانشگاه‌ها نیز به هر دلیل (که من دقیق نمی‌دانم) برای جذب دانشجو‌های قوی‌تر با هم رقابت می‌کنند و در این رقابت نیز بیش از هر چیز رتبه دانشکده است که تعیین‌کننده موفقیت در جذب دانشجویان بهتر است. در چنین شرایطی، دانشکده‌های اقتصاد حاضرند با پرداخت حقوق‌های گزاف، استادان با مقالات چاپ شده فراوان را جذب کرده و از این طریق و با داشتن اسم آن استاد در لیست هیات علمی خود، رتبه‌شان را در میان دیگر دانشکده‌ها بهبود بخشند (مثلا چندی پیش جایی خواندم که امسال دانشگاه ویسکانسین مدیسن برای جذب راندل رایت به وی حقوق عجیب ۵۰۰هزار دلاری را پیشنهاد داده). مشخصا در این فضا یک استاد می‌تواند با نوشتن مقاله‌های جدی و با کیفیت به راحتی با پیشنهادهای کاری بهتر و حقوق‌های بسیار بالاتر مواجه شود. فراتر این‌که ملاک اصلی برای رسمی شدن استادان نیز همین چاپ مقاله در ژورنال‌های معتبر است و چون حقوق استادان پس از رسمی شدن تا دوبرابر افزایش پیدا می‌کند، استادان انگیزه بسیار زیادی برای مقاله نوشتن و رسمی شدن دارند. این یعنی علاوه بر انگیزه‌های جانبی و مربوط به پرستیژ علمی، انگیزه‌های مالی بسیار قوی نیز در کشورهای دیگر در جهت ترغیب اقتصاددانان به چاپ مقاله وجود دارد.

با این اوصاف عدم چاپ مقاله توسط استادان داخلی یک دلیل بزرگش می‌تواند این باشد که استادان ایرانی برخلاف همتایان اروپایی و آمریکایی خود، چه به لحاظ شغلی و چه به لحاظ پرستیژ علمی، انگیزه‌ای برای چاپ مقاله ندارند. در ایران در ازای چاپ یک مقاله ISI با وجود این‌که نوشتن آن به‌صرف وقت و هزینه فوق‌العاده زیادی احتیاج دارد، یک رقم مشخصی پول می‌دهند که در مقایسه با درآمد استادان از قبل بسیاری از پروژه‌های بیرون دانشگاهی بسیار کمتر است. در آمریکا برعکس، تنها راه افزایش درآمد همین افزایش تعداد مقالات به درد بخور و دریافت پیشنهادهای کاری بهتر به‌تبع آن است. به لحاظ پرستیژ علمی نیز اولا هیچ‌کدام از استادان ما حتی نزدیک ۵درصد بالای دنیا هم نیستند که بخواهند برای ورود به این رده‌بندی‌ها رقابت کنند و دوم این‌که در ایران هنوز برخی از استادان با افاضات کاملا پرت و خارج از عرف علمی اقتصاد نه تنها پرستیژ علمی خود را از دست نداده‌اند که در جامعه علمی کشورمان صاحب جریان شده‌ و کلی هم اعتبار برای خود خریده‌اند و از این‌رو هیچ‌گونه نیازی هم به چاپ مقاله خارجی نمی‌بینند.

اما اگر فرض کنیم از امروز به ازای هر مقاله‌ای که در ۵ یا ۶ ژورنال برتر اقتصاد چاپ شود ۲۰میلیون تومان پول نقد به نویسندگان مقاله بدهند، آیا مشکل بی‌مقالگی و دور بودن از مرز‌‌های علم اقتصاد در ایران حل می‌شود؟

مشکل اصلی این‌جاست که در اقتصاد دو گروه آدم داریم؛ آنهایی که با مطرح کردن سوال‌های جالب و بدیع، یک شاخه جدید در تحقیقات اقتصادی ایجاد می‌کنند که تعداد اینها واقعا کم است (مثلا ژان تیرول، رابرت برو و آسموغلو از این دسته‌اند). گروه دوم در شاخه‌های جدید حرکت می‌کنند و متناسب با سوالات طرح شده توسط گروه اول مدل‌های تعمیم‌یافته تولید و حل می‌کنند. تقریبا اکثر قریب به‌اتفاق اقتصاددانان دنیا از دسته دوم‌اند و اگر از استادان ایرانی انتظار مقاله برود، قطعا این خواهد بود که در گروه دوم قرار گیرند و مدل‌های موجود را بسط دهند. اینجاست که کمیت اقتصاددانان ایرانی بدجوری لنگ است و ابزار‌های تولید مدل و حل آن را تقریبا به طور کامل بلد نیستند. در دوره‌های روتین دکترا در اقتصاد، معمولا در سال اول و دوم دانشجویان طی یک برنامه سنگین و فشرده، حل مدل و سپس مدل‌سازی در یک فیلد خاص را می‌آموزند و در نهایت تز دکترایشان را در همان فیلد می‌نویسند. در ایران این دو سال فشرده تقریبا در هیچ دانشکده اقتصادی حتی تا حدودی شبیه‌سازی هم نمی‌شود. بنابراین دانشجویان فارغ‌التحصیل دانشگا‌ه‌های ایران هرگز ابزار اولیه مقاله‌نویسی را به دست نمی‌آورند. به نظر من با شرایط کنونی که استادان ما یا ماحصل نظام آموزشی دانشکده‌های داخلی‌اند یا اکثرا در سال‌های نسبتا دور از دانشگاه‌های اکثرا معمولی دنیا فارغ‌التحصیل شده‌اند و از مرز‌های علم بسیار فاصله گرفته‌اند (اضافه کنید که انگیزه‌ای هم برای چاپ مقاله ندارند)؛ انتظار تولید مقاله از آنان، انتظاری بس بزرگ و بیهوده است.

http://cafeconomics.wordpress.com