کودکان محروم از تحصیل فراموش‌شدگان شعارهای برابری‌طلبانه
فرشید یزدانی *
اشاره: جدای از وجوه اجتماعی و انسانی پدیده «کودکان محروم از تحصیل»، باید توجه کرد که عمده این کودکان وارد بازار کار می‌شوند؛ پدیده‌ای که موجب فرسودگی آنان در دوره کودکی شده و اخلال در شکل‌گیری شخصیت آنان را به دنبال خواهد داشت.

بنابراین با توجه به آمار کودکان محروم از تحصیل کشور، حدود 27 درصد از افراد جامعه در آینده با این اخلال در رشد دست به گریبان بوده و بنابراین از توانایی‌های کمتری برای مشارکت اجتماعی و اقتصادی برخوردارند.
مایه تاسف است با تمام جنبه‌های منفی پدیده کودکان محروم از تحصیل، و به‌رغم رونق انبوه شعارهای برابری‌طلبانه در جامعه و وجود درآمد گسترده دولت از بابت فروش نفت بالای ۱۰۰ دلاری، هیچ برنامه مشخصی برای کاهش کودکان خارج از چرخه تحصیل توسط برنامه‌ریزان و مسوولان تدارک دیده نشده است. شاید یکی از دلایل چنین وضعیت تاسف‌باری، آن است که «کودکان محروم از تحصیل» به کلی فاقد تریبون هستند و در نتیجه در مناسبات قدرت نیز نمی‌توانند ایفای نقش کنند. شاید روزی این کودکان دیده شوند امیدواریم که آن روز زیاد دیر نباشد. گرچه همین امروز هم دیر است.

توانمندسازی کودکان، علاوه بر اینکه یک وظیفه اجتماعی اعضای جامعه است، یک امر اخلاقی نیز به شمار می‌رود. از منظر وظیفه اجتماعی، به واسطه اینکه اولا کودکان توان و اراده‌ای منسجم و مستقل برای احقاق حقوق اولیه خود ندارند و ثانیا کودکان به عنوان بزرگسالان آینده که باید عهده‌دار حراست و حمایت و رشد جامعه شوند، ضروری است که جامعه برای حفظ خود، شرایط رشد مناسب و توانمند شدن کودکان خود را به نحو مقتضی فراهم نماید. در کنار این ضرورت اجتماعی، هر جامعه‌ای یک وظیفه اخلاقی جدی را نیز به عهده دارد که منش انسانی جامعه را نشان می‌‌دهد: توجه به شرایط زیست مناسب و شادکامی کودکان؛ کودکانی که باید مانند دیگران از زندگی خود لذت ببرند.
با توجه به این وظیفه اجتماعی و اخلاقی است که نهاد آموزش و پرورش جزو اصلی‌ترین نهادهای هر جامعه‌ای به شمار می‌رود. افزایش حضور کودکان در مدرسه، یعنی افزایش توان بالقوه کودکان و به فعلیت درآوردن توانمندی‌های موجود آنان. بنابراین حذف کودکان از چرخه آموزش و تحصیل به دلایل مختلف، از یک طرف به نوعی خودزنی جامعه محسوب می‌شود و از طرف دیگر «کودکی» کودکان، یعنی بخش مهمی و شاید مهم‌ترین بخش از زندگی انسانی آنان را به مخاطره‌ای جدی می‌اندازد. جامعه‌ای که توان بالقوه تحت پوشش تحصیل قرار دادن کودکان خود را دارد اما به دلایل و علل مختلف به آن در عمل گردن نمی‌نهد، به نوعی انسانیت خود را به چالش می‌کشد و روند فروپاشی خود را رقم می‌زند.
متاسفانه در کشور ما نیز، مدیران ارشد کشور توجه مناسبی به مقوله کودکان محروم از تحصیل ندارند و در نتیجه به‌رغم امکانات وسیع و گسترده جامعه از نظر مالی، فیزیکی و نیروی انسانی، قریب به ۲۷ درصد کودکان‌مان در خارج از چرخه تحصیل قرار دارند. جدول زیر بیانگر تعداد و نسبت کودکان بالای ده سال خارج از چرخه تحصیل کشورمان در آخرین آمارگیری (سال ۱۳۸۵)
است:
همان‌گونه که در جدول مشهود است، از یک طرف نسبت دختران خارج از چرخه تحصیل حدود دو درصد بیشتر از پسران است، و از طرف دیگر این نسبت در نقاط روستایی قریب به دو برابر آن در نقاط شهری است. نکته حائز توجه اینکه در نقاط شهری نسبت پسران خارج از چرخه تحصیل بیشتر از نسبت دختران است. این نکته تا حدود زیادی می‌تواند ناشی از فقر خانواده‌ها و ضرورت استفاده از کار کودکان باشد؛ چرا که در شهرها چون بیشتر مشاغل خارج از خانه صورت می‌گیرد، پسرها بیشتر مشغول به کار می‌شوند. اما در روستاها علاوه بر تاثیر عامل فرهنگی در خصوص مدرسه نرفتن دختران، چون کارهای خانگی بیشتر است این نسبت برعکس شهرها است.
جدای از وجوه اجتماعی و انسانی پدیده «کودکان محروم از تحصیل»، وجه اقتصادی آن نیز حائز اهمیت است. کودکان خارج از چرخه تحصیل، عمدتا وارد بازار کار می‌شوند؛ البته اساسا در بازار کار غیر رسمی، اعم از کارگاه‌های کوچک، زمین‌های کشاورزی، کارهای خانگی و کار در خیابان‌ها. «کار کودکان» به واسطه تاثیرگذاری منفی بر روند رشد طبیعی کودکان و اخلال در توانمند شدن آنان برای حضور مناسب در عرصه جامعه در زمان بزرگسالی، قدرت تولید و اقتصادی جامعه را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بنابراین با فرض آنکه عمده کودکان خارج از چرخه تحصیل به نوعی درگیر کار می‌شوند، حدود ۲۷ درصد از افراد جامعه در آینده با این اخلال در رشد دست به گریبان خواهند بود و بنابراین از توانایی‌های کمتری برای مشارکت اجتماعی و اقتصادی برخوردارند.
این محدودیت و تاثیرگذاری آن، از دو جنبه قابل توجه است: نخست اینکه باز ماندن از تحصیل به معنای بازماندن از فرآیند رشد طبیعی کودکان و در نتیجه عدم امکان حضور موثر و البته برابر با دیگر افراد جامعه است که این امر به نوبه خود علاوه بر پیامدهای اجتماعی منفی مانند گسترش جرم، به نوعی به بازتولید فقر در نسل آینده منجر شده و «فقر پایدار» این بخش از جامعه را رقم می‌زند. دوم اینکه به واسطه حضور زود هنگام این کودکان در فرآیند کار، اینان دچار فرسایش زود هنگام می‌شوند و این امر به مثابه از دست دادن توان تولیدی بخشی از جامعه است که در بلندمدت بر وضعیت اقتصادی جامعه، اثری ملموس خواهد داشت. و دست آخر اینکه حضور این کودکان در بازار کار به واسطه پایین بودن نسبت ارزش افزوده کودکان در مقابل بزرگسالان، در زمان کنونی نیز به کاهش ارزش افزوده کل منجر می‌شود.
مایه تاسف است با تمام این جنبه‌های منفی پدیده کودکان محروم از تحصیل، و به‌رغم رونق انبوه شعارهای برابری‌طلبانه در جامعه و وجود درآمد گسترده دولت از بابت فروش نفت بالای ۱۰۰ دلاری در طول سال‌های اخیر، هیچ برنامه مشخصی برای کاهش کودکان خارج از چرخه تحصیل توسط برنامه‌ریزان و مسوولان تدارک دیده نشده است.
شاید یکی از دلایل چنین وضعیت تاسف‌باری، آن است که «کودکان محروم از تحصیل» به کلی فاقد تریبون هستند و در نتیجه در مناسبات قدرت نیز نمی‌توانند ایفای نقش کنند. این کودکان در لابه‌لای انبوه دعواهای سیاسی بر سر قدرت، فقط قربانیانی خاموش هستند که جامعه‌ای کرخت از دعواهای سیاسی، در بهترین حالت، با دیده ترحم به آنان نگاه می‌کند. شاید روزی این کودکان دیده شوند امیدواریم که آن روز زیاد دیر نباشد. گرچه همین امروز هم دیر است ...
* کارشناس اقتصادی و عضو شورای مرکزی «انجمن حمایت از حقوق کودکان»