دنیای اقتصاد- آیا تعامل چین با اقتصاد جهانی باعث آسیب دیدن صنعت دیگر کشورهای در حال توسعه شده است؟ شکوفایی چین در تجارت، تمایل دیگر کشورهای در حال توسعه به خصوص کشورهای شرق آسیا برای تولید کاربر را کاهش داد؛ اما این اثرخیلی سنگین نبود و معمولا پیشرفت‌های دیگر این کمبود را پوشش داده‌اند. نگرانی متداول این است که ورود چین به تجارت باعث صنعتی‌زدایی دیگر کشورهای در حال توسعه شده باشد.

آیا چین صنایع کشورهای دیگر را تخریب می‌کند؟
بررسی اثرات کالاهای ارزان چینی بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه
جورگ میر، ایدرین وود
مترجم: سید امیرحسین میرابوطالبی
منبع: Vox
آیا تعامل چین با اقتصاد جهانی باعث آسیب دیدن صنعت دیگر کشورهای در حال توسعه شده است؟ این متن با استفاده از رویکرد بخشش عوامل (نسبت عوامل تولید موجود در یک کشور یا منطقه اعم از کار، سرمایه،) به ارزیابی دامنه‌ اثر این تعامل می‌پردازد. شکوفایی چین در تجارت، تمایل دیگر کشورهای در حال توسعه به خصوص کشورهای شرق آسیا برای تولید کاربر را کاهش داد؛ اما این اثرخیلی سنگین نبود و معمولا پیشرفت‌های دیگر این کمبود را پوشش داده‌اند.
حداقل تاثیر قابل بحث چین در جهان، افزایش چشمگیر مطالعه‌ها در مورد تاثیر چین در جهان است! بسیاری از این مطالعات تلاش کرده تا اثرات وارده بر تجارت و تولید دیگر کشورها را اندازه‌گیری کند. این مطالعات به نتایج بسیار متفاوتی رسیده و از روش‌های مختلفی هم در آنها استفاده شده است: نظارت اطلاعات تجاری (مانند مطالعات لال و همکاران در سال ۲۰۰۵، مسکیتا موریرا ۲۰۰۷ وکاپلینسکی و موریس در سال ۲۰۰۸) محاسبات مشهود مزیت نسبی (لدرمن و همکاران در سال ۲۰۰۸)، الگوهای کشش به سمت مرکز (برای مثال مطالعات هنسون و رابرتسون ۲۰۰۷، گرینوی و همکاران در سال ۲۰۰۸ ) و مدل‌های تعادلی قابل محاسبه‌ متداول(برای مثال دیمارانان و همکاران در سال ۲۰۰۶).
نگرانی متداول این است که ورود چین به تجارت باعث صنعتی‌زدایی دیگر کشورهای در حال توسعه شده باشد. به خاطر وجود رقبای چینی، تولید کار محور کشورهای در حال توسعه در بازار داخلی - شکایت در این مورد بیشتر در آفریقا و آمریکای لاتین شنیده می‌شود- و همچنین در بازار صادرات محصولات تولیدی ضربه خورده است؛ در حالی که صادرات مواد اولیه‌ در این کشورها به خاطر تقاضای چینی‌ها افزایش یافته است. این نوع‌ترکیب اثرات، نگران‌کننده به نظر می‌رسد؛ چرا که صنعتی شدن برای توسعه حیاتی است، تولید به اشتغال می‌انجامد و میزان بهره‌ای که کشورهای مختلف از منابع طبیعی می‌برند به شدت ناموزون است. بنابراین خالص اثر چین می‌تواند ایجاد رشد کندتر و همچنین نابرابری بیشتر بین دیگر کشورهای در حال توسعه باشد.
ورود هکشر و اوهلین
تئوری استاندارد تجارت با این مسائل در ارتباط است. بر اساس مدل هکشر- اوهلین اثر چین بر دیگر کشورها از طریق انتقال متوسط بخشش عوامل جهانی تفسیر می‌شود. مزیت نسبی هر کشور نه فقط به عوامل خود آن کشور که به مجموع عوامل مرتبط دیگر کشورهایی که در تجارت حضور دارند، بستگی دارد. این عوامل مقایسه گر با ظهور چین از یک اقتصاد تقریبا خودکفا دستخوش تغییر شد. دلیل تغییر هم اندازه و تفاوت ساختار عوامل این کشور بود و به همین صورت مزیت نسبی دیگر کشورها را هم تحت تاثیر قرار داد.
در بیان دقیق‌تر، ورود چین به تجارت به صورت قابل توجهی میانگین نسبت زمین به نیروی کار در جهان را کاهش دادو سهم کارگران با تحصیلات ابتدایی را در میان نیروی کار جهانی افزایش داد. بنابراین عوامل مرتبط دیگر کشورها در جهت مخالف انتقال یافته و به صورت تمایل به دور کردن مزیت نسبی از تولید کار محوری که به کارگران زیاد با تحصیلات پایه‌ای، اما زمین کم نیاز دارد، نمایان می‌شود. افزایش مشابه مزیت برای کشورهای در حال توسعه دیگر در محصولات و مواد اولیه بوده که زمین بیشتری نسبت به نیروی کار صرف می‌کند.
میزان اثرگذاری
پس هم از نظر غیرکارشناسی و هم از منظر تئوری اقتصادی اثر شکوفایی چین در تجارت، صنعتی‌زدایی دیگر کشورهای در حال توسعه بوده است؛ اما سوال مهم‌تر اندازه‌ این تاثیر است. به خصوص در مقایسه با دیگر عواملی که در این دوره ساختار بخشی کشورهای در حال توسعه را تحت تاثیر قرار داده. تئوری تجارت راهی برای پاسخ به این پرسش را ارائه می‌دهد که ما آن را در مطالعه‌ Wood and Mayer در سال ۲۰۰۹ به کار بستیم. به این صورت که‌ اندازه‌ تاثیر شکوفایی چین بر میانگین بخشش جهان را (الف) در نظر می‌گیریم و میانگین تاثیر دیگر عوامل مرتبط کشور بر ساختار بخشی محصول و تجارت را (ب) در نظر گرفته و بعد از‌ ترکیب (الف) و (ب) برای محاسبه‌ تاثیر چین بر میانگین ساختار بخشی کشورها استفاده می‌کنیم.
این روش از قرار ساده با مشکلات عملی بسیاری مواجه است و در بهترین حالت می‌تواند پاسخ‌های تقریبی را ارائه دهد؛ اما در هر حال استفاده از آن نشان می‌دهد که که اثر صنعتی‌زدایی چین به طور متوسط ناچیز است. «وود» و «میر» تخمین می‌زنند که شکوفایی چین نسبت تولید کاربر را در دیگر کشورها با نرخ 10-7درصد کاهش داده و به سمت محصولات و مواد اولیه برده و در نرخ متناسب صادرات هم باعث کاهش 15-10‌درصدی شده است. این ارقام تغییرات نسبی نرخ‌ها است، اگر از روابط تغییرات نقطه‌‌درصدی در سهم بخشی استفاده شود، اثر از این هم کوچک‌تر به نظر می‌رسد. بیشترین تاثیر می‌تواند برای کشوری باشد که مقدار مشابهی تولید و فرآورده‌های اولیه می‌سازد یا صادر می‌کند، جایی که 15‌درصد کاهش نرخ، سهم تولید را 5/3‌درصد نقطه‌ای کاهش می‌دهد.
این تخمین‌ها غیردقیق و مواجه با خطاهایی است، شاید پاسخ واقعی چیزی خارج از این محدوده باشد؛ اما به غیر از این راه، راه پذیرفتنی دیگری که بتواند ارقام بزرگ‌تر از این ارائه دهد هم وجود ندارد. این مساله هم با وجود اندازه‌ آن بیشتر به این دلیل است که شکوفایی چین تنها یک اثر محدود بر متوسط بخشش عوامل جهانی گذاشته است. حد بالای تخمین‌ها، با اضافه کردن بخشش عوامل چین به بقیه‌ دنیا، نشان‌دهنده‌ ۹درصد افزایش در سهم نیروی کار جهانی با تحصیلات ابتدایی و با تحصیلات متوسطه است(از ۴۳/۰ به ۴۷/۰) و همچنین نشان‌دهنده‌ کاهش ۱۷‌درصدی متوسط نسبت زمین به نیروی کار از ۹/۲کیلومتر مربع به ازای هر ۱۰۰ کارگر به ۴/۲کیلومتر مربع. بعید است که تاثیر متوسط بر روی ساختار بازدهی و تجارت در دیگر کشورها بیشتر از این میانگین جهانی باشد و حتی احتمالا کمتر از این مقدار است.
تمایزات منطقه‌ای
میزان تاثیر چین روی کشورهای در حال توسعه بسیار متفاوت بوده است. بخشی از این تفاوت به ‌ترکیب تولیدات صنعتی و محصولات اولیه‌ هر کشور مربوط می‌شود که چقدر تولیدات صنعتی آنها نزدیک به آنچه چین صادر کرده بوده است و چقدر تقاضا از طرف چین برای صادرات محصولات اولیه‌ آنها وجود داشته است. دلیل دیگر این مساله نیروهای دیگری هستند که در ساختار بخشی دخالت دارند - شامل تغییرات سیاست‌های تجارتی خود هر کشور - که معمولا تاثیرشان از تاثیر چین بیشتر است.
جدول 1 که کشورهای در حال توسعه را به 5 منطقه تقسیم می‌کند، تغییرات متوسط نرخ تولید کاربر به تولید مواد اولیه را در دهه‌های 1980 و 1990 و تفاوت‌های بین این دو دهه را برای تولید و همچنین برای صادرات در دو گروه نشان می‌دهد. (برای صادرات یک گروه همان 33 کشور را شامل می‌شوند و گروه دیگر شامل 37 کشور اضافی است که از تولید آنها اطلاع دقیقی در دسترس نیست). با نگاهی معقولانه می‌توان تمرکز اثر چین را در دهه‌ 1990 فرض کرد. بنابراین اگر دیگر دلایلی که در دهه‌ 1980 باعث تغییرات ساختاری می‌شدند در دهه‌ 1990 هم ادامه پیدا کرده باشد، تاثیر چین باید به صورت اعداد منفی در ستون‌ها نمایان شده باشد.
در نهایت برای کشورهای در حال توسعه، تفاوت بین دو دهه برای کشورهایی که هم اطلاعات صادرات و هم تولیدشان موجود بوده، منفی بوده است که تا اندازه‌ای مربوط به تاثیر چین می‌شود. با این حال در میان اطلاعات ۷۰ کشور تغییرات صادرات مثبت بوده که آن هم احتمالا به خاطر وجود ۲۸ کشور اضافه شده است که متعلق به آمریکای لاتین و جنوب صحرای آفریقا هستند؛ جایی که در دهه‌ ۱۹۹۰ تغییرات بسیاری در نظام تجارتی آن ایجاد شد.
اعداد و ارقام هم برای مناطق مختلف موجود در جدول متفاوت است. در آسیای شرقی تغییرات منفی ایجاد شده را می‌توان به چین نسبت داد؛ دلیل آن هم مشابهت بخشش عوامل و الگوی تجارتی آنها است. اگرچه شاید بحران سال 1997 هم باعث تجدید این مساله شده باشد. در آسیای جنوبی که دروازه‌های آن به تجارت مسدود بود، تغییرات مثبت باید دلایل داخلی داشته باشد. تغییرات ناچیز صادرات هم که بخش عظیم آن مربوط به البسه می‌شود، می‌تواند به خاطر جلوگیری از تاثیر چین طبق توافقنامه‌ Multi-Fibre باشد.
در آمریکای لاتین تغییرات منفی تولیدات، مطابق با دیدگاه رایجی است که تولید کاربر در رقابت با افزایش واردات از چین و سایر کشورهای آسیایی، آسیب دیده است. با این حال این افزایش واردات در آمریکای لاتین به همان اندازه که به رشد و شکوفایی چین مربوط می‌شد، نتیجه‌ لیبرال کردن سیاست‌های تجارتی این منطقه هم بود. علاوه بر این تغییرات صادرات مثبت بوده، شاید به دلیل موافقت‌نامه‌ منطقه‌ای که راه صادرات محصولات آمریکای لاتین را به آمریکای شمالی باز کرد.
در خاورمیانه هم تغییرات صادرات و هم تولیدات منفی هستند؛ اما به نظر نمی رسد که چین دلیل اصلی این تغییرات منفی باشد؛ چرا که تاثیر این کشور بر قیمت نفت تا سال 2000 ناچیز بوده است. تغییرات متوسط برای ناحیه‌ جنوب آفریقا فقط بر اساس چند کشور ارائه شده که در مورد بعضی از آنها هم شک وجود دارد؛ اما برای سه تولید‌کننده‌ برجسته‌ محصول در این منطقه - یعنی کنیا، جزیره‌ موریس و آفریقای جنوبی - هم نرخ صادرات و هم تولید منفی بوده است که می‌توان مقداری از آن را اثر چین دانست، اگرچه می‌توان بخشی از آن را هم به کاهش موانع واردات خود این کشورها نسبت داد.
گذشته و آینده
شکوفایی چین اتفاقی بود که یکبار افتاد و نتیجه‌ آن هم تغییر مزیت نسبی دیگر کشورها برای یکبار بود. در مقابل، رشد سریع آن، بر اساس جمع‌آوری مهارت، سرمایه و تکنولوژی مدرن بیشتر، یک اتفاق مداوم است و اثر آن با گذشت زمان تغییر می‌کند. تا به حال اثری که شکوفایی و رشد چین داشته است، محدود به عرضه‌ محصولات کاربر و تقاضا برای محصولات و مواد اولیه بوده است. در آینده‌ای دورتر، افزایش تقاضا برای مواد اولیه ادامه خواهد یافت، اما انباشت مهارتی چین باعث می‌شود که این کشور از تولید کاربر خارج شده و به سمت افزایش این نوع تولید در دیگر کشورهای در حال توسعه برود؛ درست برعکس آن کاری که در شکوفایی ابتدایی‌اش کرد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.