آیا مراکز آموزش کسب و کار، تبهکار پرورش میدهند؟
مترجم: سیما شارقی
منبع: بلومبرگ
شایعات اخیر در سه بانک بارکلیز پی.ال.سی(Barclays Plc)، جی.پی.مورگان چیس و شرکا (JPMorgan Chase & Co)، گروه گلدمن ساکس (Goldman Sachs Group Inc) و بانکهای دیگر این احساس را بهوجود میآورد که مراکز مالی با مشکلات اخلاقی چندی مواجهند. متاسفانه مساله از این هم بدتر است:
لوگی زینگالس
مترجم: سیما شارقی
منبع: بلومبرگ
شایعات اخیر در سه بانک بارکلیز پی.ال.سی(Barclays Plc)، جی.پی.مورگان چیس و شرکا (JPMorgan Chase & Co)، گروه گلدمن ساکس (Goldman Sachs Group Inc) و بانکهای دیگر این احساس را بهوجود میآورد که مراکز مالی با مشکلات اخلاقی چندی مواجهند. متاسفانه مساله از این هم بدتر است: ما شاهد عدم رعایت معیارهای اخلاقی در دنیای کسبوکار هستیم و مراکز آموزشی ما تا حدودی مقصرند.
برای مثال افشاگری دو معاون اجرایی شرکت مشاوره ممتاز مکینزی و شرکا (McKinsey & Co) که با وجود تخلفات کارکنان سابق خود از بدگوییهای عمومی اجتناب کرد. آنیل کومار (Anil Kumar) مدیر شرکت مکینزی و فارغالتحصیل مرکز آموزشی وارتون (Wharton) دانشگاه پنسیلوانیا در پی آنکه اطلاعات محرمانهای را در اختیار مدیر یک شرکت سرمایهگذاری و شخصی به نام راج راجاراتنام (Raj Rajaratnam) که فارغالتحصیل از مرکز آموزشی وارتون بود قرار داد، گناهکار شناخته شد. همچنین راجات گوپتا (Rajat Gupta)، فارغالتحصیل از مرکز آموزش کسبوکار هاروارد که نه سال با سمت مدیرعامل جهانی مکینزی خدمت کرده بود، متهم به معامله اطلاعات محرمانه شد.
اگرچه زمانی که اقدامات منجر به محکومیت گوپتا صورت گرفت از زمان ترک وی از شرکت مکینزی مدت زیادی گذشته بود، اما جدی نگرفتن مساله حاکی از عدم بصیرت است. با اینکه هر شرکتی ممکن است افراد نالایقی داشته باشد وقتی این افراد در صدر قرار میگیرند به معنی آن است که یا آن شرکت دارای فرهنگ فاسدی است یا فرآیند گزینش معیوبی دارد یا هردو. این مساله مخصوصا برای شرکتی مانند مکینزی ایجاد مشکل میکند زیرا این شرکت یکپارچگی و کیفیت مشاورین خود را از مزایای کلیدی خود میداند. یکی از باورهای این شرکت که با افتخار در وب سایت خود به نمایش گذاشته «اطلاعات مشتریمان را محرمانه نگه میداریم»، است.
در شرایطی که گوپتا، کومار و سایرین عقیده دارند که این نوع رفتار مناسب است. بسیاری از مراکز آموزش کسبوکار، دورههای آموزش اخلاق را پیشنهاد میدهند. در حال حاضر این دورهها به دو دسته تقسیم میشوند. دستهای مساله پیچیدهای را برای دانشجویان تشریح میکنند بدون اینکه راجع به عملکرد بهتر افراد اظهار نظر کنند. اینکار مانند آن است که طرفداران و منتقدان مساله تفکیک نژادی به دانشجویان معرفی شوند و به آنها فرصت داده شود تا برای انتخاب یک جناح تصمیمگیری کنند.
دسته دیگر پشت راهکار مسوولیت اجتماعی عام مخفی میشوند که میگوید تعهدات اجتماعی متکی به شرکتها هستند نه افراد. به این دلیل میگویم «مخفی» که یک شرکت چیزی نیست مگر گروه سازمان یافتهای از افراد. بنابراین پیش از صحبت در مورد مسوولیت اجتماعی عام لازم است که درباره مسوولیت اجتماعی فردی صحبت کنیم؛ اگر دومی را نپذیریم نمیتوانیم در مورد اولی صحبت کنیم.
اقتصاد و طمع ورزی
عجیب اینکه اقتصاددانان مباحث خود را از اخلاقیات جدا میکنند. آنها خود را مانند فیزیکدانها میدانند که به تدریس چگونگی رفتار اتمها میپردازند نه آنچه باید رفتار کنند. اما فیزیکدانها به اتمها درس نمیدهند و اتمها از خود اختیاری ندارند. اگر داشتند، فیزیکدانها میخواستند و میبایست نسبت به اینکه چگونه آموزش اتمها رفتارشان را تغییر میدهد و بر جهان تاثیر میگذارد، نگران باشند. بنابر شواهد تجربی تدریس اقتصاد بر رفتار دانشجویان تاثیر میگذارد: آنها را مغرورتر کرده و باعث میشود که کمتر به رفاه عمومی اهمیت دهند. این امر عمدی نبوده و بسیاری از اساتید از تاثیر عمل خود آگاه نیستند.
همکار من گری بکر (Gary Becker) پیشگام در مطالعه جرائم اقتصادی با بهکارگیری روشی اساسی و سودمند مزایای جرم و هزینهای که انتظار میرود برای مجازات پرداخته شود را با هم مقایسه نمود (یعنی هزینه مجازات وقتی احتمال مجازات وجود داشته باشد). با وجود اینکه مدل بکر بسیار قابل درک است و وی هیچ تمایلی ندارد که چگونگی رفتار مردم را تعیین کند؛ اما مدل او دارای نتایج ناخواسته چندی است. یکی از دانشجویان سابق بکر به من گفت بسیاری از همکلاسیهایش به میزان قابل توجهی غیراخلاقی عمل میکنند و او این حقیقت را نشانه آن دانست که آنها مدل توصیفی بکر از جرم را نوعی تجویز میدانند. آنها بر این باورند که عدم موفقیت در ارتکاب جرم با سود سرشار و هزینه مجازات اندک، عدم موفقیت در عاقلانه رفتار کردن است؛ درحالیکه این دلیلی بر حماقت است.
درست است که اقتصاددانان عالم اخلاق نیستند و ما صلاحیت تشخیص مسائل اخلاقی و غیراخلاقی را نداریم، اما این توانایی را داریم تا رفتاری را که به سود افراد است، شناسایی کنیم. وقتی سالن تئاتری آتش بگیرد انگیزه هر فردی هجوم به سمت در خروجی با آخرین سرعت ممکن است؛ اما اگر همه تماشاچیان یکباره به سمت در خروجی هجوم آورند جمعیت نزدیک در به افراد کمتری اجازه فرار میدهند و در واقع بسیاری خواهند مرد. مسلم است که هنجارهای اجتماعی مخالف اینگونه رفتارها هستند. افرادی که از این هنجارها تخلف میکنند خشن، خودخواه، بدرفتار و در مواردی حتی از نظر قانونی بیمبالات شناخته میشوند.
اقتصاددانی به نام میلتون فریدمن (Milton Friedman) مسوولیت شماره یک و تنها مسوولیت کسب و کار را افزایش سود دانست و اضافه کرد. «تا زمانی که در محدوده قواعد بازی بمانیم؛ یعنی درگیر شدن در رقابتی آزاد و باز بدون تقلب و کلاهبرداری». هشدار مهمی که در مدارس کسب و کار کمتر بر آن تاکید میشود.
رقابت آزاد
اعمال نفوذ برای امنیتبخشی به منافع رقابتی از سوی دولت مسلما رقابتی آزاد و باز را تداعی نمیکند. همینطور سوءاستفاده از علایق مشتریان و محدودیتهای شناختی آنان نوعی تقلب است اگر آشکارا کلاهبرداری به حساب نیاید و نیز استفاده از اطلاعات محرمانه مشتریان برای منافع شخصی دستکاری مبنای اصلی نرخ بهره مانند لیبور - (Libor)نرخ بهرهای که بانکهای بینالمللی مهم از یکدیگر برای پرداخت وام مطالبه میکنند- یا فروش محصولات مالی
معیوب.
روش تدریس این اصول اخلاقی نیازی به برگزاری دورههای مجزا با اساتید سطح پایین موعظهگر و دانشجویان بیدقت ندارد. چنین دیدگاهی که در مراکز آموزش کسب و کار عادی است تنها با هدف تثبیت این عقیده به کار میرود که اخلاقیات فقط مخصوص دانشجویانی است که آنقدر باهوش نیستند تا بتوانند از گرفتار شدن خود جلوگیری کنند.
اصول اخلاقی بهتر است جزو لاینفک دورههای اصلی مانند حسابداری، امور مالی شرکتها، اقتصاد کلان و خرد باشد و توسط اساتید بزرگ آموزش داده شود. این اساتید باید دانشجویان خود را از هزینههای معمول (و اغلب قانونی) تخلف از هنجارهای اخلاقی در شرایط کسب و کار واقعی و نیز شرایط نامساعد اجتماعی وسیعتر که منحصرا در راستای سود بیشتر فرد عمل میکند، آگاه سازند.
البته هیچگونه آموزشی نمیتواند برخی افراد را از انجام رفتار بد باز دارد، با این حال میتواند به جلب رضایت اجتماعی کمک کند که مانع از انتشار اخبار کلاهبرداریها شود؛ مانند گزارش غلط شایع شده در مورد نرخهای لیبور یا اشتیاق به خودفریبی و معامله نادرست که یک بحران تقریبا مهم را به فاجعه مالی جهانی تبدیل میکند. رسواییهای روزمره که فساد و تقلب در کسب و کار را نشان میدهند، تنها یک کلاهبرداری صرف نیست بلکه نتیجه فرهنگ غیراخلاقی است که ما اساتید مراکز آموزش کسب و کار، آن را پرورش میدهیم. راهحل این مساله باید از کلاسهای درس ما آغاز شود.
ارسال نظر