مصاحبه با نوبلیست اقتصادی؛ جیمز بوکانان
اقتصاد سیاسی، دموکراسی و انتخاب عمومی
جیمز بوکانان اقتصاددان برنده جایزه نوبل، در توصیف استادش، فرانک نایت (Frank Knight) که اقتصاددانی مشهور است، میگوید که از او آموخته که هر چیزی را به چالش بکشد و «از مرزهای متعارف اقتصاد فراتر رود». بوکانان از طریق آثارش در حوزه انتخاب عمومی، از مرزها فراتر رفته و تفکر رایج در باب نقش دولت در زندگی افراد را به چالش کشیده است.
مترجم: محسن رنجبر
جیمز بوکانان اقتصاددان برنده جایزه نوبل، در توصیف استادش، فرانک نایت (Frank Knight) که اقتصاددانی مشهور است، میگوید که از او آموخته که هر چیزی را به چالش بکشد و «از مرزهای متعارف اقتصاد فراتر رود». بوکانان از طریق آثارش در حوزه انتخاب عمومی، از مرزها فراتر رفته و تفکر رایج در باب نقش دولت در زندگی افراد را به چالش کشیده است. بوکانان در جایی نوشته است: «... هیچ اجبار اخلاقی برای اشاعه و گسترش ایدههای خودم یا ایدههای دیگران احساس نکرده و نمیکنم.» با وجود این دیدگاههای وی در حیطه اقتصاد سیاسی، که در فلسفه انتخاب عمومی (Public Choice) او تبلور یافته، مورد بررسی و تحلیل همتایانش قرار گرفته است و از همان زمان، که او «محاسبه رضایت» را در سال ۱۹۶۲ و به همراه همکارش گوردون تالوک منتشر کرد، بر بسیاری از اقتصاددانان جوان تاثیرگذار بوده است.
«انتخاب عمومی» ایدهای است که امروزه بسیار موضوعیت دارد. زیرا دولتها در تمام دنیا سعی در ارائه تعریفی جدید از خود دارند. بوکانان در مصاحبه زیر، به توصیف چگونگی شکلگیری و بسط این ایدهها میپردازد.
Region: اغلب افرادی که با آثار شما آشنا هستند، «محاسبه رضایت» (The Calculus of Consent) را مهمترین کتاب شما میدانند. چه سبب شد که تصمیم
به نوشتن این کتاب گرفتید؟
بوکانان: فکر میکنم پاسخ به این سوال سخت باشد. در مورد دلیل خودم، باید گفت که، یک حس کلی بود، چون افرادی که ظاهرا میدانستند دموکراسی چیست، واقعا از آن اطلاعی نداشتند. من کارم را به عنوان یک اقتصاددان در حوزه امور مالیه عمومی آغاز کردم. اگر کسی کار خود را از این حوزه آغاز کند، خیلی زود به این سوال میرسد که تصمیمات مربوط به مخارج مالیاتها و بودجه چگونه به وجود میآیند. در نتیجه مجبور خواهد بود که در رابطه با فرآیند سیاسی فکر کند. یکی از اولین مطالب من در این زمینه به سال ۱۹۴۹ باز میگردد، که در آن تنها از اقتصاددانان خواسته بودم که درباره مدلهای سیاسی فکر کنند. پیش از آنکه کسی در مورد سیستم مالیاتبندی خوب صحبت کند، باید دید که چه مدل سیاسیای را در ذهن خود فرض کرده است؟ مخارج خوب چیست؟ من از اقتصاددانان خواستم که فرضیاتشان درباره سیاست را شرح دهند و من تحت تاثیر ویکسل، اقتصاددان سوئدی قرار گرفتم. وی عنوان کرد که اگر میخواهید سیاست را بهبود بخشید باید قواعد و ساختار را تغییر داده و بهتر کنید. نباید از سیاستمدارها توقع رفتار متفاوتی داشته باشید، آنها براساس منافع خود رفتار میکنند.
در ادامه با تعدادی اقتصاددان ایتالیایی آشنا شدم که به مدل دولت و سیاست، بسیار توجه کرده بودند. یک سال (۵۶-۱۹۵۵) را در ایتالیا سپری کردم. این تجربه، دیدگاه من را راجع به سیاست تغییر داد، زیرا فکر میکنم بسیاری از آمریکاییها و به نوعی همنسلان من، هنوز دیدگاهی رومانتیک درباره سیاست داشتند. ایتالیاییها، حداقل برای من، شرایطی را فراهم آوردند تا تردیدها و سوالات بسیار زیادی در این حوزه مطرح کنم. اگر آن یک سال را در ایتالیا سپری نکرده بودم، شاید واقعا هیچ وقت به دیدگاه واقعگرایانه و منتقدانهای درباره سیاست، بدانگونه که به آن رسیدم، دست نمییافتم. مطالبی که تا به حال گفته شده، دورنمای موضوع بود.
سپس، در اوایل دهه ۱۹۵۰، کنثارو (Kenneth Arrow)، کتابش را با عنوان «انتخاب اجتماعی و ارزشهای فردی» (۱۹۵۱) منتشر ساخت. این کتاب، توجه و علاقه بسیار زیادی را در هر دو حوزه علوم سیاسی و اقتصاد به وجود آورد. عکسالعمل کلی من، این بود که خود ارو و افرادی که از او انتقاد میکردند، پی به مفهوم آن نبرده بودند. چرا که تمرکز عمده آنها، بر موضوع قانون اکثریت بود و در حالی که قانون اکثریت سبب ایجاد تعادل سیاسی نخواهد شد و یک چرخه سیاسی به وجود خواهد آورد و ... انتقاد من این بود که اگر ترجیحات، واقعا به این شکل هستند، این همان چیزی است که افراد خواهان آن میباشند. دموکراسی به این معنا نیست که اکثریت حکومت کنند، بلکه در صورتی که ترجیحات اینگونه باشند، حکومت باید به شکل تعویض و چرخش افراد باشد. من هم در آن زمان و هم امروزه به نوعی ضد اکثریت بودم. لذا بر ارو نقد وارد میدانستم اما افراد زیادی به آن نقد توجه نکردند، و در نتیجه بیشتر در رابطه با این قبیل مسائل فکر کردم. گوردون تالوک، بعد از آن که نه سال را در دپارتمان ایالتی آمریکا گذرانده بود، در سال ۱۹۵۸ و با بورسیه فوق دکترا به دانشگاه ویرجینیا آمد. او طبیعتا راجع به سیاست نسبت به من واقعگراتر بود. وی تحت تاثیر دونکان بلک و آنتونی داونز، و نیز تا حدودی ارو قرار گرفته بود و سپس شروع به کار بر روی قانون اکثریت کرد. ما کار با یکدیگر را سپس شروع کردیم، و حاصل آن کتاب «محاسبه رضایت» (۱۹۶۲) بود. گرچه میپذیرم که این کتاب در آن زمان و حتی الان، احتمالا به عنوان مهمترین کارمن عنوان شده است، اما آن را به اندازه برخی دیگر از نوشتههایم، اصیل و بدیع نمیدانم.
تالوک و من فکر میکردیم که در حال بررسی چیزهایی مثل ساختار سیاست در آمریکا به وسیله ابزارهای علم اقتصاد هستیم، همانگونه که جیمز مدیسون پیشبینی کرده است. به این معنا که ساختار سیاسی در آمریکا، بدانگونه که مدل پارلمانی ایجاب میکند، دموکراسی اکثریتی نبود (که به ویژه در آن زمان ایدهآل تمام دانشمندان علوم سیاسی بود)، بلکه نوعی ساختار مبتنی بر قانون اساسی بود. ما اولین کسانی بودیم که تحلیل قانون اساسی آمریکا را از نقطه نظر اقتصادی شروع کردیم. افراد دیگری هم بودند که قواعد رایدهی خاصی، مثل قاعده اکثریت را تحلیل میکردند؛ اما ما آن را در چارچوب نهادی قرار داده و تحلیلی راجع به انتخاب میان قوانین رایدهی ارائه کردیم. ما بر این موضوع متمرکز شدیم. لذا میتوان گفت که، کار من و تالوک اینگونه بود که تنها چارچوب مدیسون را کم و بیش با اصطلاحات جدید اقتصادی بیان کردیم. تا آن زمان، هیچ کس به این شکل به موضوع نگاه نکرده بود.
Region: وقتی که ایدههایتان در کتاب محاسبه رضایت، برای اولینبار مطرح شد، در ابتدا با چه چالشهایی در دنیای آکادمیک روبهرو شدید؟
بوکانان: طبیعتا دانشمندان علوم سیاسی، به آن علاقهای نداشتند. این ایده، اساسا برخلاف شیوه استاندارد نگاه آنها به مسائل بود. اما برخی از متخصصین علوم سیاسی بررسیهای بسیار خوبی روی آن انجام دادند. برخی از افراد، مثل ویلیام پایکر، که به دانشمندای مهم در (دانشگاه) روچستر تبدیل شد، مکتبی کامل را پایهگذاری کردند. وی بلافاصله به کار روی این موضوع پرداخت و در تمام دوره کار بر روی انتخاب عمومی، با ما همکاری نزدیکی داشت. او کسی بود که اثرات بزرگی بر علوم سیاسی گذاشته بود و شاگردان بسیار خوبی را تربیت کرده بود. او و چند فرد محدود دیگر، بسیار با ما همکاری کردند. اما اصولا جامعه علمی سیاسی، کتاب ما را نپذیرفت.
اکثریت جامعه اقتصاددانان هم به این کتاب علاقهای نداشتند. آنها هم در آن زمان و هم در حال حاضر به مطالب بسیار فنیتر علاقهمندند اما من فکر میکنم این کتاب، کمکم جایگاه خود را پیدا کرد. کل چارچوب انتخاب عمومی، توجه بیشتری را در مقایسه با آنچه بلک، ارو و داونز سبب شده بودند، به خود جلب کرد. به یک معنا، آن دو کتاب تقریبا در یک زمان منتشر شدند و مورد توجه قرار گرفتند. (دو کتاب در این زمینه منتشر شد، یکی کتاب ما و دیگری، کتاب «منطق عمل جمعی» (۱۹۶۵) نوشته مانکورالسون).
من و گوردون تالوک، بعد از انتشار کتابمان دریافتیم که کارهای زیادی در چندین رشته در حال انجام است که، رابطهای نزدیک با کار ما داشتند. از بنیاد ملی علم خواستیم که برای سازماندهی یک همایش تحقیقاتی مقدماتی، کمی به ما کمک کند و در نتیجه موفق شدیم همایشی را در سال ۱۹۶۳ در چارلتسویل (Charlottesville) برگزار کنیم، (آن زمان ما هر دو در وست ویرجینیا بودیم) و تمام افرادی که کم و بیش در حال کار کردن روی این موضوع بودند و حدودا ۲۰نفر میشدند را به آن دعوت کردیم. آن همایش، کنفرانس بسیار جالبی بود که دو روز و نیم به طول انجامید و در آن افراد ایدههای تحقیقاتی خود را با یکدیگر مبادله کردند. ریکر، مانکورالسون، وینس استروم و داونز در این همایش حضور داشتند. ما ارو را هم دعوت کردیم، ولی او نیامد. تا آنجا که به یاد دارم، دونکان بلک هم حاضر بود. از شاخه فلسفه هم جک راولز را دعوت کرده بودیم. چندین جامعهشناس، روانشناس و دانشمند علوم سیاسی و ... نیز در آنجا حاضر بودند. از اقتصاددانان رونالد مککین و جری راثنبرگ حضور داشتند. تقریبا یک گروه از همه رشتهها در آنجا حضور یافته بودند. از آن همایش، جامعه انتخاب عمومی حاصل شد. این نام را در آن زمان بر روی این گروه نگذاشتیم، بلکه عنوان «کمیته مطالعاتی تصمیمگیریهای غیر بازاری» را برای آن انتخاب کردیم. در واقع در این کمیته، بر روی این مساله که چگونه خارج از شرایط بازار خصوصی، تصمیمات اتخاذ میشوند، کار شد.
بعد از آن، خود را سازماندهی کرده و یک مجله به راه انداختیم. در ابتدا این مجله مقالاتی در باب تصمیمگیری غیربازاری نام داشت. سردبیری این مجلس برعهده تالوک بود. بعد از همایشی دیگر، که چند سال پس از آن برگزار شد، ریکر کمک کرد تا همایش سوم را برنامهریزی کنیم. دو همایش اول را من و تالوک برگزار کرده بودیم. همایش سوم در سال ۱۹۶۷ در واشنگتن برگزار شد. در آن زمان، هیچکس از عنوانی که انتخاب کرده بودیم راضی نبود، بنابراین به یک نام نیاز داشتیم. برخی «انتخاب عمومی» را مطرح کردند، که واقعا به لحاظ توصیفی چندان مطابقت ندارد. زیرا بسیاری از افراد، فکر میکنند که در رابطه با سنجش افکار عمومی است. درباره این عنوان، سوالاتی را مطرح کردیم، اما این نام بر سر زبانها افتاد. از آن زمان به بعد، نام انجمن و مجلهمان را انجمن انتخاب عمومی قرار دادیم. لذا تجسم نهادهای مرتبط با این حوزه، با انتشار کتاب «محاسبه رضایت»، آغاز گردید. این مکتب با آن همایش شروع شد. اینها مطالبی بودند که در رابطه با پیش زمینه بحث مطرح کردم.
Region: به نظر میرسد که افراد بسیاری، امروزه تاکید شما بر انتخاب عمومی را به مثابه عقل سلیم
(Common sense) در به کارگیری علم اقتصاد در رابطه با دولت در نظر میگیرند. لطفا تشریح کنید که در ترویج انتخاب عمومی در دنیای واقعی سیاست و در دنیای آکادمیک، چه مسیری را طی کردید؟
بوکانان: در واقع این کاربرد چیزی غیر از عقل سلیم، در مقابل خیالپردازی و خیالبافی نیست. مردم در آن زمان و حتی درحالحاضر تا حدودی راجع به سیاست، دیدگاهی رومانتیک و خیالپردازانه داشتند. شیوه سیستماتیک نگاه ما به سیاست، چیزی فراتر از عقل سلیم نیست.
مردم از من میپرسند که «انتخاب عمومی» چه تفاوتی با دیگر نظرات دارد و چگونه بر ایدهها و افکار دیگران تاثیر میگذارد. من لزوما «انتخاب عمومی» را پدیدهای نمیدانم که عقاید بسیاری را تغییر دهد. اما عمیقا باور دارم که بسیار تاثیرگذار بوده است. به عقیده من دولتها در دهه ۶۰، نهتنها در نظامهای توتالیتر و اقتدارگرا، بلکه حتی در دولتهای رفاه ملی و دموکراتیک غربی که در آمریکا به واسطه طرح جامعه بزرگ لیندی جانسون مطرح شد، بیش از حد روی خود حساب کرده بودند. مردم در اوایل دهه ۱۹۷۰ شروع به درک این نکته کردند. آنها برنامههای سیاسی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدند که این طرحها با ناکامی روبهرو شدهاند. «انتخاب عمومی» به صحنه وارد شد و توضیح و درکی از این مساله به دست داد که چرا سیاست که از مرزهای خاصی فراتر رفته بود، با ناکامی روبهرو شد. لذا این مکتب چیزی را ارائه کرد که من آن را مبنا یا زیرساختی مینامم، که این امکان را برای همگان فراهم میآورد، تا به جای پیشتازی در مسیر به تفسیر بهتر عملکرد خود بپردازند.
Region : تا آنجا که به نظر من میرسد، ظاهرا اقتصاد انتخاب عمومی در چهار یا پنج حوزه مختلف به کار بسته شده است. این حوزهها شامل بودجه، سیاستهای پولی، عملکرد دموکراسیها، رشد چارچوب مبتنی بر منافع خاص و قانون اساسی است. آیا ممکن است موضوعات اساسی که اقتصاددانان انتخاب عمومی مثل خودتان، برای درک سیاستهای دولت استفاده میکنید را توضیح دهید؟
بوکانان: به عقیده من انتخاب عمومی تنها روش برای بررسی ساختارهای تصمیمگیری سیاسی است. به عنوان مثال، جنبههای سیاستی بودجه را در نظر بگیرید. افراد این سوال را مطرح میکنند که بهترین مثال عملی از تفکر مبتنی بر «انتخاب عمومی» چیست. پاسخ، مشخصا تشریح نظام کسری بودجه است. همانطور که قبلا گفتیم، نکته کلیدی در بحث انتخاب عمومی، عقل سلیم است. این مفهوم به ما میگوید که سیاستمدارها بسیار شبیه افراد دیگر هستند. سیاستمداری که به دنبال کسب یک منصب یا باقی ماندن در یک مقام خاص است، همانگونه که وظیفه وی ایجاب میکند، در قبال افراد رایدهنده مسوولیت به گردن دارد. وی سعی دارد تا بهگونهای عمل کند که بتواند به حوزه انتخاباتی خود رفته و به رایدهندهها بگوید که یا مالیات آنها را کاهش داده یا منافع ناشی از طرحها را برای آنها به ارمغان آورده است. این فرد به این طریق به سیاست اتصال خواهد یافت و طبیعتا مثل هر سیاستمدار دیگری، گرایش شدید به کسری بودجه خواهد داشت.
حال این سوال مطرح میشود که چرا پیش از این کسری بودجه نداشتهایم؟ میدانید که انقلاب اقتصادی کینزی، ابزاری را در اختیار سیاستمداران قرار داد، تا با استفاده از آن کسریهای بودجه را توجیه کنند. اگر چنین ابزاری در اختیار سیاستمدارها قرار داده شود، آنها اینگونه تمایلات خود را پیگیری خواهند کرد. لذا از دهه ۶۰ با کسریهای پرشتابی روبهرو بودهایم. این امر با دفاع من از اصلاح مبتنی بر قانون اساسی به عنوان یک ابزار تصحیحکننده خطاها و اشتباهات، ارتباط مییابد. آنچه گفتم، یک مثال ساده بود. میتوان جنبههای دیگری مثل سیاستهای کنترلی یا مواردی مثل آنها را در نظر گرفت و از دیدگاه انتخاب عمومی آنها را مورد بررسی قرار داد.
Region : اقتصاددانان مکتب انتخاب عمومی سیاستهای پولی را چگونه در نظر میآورند؟ آیا این سیاستها موضوع مهمی برای مطالعه در زمینه انتخاب عمومی است؟
بوکانان: این موضوع در «انتخاب عمومی» که خود به زیر بخشها و برنامههای تحقیقاتی جداگانه منشعب میشود مورد مطالعه قرار گرفته است. یکی از این شاخهها را میتوان تئوری بوروکراسی نامید. این تئوری به بررسی محدودیتهای بروکراتها و ساختارهای انگیزشی آنها پرداخته و مسائل دیگری از این قبیل را بررسی میکند. لذا به سرنخی رسیدهایم که میتوان آن را «انتخاب عمومی» مثبتتر نامید، که در آن نهادهای پولی مورد بررسی واقع شدهاند. در این شاخه رفتار هیاتمدیرههای فدرالرزرو، با دیدی بسیار واقعبینانه مورد بررسی قرار گرفته است.
برنامه تحقیقاتی دیگری در «انتخاب عمومی» که من با آن ارتباط تنگاتنگی دارم، متضمن تاکیدی کلی بر ساختار قانون اساسی و قوانین است. ما به شدت منتقد نهادهای مالی موجود بودهایم چراکه به اندازه کافی قابل پیشبینی نیستند و لذا سعی داشتیم به جای اتخاذ سیاست اختیاری و یا دلبخواهانه، به سمت هدفگذاری، یا دستورالعمل یا نوعی جایگزین مشخصتر برای آن حرکت کنیم. اینها مطالعاتی تجویزی و دستوری هستند. ما در حال انجام تحقیقاتی در حیطه فدرالیسم رقابتی هستیم. به این معنا که سعی داریم تا دریابیم که آیا ممکن است نظامی متشکل از بانکهای مرکزی ملی، مثلا بهتر از بانک مرکزی واحدی برای اروپا عمل کند، یا برعکس.
Region : شما سالها پیش در مرکز کنفرانس اسپرینگهیل در مینیاپولیس، راجع به نیاز به اصلاح بودجه متوازن صحبت کردید و در سالیان اخیر دوباره روی همین موضوع متمرکز شدهاید. به نظر میرسد که بودجه متوازن، موضوعی است که همیشه مورد علاقه شما بوده و آن را با نوعی شور و اشتیاق پیگیری میکنید. تحلیل شما راجع به تصحیح و اصلاح بودجه متوازن چیست؟
بوکانان: همایش اسپرینگ هیل را به خوبی به یاد میآورم. آن همایش یکی از لذتبخشترین کنفرانسهایی بود که تا به حال دیدهام. از آن کنفرانس لذت بردم، اما فراموش کردهام که آن زمان راجع به چه چیزی صحبت کردم. اما تعجب نمیکنم که بگویید راجع به بودجه متوازن صحبت کردهام. این موضوع از سالها پیش مورد علاقه من بوده است. اولین کتابی که من به تنهایی نوشتم در رابطه با بدهیهای عمومی بود. آن را در سال ۱۹۵۸ (پیش از محاسبه رضایت) به نگارش درآوردم و در آن مفهوم کینزی مربوط به بدهی عمومی را مورد نقد قرار داده و عقاید پیشگامان مکتب کلاسیک را درباره بدهی عمومی بررسی کردم. در آن زمان، منطق کینزی را مورد مطالعه قرار دادم. همانطور که گفتم، با نابود ساختن مکاتب مالی مربوط به گذشته این گرایش شدید و طبیعی به سمت کسری بودجه ظهور پیدا کرد.
پس از آن در سال ۱۹۷۷، کتابی را به همراه همکارم ریچارد واگنر و با عنوان «دموکراسی در کسری» نوشتم. در آن کتاب به تحلیل این مساله پرداختم که نابودسازی روششناسی قدیمی راجع به بودجههای متوازن به سبک کینز باعث ادامه یافتن همان نظامهایی خواهد شد، که در گذشته داشتیم. یقینا پیشبینیهای این کتاب به نحو بسیار خوبی درست از آب درآمدهاند. همچنین ما به دنبال اصلاح وضع موجود بودیم. در صورتی که بپذیریم سیاست دموکراتیک گرایش شدید و طبیعی به سوی ایجاد کسری بودجه دارد، در واقع این نکته را هم باید بپذیریم که هنجاری مبتنی بر قانون اساسی علیه کسریهای بودجه وجود داشته است. این هنجار اساسا اخلاقی بود، چرا که پیش از دوره کینزی، ایجاد کسری بودجه، «گناه» به حساب میآمد.
در صورتی که آن هنجار اخلاقی حذف شود، این میل شدید و طبیعی به سمت ایجاد کسری بودجه به وجود خواهد آمد. لذا اگر تئوری بدهی عمومی که بسیار درباره آن صحبت کردهام را بپذیرید، متوجه خواهید شد که هر چه بیشتر و بیشتر به مشکل دچار خواهیم شد، مگر آنکه گونهای جایگزین مبتنی بر قانون اساسی برای آن هنجار اخلاقی بیابید. من خیلی زود در دفاع از اصلاح بودجه متوازن به صحنه وارد شدم، که این امر مرا به یکی از معدود اقتصاددانانی که پیوسته از این امر دفاع کرده بودند، تبدیل کرد.
من به لحاظ شخصی از آن نوع اقتصاددانانی نیستم که زیاد در برابر کنگره یا احزاب سیاسی شهادت میدهند. من بسیار بسیار علاقهمند به خلوت وانزوا هستم. تنها موضوع سیاستی که تا به حال همیشه به آن پرداختهام، مساله بودجه متوازن و تغییرات مبتنی بر قانون اساسی بوده است. لذا طی دورهای که به دنبال آن بودند که راهحلهای حکومتی برای پیمانهای مطابق با قانون اساسی بیابند، من کار چندانی صورت ندادم. حال که کنگره بیشتر به این مساله میپردازد، من بسیار از آن حمایت کردهام. بنابراین ترجیح میدهم که این موضوع به تصویب کنگره برسد. به نظر من با نزدیکتر شدن این موضوع به واقعیت، مخالفان، آن را بسیار پیچیده و مغشوش کردند. اخیرا مقالاتی نوشتهام و در آنها به این نکته پرداختهام که باید تلاش کنیم، تا مقداری از این آشفتگی بکاهیم. من فکر میکنم، آشوب و اغتشاش زیادی به پا شد تا بسیاری از مسائل مربوط به آن، پیچیده و مبهم شوند.
Region: در نگاه اول، چنین به نظر میرسد که بسیاری از اقتصاددانان مکتب انتخاب عمومی از لحاظ سیاسی محافظهکار بوده و محوریت را به بازار آزاد میدهند. آیا چنین گفتهای، تشریح دقیقی از دانشگاهیان متعلق به نهضت انتخاب عمومی است؟
بوکانان: من فکر میکنم که این موضوع به یک دلیل، توصیف دقیقی است. اگر مطالبی را که گفتم در ذهن داشته باشید و در عین حال اذعان کنید که دیدگاه سنتی ما به سیاست بسیار رومانتیک بوده، آنگاه «انتخاب عمومی» به عرصه وارد شده و این دیدگاه رومانتیک را از بین میبرد. به عقیده من، پیامد طبیعی این نوع تفکر آن است که در چنین حالتی، بیشترین میزان شک و تردید نسبت به دولت را پیدا خواهید کرد.
مانکور السون (Mancur Olson) یکی از دوستان خوب من که در حوزه انتخاب عمومی بسیار تاثیرگذار بوده است، شدیدا با این تحلیل که چنین تورشی به سمت محافظهکاری وجود دارد، موافق است. اما هیچ تورشی، آنطور که ذکر شده، وجود ندارد. اما خود مانکور لزوما مجبور بوده است که بدینخاطر، به سیاست به گونهای دیگر نگاه کند. این در حالی است که نسبت به من، گرایشات شدیدتری سمت سیاستهای چپ داشته است. در این تحلیل هیچ چیزی که به طور ذاتی تورشدار باشد، وجود ندارد. تنها نکته این است که اگر بخش سیاسی یا سیاست را از دیدگاهی غیررمانتیک در ذهن آورید، آنگاه به نقطهنظراتی متفاوت از آنچه رایج و معمولی است، خواهید رسید.
اقتصاددانان معمولا در مقایسه با دیگر دانشگاهیان، بسیار بیشتر طرفدار بازار، ضدسیاست و دولت بودهاند، اما طی چند دهه سرخورده و مایوس شدهاند. دلیل این امر آن است که آنها ایدههای خود را مطرح میسازند و هیچکس به آنها توجهی نمیکند. اقتصاددانها دریافتهاند که نمیتوان از خانه بیرون رفت و ایده اقتصاد بازار را به راحتی و به سرعت عرضه کرد. درک این مساله پیچیده است. عرضه ایده اقتصاد بازار، کار سختی است. از این رو است که اقتصاددانها چندان تاثیرگذار نبودهاند. به نظر من، «انتخاب عمومی» به لحاظ بالقوه و به گونهای متفاوت موثر بوده است. این مکتب ادعا نمیکند که بازار کامل است یا بازار تحت هر شرایطی کاملا پاسخگو است. بلکه عنوان میکند که سیاست با ناکامی روبهرو خواهد شد. افراد بسیاری وجود دارند که متوجه ناکامی سیاست خواهند شد و لذا از حامیان بازار خواهند بود، اما هیچگاه در پی حمایت و طرفداری از بازار نبودهاند.
Region: در گذشته خواهان آن بودهاید که برای ارزیابی و سنجش دوباره حقوق افراد در قانون اساسی، انقلابی مبتنی بر این قانون صورت پذیرد. این امر در ۱۹۹۵ چه معنایی داشت؟ مسلما پاسخ اصلاح بودجه متوازن خواهد بود. اما به جز آن چه معنای دیگری به همراه دارد؟
بوکانان: ما در آستانه بررسی کل ساختار نهادهایمان به گونهای بنیادین هستیم. این امر تا حدودی به آن علت است ایدئولوژی موجود در پشت بسیاری از انتقادات سوسیالیستی دیگر وجود ندارد. تا حدودی میتوان نقایص بسیاری را دید. میپذیریم که بخش دولتی یا سیاسی بیش از اندازه بزرگ است. مشکل در بسیاری از کشورها در مقایسه با آمریکا وخیمتر است. مثلا سوئد واقعا به وضعیت بدی دچار شده است. آنها دولت رفاه را بیش از حد گسترش دادهاند و حال نمیدانند که باید چه کنند، و در حال سقوط هستند. اما این نکتهای است که در رابطه با تمامی کشورهای بزرگ و مهم صادق است.
تکاملی بنیادین و اساسی در نهادهای ما در حال شروع شدن است. ما این امر را در آمریکا در انتخابات سال ۱۹۹۴ و در پرسشهایی که مردم در باب ارزشها مطرح کردند، مشاهده کردیم. امروزه به سختی میتوان دریافت که این امر چگونه روی خواهد داد. همین امروز از من دعوت شد تا در سمیناری که سال آینده در ایالت میشیگان برگزار خواهد شد، شرکت کنم. سوال کلی راجع به دولت بزرگ شایع شده است. همچنین اصلاح بودجه متوازن مطلبی است که بسیار مورد بحث قرار میگیرد.
یک مثال خوب دیگر کنفرانس موسوم به «کنفرانس ایالتها» است. این کنفرانس قرار بوده در فیلادلفیا برگزار شود و فرمانداران همه ایالتها به علاوه گروه بزرگی از نمایندگان مطرح در آن حضور یابند، و برای اولینبار پس از سال ۱۹۷۰ در یکجا یکدیگر را ملاقات کنند. این ایالتها جدای از دولت فدرال با یکدیگر ملاقات میکردند. ایدهای که در پشت این کنفرانس قرار داشت این بود که فرمانداران با یکدیگر ملاقات کرده و راجع به روشها و ابزارهایی که میتوان از آن طریق بخشی از قدرت از دولت مرکزی را گرفته و به ایالتها واگذار کرد، بحث نمایند. (من از این موضوع اطلاع دارم، چون از من دعوت شده بود تا در کمیته مشاوره آکادمیک آن حضور داشته باشم). اما این برنامه نه به خاطر آشوب جناح چپ، بلکه به واسطه بلوایی که جناح راست به پا کرد، برگزار نشد. عجیب آن که همه این انتقادات و فشارها به خاطر تلاش برای کاهش قدرت سیاسی بود این ایده نیز کاملا از میان رفت، و جناح راست در بخشی از فرآیند محو شدن ایده اصلاح بودجه متوازن تاثیرگذار بود.
Region : با توجه به این جاروجنجالها و نیز با توجه به شرایط جدید فکر نمیکنم که مردم دیگر بتوانند شما را فردی بدانند که تا حدودی تمایل به براندازی دولت از لحاظ سیاسی دارید. به نظر شما این گفته درست است؟ یا کماکان اینگونه هستید؟
بوکانان: فکر میکنم آنچه گفتید، بسیار زیرکانه است. به نظر میرسد که ۲۰سال پیش، به وضوح اینگونه بودم اما فکر نمیکنم که درحالحاضر این گفته درست باشد.
Region : مکتب ویرجینیا چیست و شما چه نقشی در تکامل آن داشتهاید؟
بوکانان: لقب مکتب ویرجینیا را مانکور السون، در یکی از سخنرانیهایش بر ما گذاشت. وقتی که متوجه این مطلب شدیم، از داشتن یک عنوان خاص بسیار خوشحال شدیم. این عنوان یقینا نشانههایی در خود دارد. من از آن همایش یاد کردم، اما میتوانم بازهم به پیش از آن اشاره کنم. زمانی که من و وارن ناتر در ۱۹۵۷به دانشگاه ویرجینیا ملحق شدیم، درباره این نکته بحث کرده بودیم که نیاز به تمرکز، مکانی مناسب و برنامه تحقیقاتی داریم، که در آن به اقتصاد سیاسی کلاسیک بازگشته و از فرمالیسم و صورتگرایی جدید دور شویم. زمانی که این فرصت برای ما فراهم شد، مرکز اقتصاد سیاسی توماس جفرسون را در دانشگاه ویرجینیا به راه انداختیم. برنامهای برای دانشجویان سطوح عالی راهاندازی کردیم. چند استاد مدعو ممتاز و چند دانشجوی خوب را به آنجا آوردیم. لذا توانستیم خروجی ویرجینیا را کمی متفاوت و منحصر به فرد کرده و تاثیرگذار باشیم. آنچه ما انجام دادیم، نوعی تاکید بر اقتصاد سیاسی با نگاه به نهادها و ساختارها بود. از آنجا «انتخاب عمومی» حاصل شد. وارن ناتر، هیچگاه حاضر به حرکت در چنین مسیری نشد. اما تالوک به ما پیوست.
سپس من و تالوک گروهی را پایهگذاری کردیم، و در نتیجه عنایت دانشگاه ویرجینیا، انجمن انتخاب عمومی از آن حاصل شد. سپس ما نقل مکان کردیم. من به UCLA و تالوک به رایس (Rice) رفت، اما دوباره به دانشگاه صنعتی ویرجینیا بازگشتیم که کارلوس گتز (Carlos Goetz) هم در آن جا بود. مرکز مطالعاتی انتخاب عمومی را در آن جا تاسیس کردیم و این مرکز هم در ویرجینیا آغاز به کار کرد. در آن حول و حوش بود که مانکور، این انجمن را مکتب ویرجینیا نامید. پس از آن بود که مهمانان زیادی از سراسر دنیا به انستیتو صنعتی ویرجینیا (VPI) میآمدند، تا چند ماه یا یک سال را با ما بگذرانند. این گونه بود که مکتب ویرجینیا به لحاظ مکانی و تاریخی شکل گرفت. ما در کارمان متدولوژی خاصی داشتیم و بیشتر بر ساختار مبتنی بر قانون اساسی تاکید میکردیم. این ویژگی دانشگاه ویرجینیا بود. اگرچه کارهایی که در این دانشگاه صورت میگیرند نیز در حوزه انتخاب عمومی تجربی هستند. اما این مشخصه بیشتر در دانشگاه شیکاگو و در کارهای افرادی مثل استیگر، بکر و پلتزمان مشهود است. در این جا باب تیلسون در این رابطه، کار زیادی انجام میدهد. اما کار ما اساسا کمی متفاوت است.
Region: در صورتی که مشاور فدرالرزرو بودید، چه مواردی را به عنوان مسائل حل شده اقتصادی امروز به آنها میگفتید؟
بوکانان: حل مشکلات اقتصادی روز، نقشی نیست که بر عهده فدرال رزرو باشد.
من فکر میکنم که فدرالرزرو، به اندازه کافی کار برای انجام دادن دارد و باید هدف خود را با دقت بیشتری معطوف به ثبات ارزش ابزارهای پولی کرده و دیگر کارها را رها کند. اگر بخواهم راجعبه مسائل و مشکلات روز صحبت کنم، باید به این نکته اشاره کنم که حوزه سیاسی و بخش دولتی، بیش از حد بزرگ هستند. این امر تنها در رابطه با کشور ما (آمریکا) وجود ندارد. در واقع باید به شرایطی بازگردیم که در آن، دولت خود را به انجام کارهایی که از پس آنها برمیآید، محدوده کرده و در پی آن انجام هر کاری، برای هر کسی نباشد. این مساله به پرسش انقلاب مبتنی بر قانون اساسی بازمیگردد.
این امر با کارهای آینده من ارتباط دارد. این روزها در تلاش هستم که کتابم را به پایان برسانم. این کتاب با «محاسبه رضایت» فرق دارد. به نوعی میتوان آن را انتقاد از دموکراسی اکثریتی تفسیر کرد. اجازه دهید بپذیریم که دیدگاههای عمومی حکومت اکثریت را معادل دموکراسی قرار میدهند. ما مجبور خواهیم بود که با حکومت اکثریت زندگی کنیم. با توجه به قانون اساسی و برای مهار برخی از وجوه دولت یا در واقع بدترین جنبههای آن، چه میتوان کرد؟
کتاب جدید من هم به لحاظ تحلیلی و هم با استفاده از موارد کاربردی، تلاش میکند تا اصل عمومیت (generality) را به سیاست گسترش دهد. این نکته به همان چیزی که چند لحظه قبل به آن اشاره کردم، برمیگردد چنین به نظر میرسد که برخورد مناسب یا نامناسب برای گروههایی که به تفصیل بیان کردیم، با سیاست فاصلهای بسیار زیاد دارد. در صورتی که بتوانیم به گونهای، سیاست را مترادف با حکومت قانون سازیم، به آن معنا که با همه گروهها به یک شکل رفتار شود.
تاثیرات زیادی به همراه خواهد داشت. اما این امر لزوما به معنای دولتی کوچکتر نخواهد بود، بلکه به این معنا است که دولت ویژگیهای کاملا متفاوتی پیدا خواهد کرد.
این بحث تحلیلی باعث شده است که من اخیرا در مقابل مالیات تصاعدی به شدت به حمایت از مالیات همسان بپردازم (به این معنا که هر دلار از درآمد مشمول مالیات باشد). این مساله با حوزهای از انتخاب عمومی ارتباط مییابد که ما تاکنون به آن اشارهای نکردهایم، چراکه من به طور مستقیم با آن درگیر نبودهام. اما گوردون تالوک به آن پرداخته است. در صورتی که سیاست تبعیضآمیز باشد، آن گاه مقادیر زیادی سرمایهگذاری را به خود جذب میکند و منابع را به خاطر رانتخواری و برای تلاش جهت کسب حمایتهای خاص هدر میدهد. این حمایتها میتوانند به شکل معافیت مالیاتی برای یک صنعت خاص، یا برنامه مخارج مفصل برای یک منطقه یا صنعت یا شغل یا هر چیز دیگری باشد. در قانون اصلاح مالیاتی سال ۱۹۸۶، کمی از این مسیر دور شدیم. همه از آن قانون استقبال کردند. اما تئوری انتخاب عمومی پیشبینی کرد که این طرحها و مصوبات چندان پایدار نخواهند بود. حال قانون ۱۹۸۶ زیرپا گذاشته میشود. آنچه در کار فعلیام سعی در انجام آن دارم، آن است که اصل تعمیم را به حداکثر محدوده ممکن گسترش دهم، بهگونهای که معافیتهای خاص نداشته باشیم. فشار اصلی در تمامی این برنامه رفاه کنونی به سمت احصاء دارایی
(means testing) است. وقتی که یک فرد شاغل واجد شرایط تامین اجتماعی میشود، احتمالا چیزی دریافت نخواهد کرد، زیرا حتی پیش از وضعیت کنونی درباره وی برآورد دارایی صورت خواهد گرفت. اما این امر در مسیر نادرستی در حال انجام است و باعث میشود که در سیاست دموکراتیک، تبعیض بیشتری ایجاد گردد. به عقیده من سیاست تبعیضآمیز با حکومت اکثریت پاسخگو نخواهد بود. تنها شیوهای که حکومت اکثریت میتواند جوابگو باشد آن است که هر کاری توسط دولت انجام میگیرد، عمومی و کلی باشد.
Region : فکر میکنم فارغ از زندگی دانشگاهی خود به کار کشاورزی نیز میپردازید.
بوکانان: یک کشاورز واقعی نیستم. من در یک مزرعه در تنس بزرگ شدم و در سنین نوجوانی کارهای کشاورزی زیادی کردم. هیچ نوستالژی واقعی نسبت به این کار ندارم. دلیل اینکه دوباره به سراغ این کار آمدهام، گذشته من نیست. فکر میکنم که بیشتر از همه همکارانم، تحت تاثیر اتفاقات دهه ۶۰ قرار گرفتم. واقعا فکر میکردم که دنیایی که میشناختیم، در حال تکهتکه شدن بود. من از رفتار دانشگاه که خود جزیی از آن بودم، و به ویژه از رفتار دانشگاه کالیفرنیا، بسیار ناراحت بودم. وقتی که به بلکسبرگ در کوهستانهای ویرجینیا بازگشتم، به دنبال جایی بودم که بتوانم در آن تنها باشم. فضای آن جا را دوست داشتم. این کلبه چوبی که نزدیک به صدسال قدمت دارد، را خریدم و شروع به تعمیر آن کرده و چیزهایی به آن افزودم. با گذشت زمان، زمینهای بیشتری خریدم. نکتهای را درباره تابع مطلوبیت خود متوجه شدم که دست به این کار زدم. زیرا متوجه شدم که رفتن هر قدم به سمت خودکفایی یا اگر بتوانم از خیابان رد شده و به سرچشمه بروم و یک سطل آب از آن بیرون بیاورم، برای من مطلوبیت به همراه خواهد داشت. یا اگر خودم سبزی بکارم یا توت بچینم برای من راضیکننده خواهد بود. امسال محصول تمشک خوبی دارم. علاقه من به اینکه حداقل یک پشتیبان این چنینی داشته باشم، هر روز بیشتر و بیشتر میشد. لذا زندگی به این شکل و همراه با خودکفایی واقعا مطلوبیت من را بسیار بالا میبرد. من هیچوقت به خاطر خود کشاورزی به آن نپرداختم. این روزها، مقادیر زیادی سبزی و میوه پرورش میدهم و مقداری از آنها را منجمد کرده و بستهبندی میکنم. لذا زمینهای بیشتری خریدم. بخشی از این زمین کوهستانی است و بخشی از آن علفزار است. در بعضی از جاهای آن چند گاو دارم. بخش عملیاتی کار را به فرد دیگری واگذار کردهام. چند زمین علوفه هم داریم، اما هیچ استفاده تجاری از آن نمیکنیم.
Region : در جایی درباره خودتان نوشتهاید: «امیدوارم همان طور به نظر برسم که خود فکر میکنم آنگونه هستم یعنی یک اقتصاددان سیاسی مبتنی بر قانون اساسی که به میراث یهودی، مسیحیای که ارزشهای فرهنگ غرب و نهادهای مدنی را به وجود آورد، احترام میگذارد. این فرهنگ به طور ویژه در دیدگاه مدسیونی راجع به اینکه ایالات متحده احتمالا چگونه بوده و چه شرایطی خواهد یافت، بروز مییابد. آیا من سادهلوحام که فکر میکنم این تعریف، در حد خود کافی باشد؟ «آیا فکر میکنید هنوز این گونه است؟»
بوکانان: فکر میکنم خلاصهای از وضعیت کنونی من باشد.
Region: متشکرم، آقای بوکانان.
نکاتی دیگر درباره جیمز بوکانان
برنده جایزه نوبل علوم اقتصادی در سال ۱۹۸۶، به خاطر کار در نظریه انتخاب عمومی.
برخی از کتابهای وی که بیشترین ارتباط را با جایزه نوبل او دارند:
محاسبه رضایت، به همراه گوردون تالوک (۱۹۶۲)، محدودههای آزادی (۱۹۷۵)، آزادی در پیمان مطابق قانون اساسی (۱۹۷۸)، قدرت اعمال مالیات، به همراه جی. برنان (۱۹۸۰) آزادی، بازار و دولت (۱۹۸۵)
کتابهای دیگر: هزینه و انتخاب (۱۹۶۹) دموکراسی در کسری، به همراه آر.واگنر (۱۹۷۷) کاوشهایی در اقتصاد قانون اساسی (۱۹۸۹). مقالاتی در اقتصاد سیاسی (۱۹۸۹). بهتر از شیار و دیگر مقالات شخصی (۱۹۹۲) بازگشته به سودهای فزاینده، به همراه یونگ جی.یون (۱۹۹۴).
در حال حاضر: دبیر کل مشورتی مرکز مطالعاتی انتخاب عمومی و استاد دانشگاه جورج ماسون.
او قبلا در دانشگاههای صنعتی ویرجینیا (۱۹۸۳-۱۹۶۹)، کالیفرنیا، (۱۹۶۹-۱۹۶۸) و ویرجینیا (۱۹۶۸-۱۹۵۶) نیز تدریس کرده است.
بوکانان، مدرک لیسانس خود را در سال ۱۹۴۰ از کالج ایالتی میدل تنس، فوق لیسانس خود را در ۱۹۴۱ از دانشگاه تنس و دکترای خود را در ۱۹۴۸ از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد.
ارسال نظر